سه شنبه, 17ام مهر

شما اینجا هستید: رویه نخست تاریخ تاریخ معاصر نقش انگلستان در ایجاد کشور عراق

تاریخ معاصر

نقش انگلستان در ایجاد کشور عراق

برگرفته از ماهنامه گزارش، شماره 142، دی‌ماه 1381، صفحه 31-37 (عنوان اصلی مقاله: عراق؛ ظهوری استعماری و آینده‌ای مبهم)

عبدالصاحب یادگاری

پس از پایان جنگ‌های هفت ساله بین انگلیس و فرانسه و عقد پیمان پاریس در 1763، که به سلب سلطه خاندان سلطنتی بوربورن فرانسه از شبه قاره هند و کانادا و الحاق آنها – به ضمیمه دو جزیره استراتژیک دریای مدیترانه (قبرس و مالت) – به انگلستان انجامید. دولت انگلیس، با سرکوب  همه معترضین محلی در 1766، شبه قاره هند را، به طور کامل به مستعمره خود بدل کرد.

اما در آسیا، کشوری وجود داشت که از دو هزار و پانصد (2500) سال پیش تا اوایل سده نوزدهم شبه قاره هند را، نخست تیول خود می‌دانست و سپس عمق استراتژیکی خود در شرق؛ و هر حادثه یا تحولی که در شبه قاره هند رخ می‌داد. از دیدگاه متروپولیتن، (مرکزیت حاکمیت اراده آریا)، دارای اهمیت ویژه و قابل بررسی بود؛ چنانکه در دوران سلطنت شاه طهماسب صفوی، که بر اثر یک حادثه، جهانگیر، پادشاه هند، از سلطنت خلع شد، و به دربار صفویه – که اعضای این خاندان سلطنتی، به دلیل برخورداری از وجدان ملی و مذهبی، همواره از سوی فرزندان ایران محترم تلقی شده‌اند – پناهنده شد. مدیریت ملی و هوشیار ایران (به سان دوران ساسانی، که کسرا انوشیروان به سیف بن ذی یزن حاکم مطیع ایران بر یمن و مطرود از سوی ابرهه (پادشاه حبشه) پناه داد و وی را، مجددا، در پناه نیروهای رزمی ایران، بر یمن حاکم ساخت – که تا ظهور اسلام، یمن خراجگزار ایران بود، و لنگرگاه ناوگان ایران) جهانگیر را در پناه نیروهای رزمی خود، مجددا بر شبه قاره هند مسلط کرد.

بحث ما، بر محوریت عراق، ازکشوری بود که انگلستان پس از سرکوب خاندان سلطنتی بوربورن فرانسه، متوجه آن شد. ایران به دلایل تاریخی، فرهنگی و استراتژیکی، رقیب طبیعی آسیایی انگلستان در رابطه با شبه قاره هند به شمار می‌رفت و نادرشاه، یکی از پادشاهان همین کشور در 1637، به منظور تثبیت مجدد حاکمیت اراده ایران، به هند یورش برد. و پس از رسیدن به رود سند و نصب پرچم و نشان مرزی ایران، که هنوز در مجموعه اسناد رسمی، آن علامت مرزی منصوب از سوی نادرشاه بر روی سند، که حکیات‌گر مرز طبیعی ایران بوده، هست – به بقیه باقیه از شبه قاره هند، به عنوان تیول ایران حمله برد؛ که انگلستان چون در 1766 بر سراسر شبه جزیره هندوستان مسلط شد و به منظور ترسیخ حاکمیت خود، لژهای فراماسونری را در استان‌ها و شهرهای هند گسترد و متوجه ایران، رقیب آسیایی مزاحم شد که ادعای مطروحه از سوی لردکرزن: همه چیز علیه ایران و به سود هر کشور دیگر پایه اصلی استراتژی امپریالیزم انگلستان علیه سرزمین ما، (که آنچه امروز به عنوان ایران شناخته می‌شود، بخش مهمی از میهن ما را تشکیل می‌دