گزارش
گزارش همایش ایران ورجاوند 2
- گزارش
- نمایش از پنج شنبه, 20 خرداد 1389 08:26
- بازدید: 3822
پرویز ورجاوند پرستندهی ایران بود
زندهیاد دکتر پرویز ورجاوند، استاد برجستهی باستانشناسی و جامعهشناسی از یگانههای عرصهی علم، فرهنگ و سیاست بود، کسی که تمام دلنگرانیهایش به ایران ختم میشد. در همایش «ایران ورجاوند» که بهمناسبت گذشت یکسال از درگذشت پرویز ورجاوند برپا شد، با اشاره به این مطلب که از پرویز ورجاوند باید درس ایراندوستی را آموخت، ورجاوند را شخصیتی برخواندند که در بیپروایی الگویش «رازی»، در علم الگویش فردوسی و در شجاعت الگویش بابک بود.
پرویز ورجاوند، نخستین وزیر فرهنگ ایران پس از انقلاب در دولت موقت بود. وی در نخستین سمتش در زمینهی میراث فرهنگی، مشاور عالی سازمان ملی حفاظت از آثار باستانی شده بود. تلاش برای بهثبت رساندن مجموعهی تختجمشید، میدان نقشجهان و چغازنبیل از جمله کارهایی است که در کارنامهی کاری او به ثبت رسیده است. وی همچون یک ایرانی ایراندوست و ایرانپرست ، از دوران جوانی برای رسیدن به ایرانی آباد و آزاد گام برداشت، هدفی که برای رسیدن به آن از هر وسیلهای سود نجست بلکه صداقت و اخلاق ایرانی را پایهای قرار داد برای رسیدن بهآنچه آرمانش را در سر میپروراند.
در همایش «ایران ورجاوند» که پسین 26 خوردادماه بهنام و یاد این بزرگمرد و بهکوشش «دیدهبان یادگارهای فرهنگی و طبیعی ایران» و «انجمن ایلامشناسی ایران» برپا بود، پیرامون موضوعهایی که از دل نگرانیهای ورجاوند بود و همچنین موضوعهایی که در پیوند با ایران و ایرانی است، سخن گفته شد.
ادیب برومند، شاعر ملی، با اشاره به اینکه پرویزورجاوند، پرستندهی ایران بود، پرستاری که مراقب حال میهن بود و در راه پرستاری از ایران از هیچچیز و هیچکس نمیترسید، گفت: «ورجاوند بهمعنای واقعی یک ایرانیپرست بود و ایرانپرستی متفاوت است با ایراندوستی.»
برومند، با بیان اینکه ورجاوند ایرانپرستیاش را در کردار نشان میداد و تنها به گفتار بسنده نمیکرد، از دست دادن ورجاوند را ضایعهای بر شمرد که بر بدنهی «ملیگرایی» وارد آمد. بهباور برومند ملیگرایی فراتر از ملتگرایی است چرا که ملیگرا به هر آنچه که جنبهی ملی دارد علاقه نشان میدهد اما ملتگرا کسی است تنها دوستدار ملت است و در پی آن است که روزگاری خوش را برای ملت فراهم آورد در حالیکه آثار تاریخی، چهرههای ملی، فرهنگ ملی و ملتی که پایهریز این فرهنگ و تاریخ است از دل نگرانیهای یک ملیگرا است. وی توجه به جوانان را از جمله ویژگیهای ورجاوند بیان کرد که ثمرههایش را هماکنون میتوان با حضور جوانان در عرصهی ایرانخواهی به سادگی لمس کرد.
مرتضی ثاقبفر، نویسنده، مترجم، پژوهشگر و جامعهشناس نیز با تاکید بر واژهی میهنپرستی، گفت: «در روزگاری که جنبههای منفی جهانیشدن، از یورش چنگیز بدتر و ریشهبراندازتر است باید پاسداران نیک و اندیشمندی برای «میهنپرستی»، این واپسین میراث فرهنگی که برایمان برجا مانده، باشیم.»
به گفتهی ثاقبفر چیزی زیباست که اندازه در آن رعایت شده باشد بنابراین میانهروی تنها یک موعظهی اخلاقی نیست بلکه چیزی ثابتشده در علم است، واژهای که در زمینهی میهنپرستی نیز صدق میکند. وی با توجه به اینکه میهنپرستی در درون هر آدمی نهادینه است، گفت: «ایرانی همواره میهنپرست بوده و هیچگاه نژادپرست نبوده است. از همینروی است که اقوام و مذاهب گوناگون در این سرزمین بهآسودگی بهسر بردهاند بدون آن نسلکشیهایی که نمونههایش را ترکان عثمانی و آلمانهای نازی انجام دادند.»
برپایهی گفتارهای ثاقبفر، هدف و آرمان ناسیونالیست ایران در این دوره باید بر آسیبشناسی تاریخی گذاشته شود یعنی باید بهدنبال علتهای شکستمان باشیم چراکه امروز با پیشینهی تاریخی که ایران دارد همچون مرد کهنسالی است که برای داشتن زندگانی نیکوتر نیازمند آن است که کارنامهی کاریاش را بکاود و به یک خودشناسی برسد تا اشتباههای گذشته تکرار نشوند. ثاقبفر گفت: «ما در برابر میهنپرستی ایرانی مسوولیم.»
دکتر هوشنگ طالع دیگر سخنران این همایش که پیرامون «نقش ارتش در دفاع از ایران در جنگ هشت ساله» سخن میگفت، تاریخ هشت سالهی جنگ ایران و عراق را از افتخارات ملی و میهنیمان برشمرد که در آن همه برای ایران و برجای ماندن نام ایران جنگیدند.
طالع، نویسنده و پژوهشگر تاریخ، گفت: «آنچه امروز نام عراق را بر آن نهادهاند در درازنای تاریخ بلند ایران، همواره بخشی از شاهنشاهی ایران - دلِ ایرانشهر که نزدیک به هشتصد سال پایتخت ایران در آنجا قرار داشت - و بخشی از دولت فراگیر ایران بوده است که از زمان یورش عثمانیها به سرزمین میانرودان از ایران جدا شد گرچه بازهم چندینبار به مادر پیوست اما پس از جنگ جهانی دوم و پس از دسیسههای دولت انگلیس، از مادرش ایران، دور افتاد و نام عراق را برخود نهاد.» وی با اشاره به اینکه عراق پایگاه تجاوز دولت انگلیس به ایران بوده است به تمامی دسیسهها و زمینهچینیهایی اشاره کرد که بیش از تجاوز علنی به ایران، آغاز شده بود. طالع گفت: «عراق میخواست در جبههی جنوبی با اشغال خرمشهر و تصرف آبادان، در جبههی مرکزی با اشغال ذزفول و بستن راه ایران به خوزستان و گرفتن اهواز و در جبههی شمالی با اشغال کرمانشاه و ایلام، ایران را پذیرای شکست کند. اما واپسین پیروزی عراقیها تصرف خرمشهر بود، خرمشهری که 37 روز تنها به یاری نیروی مردمی، شهربانی، ژاندارمری و اندک یگانهای دریایی به پدافند در برابر نیروی بزرگ زرهی عراق پرداخت.»
به گفتهی وی پس از تصرف خرمشهر، عراق آنچنان تلفات داده بود که میترسید از آب بگذرد و به آبادان دست یابد و تنها به بهتوپ بستن آن بسنده کرد، بنابراین در جبههی جنوب ناکام ماند. عراق بیشترین نیرویش را در جبهه مرکزی متمرکز کرده بود و قرار بود 25 مهر با سقوط اهواز، سقوط خوزستان را اعلام کند اما زمانی که به دروازههای اهواز رسید با دنیایی از آب، بین خود و اهواز روبهرو شد چرا که به تدبیر طراحان ایرانی و با همکاری سازمان آب و برق خوزستان، آب دز بر روی صحرا سرازیر شده بود تا سدی باشد در برابر نیروهای چپاولگر عراقی.
هوشنگ طالع گفت: «اگر به نقشهها توجه کنیم، میبینیم که طراحان ستاد ارتش ایران با چه ظرافت و دقتی نقشهی بیرون راندن نیروهای عراقی را طراحی کردند، نقشههایی که من فکر نمیکنم هیچ استراتژیست دیگری بتواند بگوید اگر چنین میکردند، بهتر بود. مهمتراز آن، اینکه فرماندهان جبههی ایران با شجاعت این طراحیها را اجرا کردند چرا که خود را در برابر سرزمینشان، ایران، مسؤول میدیدند.» به گفتهی طالع، کاری که طراحان ارتش ایران کردند کاری است که در تمامی مدارس نظامی جهان قابلتدریس است.
عبدالمجید ارفعی، ایلامشناس برجسته و کارشناس خوانش گلنوشتهها و کتیبهها در همایش «ایران ورجاوند» از دیگر از سخنرانان بود. وی که پیرامون سرنوشت گلنوشتههای تختجمشید که در دانشگاه شیکاگو آمریکا است سخن میگفت با تأکید براین که میراث ایران همواره از دغدغههای پرویز ورجاوند بود، گفت: «ورجاوند بهویژه دربارهی گلنوشتههای تختجمشید و چگونگی بازگردانی این میراث به ایران نگران بود.»
بهگفته ارفعی در سالهای 1312 تا 1313 و پس از آن در سال 1316 گلنوشتههایی در تختجمشید یافت شد که برای رمزگشایی این گلنوشتهها، 50 صندوق چوبی که در بر دارندهی نزدیک به 30 هزار قطعهی شمارششدهی گلنوشته بود به امانت به آمریکا و دانشگاه شیکاگو برده شد. گلنوشتههایی که پس از بررسی، روشن شد که به زبان ایلامی است و از آنِ روزگار داریوششاه بزرگ است. وی با اشاره به مواردی که در این گلنوشتهها آمده، آنها را در بردارندهی فعالیت ادارهی مالی دستگاه داریوششاه برشمرد و گفت: «این گلنوشتهها سرشار از واژههای ایرانی است که بسیاری از آنها هنوز ردیابی نشده است. واژههایی که بسیاری از آنها در زبان امروزی نیز کاربرد دارد مانند نام کالاها، مکانها، درختها، میوهها و... که هنوز هم استفاده میشوند. این گلنوشتهها از نظر جغرافیایی نیز بسیار قوی است و با بهرهگیری از آن میتوانیم نقشهای از جغرافیای شمال فارس را ارایه کنیم از نیریز تا رود کارون.» بهگفتهی ارفعی با این گلنوشتهها حتا میتوان تمامی منزلگاههایی را که در شاهراه اصلی تختجمشید به شوش بوده است، پیدا کرد.
برپایهی سخنان ارفعی در سال 1327 پس از پیگیریهای مرحوم اعلا، تنها سه صندوق که دربردارندهی 150 گلنوشته بوده است، از آن 30 هزار گلنوشته به ایران بازگردانده شده است. ارفعی که از سال 1373 با گردآوری مدارک و اسناد، ثابت کرده است که هنوز بیش از 90 درصد این گلنوشتهها در دانشگاه شیکاگو است، گفت: «در گفتوگوهایی که با رییس وقت دانشکدهی شرقشناسی شیکاگو داشتم، بدون هیچ مشکلی پذیرفتند که گلنوشتهها را به ایران بازگردانند حتا هزینهی سفر را پذیرفتند اما با عدم پشیبانی ایران برای پذیرش هزینههای اقامت و باز گرداندن گلنوشتهها، اینکار انجام نشد تا اینکه دولت آمریکا حکمی مبنی بر حراج گلنوشتهها داد.»
دولت آمریکا با استناد به این مصوبه که اگر دولتی در یک امر تروریستی دست داشته باشد دولت آمریکا میتواند اموال آن کشور را به نفع دادخواه ضبط کند، رای بر حراج این گلنوشتهها به نفع یک خانوادهی یهودی آرژانتینی داده که مدعی هستند ایران در کشتار این خانواده دست داشته است. البته در این مصوبهی قانونی آمده است که اشیای فرهنگی و نمایشگاهی مستثنا هستند چون متعلق به ملتها هستند نه دولتها. با این حال به گفتهی ارفعی نزدیک به 3 هفته پیش در دومین دادگاه که برای این گلنوشتهها تشکیل شده بود حکم بر حراج اموال داده شده است و این روندی است که اگر آغاز شود با توجه به داشتهها و میراث فراوان ایران که اکنون در موزهها و دانشگاههای سراسر جهان هستند، هر کسی میتواند سوءاستفاده کرده و ادعای غرامت کند.
ارفعی با اشاره به این میراث نیاکانی که تا به امروز نزدیک به 4700 تای آن خوانده شده است، گفت: «آشنایی من با پرویز ورجاوند از زمان دانشجویی من بود. من از همان دانشجویی با دغدغههای ورجاوند که بیشتر دربارهی میراث ایران بود آشنا شدم، دلنگرانیهایی که چندان هم بیمورد نبود و امروز بیشتر بهچشم میآید.»
بهگفتهی افشین جعفرزاده، دیگر سخنران این آیین که بیشتر پیرامون نگرانیهای ورجاوند دربارهی خطر پانترکیسم سخن میگفت، ورجاوند بهتنهایی زیر یورش قومیتگرایان جداییخواه بود و بهراستی که بیماری این سرزمین و این کیان را دریافته بود و میخواست دردها را درمان کند که اگر از سوی جامعهی روشنفکری ایران پشیبانی میشد، اینگونه ناجوانمردانه مورد یورش جداییخواهان بیگانهگرا قرار نمیگرفت.
جعفرزاده، پژوهشگر آذربایجانی که 18 سال را در خدمت دکتر ورجاوند و همراه با اندیشههای این بزرگمرد بوده است، با خواندن بخشی از نامهی که دکتر ورجاوند در سال 1379 که به دفتر رییسجمهوری وقت نوشته و در آن خطر پانترکیسم را گوشزد کرده بود، گفت: «دکتر باور داشت در میان تمامی یورشهایی که با دیدگاه قومی به کیان سرزمینی ایران وارد میشود خطر پانترکیسم بسیار جدیتر است.»
جعفرزاده محورهای دیدگاه پانترکیسم را چنین برشمرد: تجزیهی فرهنگی و هویتی، ساختن دشمنی دروغین بهنام قوم پارس که زبان آنان فارسی بوده و دیگر اقوام را زیر ستم قرار داده، مقدس شمردن زبان ترکی با هدف ناتوانسازی و ناتوان جلوه دادن زبان فارسی در حالی که زیرساخت فرهنگی ایران، زبان فارسی است، بزرگ کردن اختلافات و بهرهبرداری از آن و قهرآمیزکردن اختلافات و کشاندن آن به برادرکشی و زدوخوردها و شورشها.
جعفرزاده در دنباله با اشاره به فروپاشی کشور شوروی و دیگرگونیهایی که در حرکت خزندهی پانترکیسم بهعلت دگرگونی در گسترهی فعالیتیاش رخ داده بود، گفت: «طبیعتاً پس از فروپاشی شوروی این حرکت، گسترهی فعالیتیاش را در آسیای مرکزی و قفقاز متمرکز کرد.»
وی در دنباله به بخشهایی از نظریهی یکی از تئوریسینهای بزرگ پانترکیسم بهنام صابرضیا بدرالدین پرداخت که باور دارد در آغاز، هدف، زندهگردانی گسترهی فرهنگی و سیاسی جهان ترک است که از بالکان آغاز و تا شمال مغولستان دنبال میشود و بخشهای بسیاری از حوزهی سرزمینی ایران کنونی را نیز فرا میگیرد. به گفتهی بدرالدین در کوتاه مدت باید بر زبان، فرهنگ و حقوق بشر تمرکز کرد و در جریان مرحلهی نخستین، ملتهای ترک تبار باید بیشتر بر استقرار پیوندهای فرهنگی و اجتماعی میان ترکها تاکید کنند و اهداف سیاسی را به گام بعدی واگذارند.
جعفرزاده در پایان با ابراز ناخشنودی از شاهنامهسوزیها و حافظسوزیهایی که اینگونه افراد با چنین اندیشههای قومی جداییخواهانهای انجام میدهند و میخواهند سنگبناها و پایههای کیان تمدنی ایران را بلرزانند به مهر فراوان دکتر ورجاوند به زبان شیرین آذربایجانی – که پانترکان تلاش میکنند آن را به زبان ترکی استانبولی بدل کنند - اشاره کرد و گفت: «به باور دکتر ورجاوند فزونیِ قومی، لهجهای و زبانی از نقاط قوت ایران است و نه نقطهضعف».
پرویز ورجاوند 19 خوردادماه 1386 در 73 سالگی درگذشت. در این همایش که به نام و یاد او در تالار «ورشو» برپا شده بود گرچه حضور همدورهایها و همروزگاران ورجاوند، چشمگیر بود اما آنچه بیشتر به چشم میآمد، جوانانی بودند که ورجاوند را بهعنوان یک ایرانیپرست پذیرفته و گام در راهی نهادند که ورجاوند خود سالها پیش در آن گام نهاده بود. بهراستی که تا باورهای پرویز ورجاوند، محمد مصدق، غلامحسین صدیقی و ... زنده است این بزرگمردان زندهاند.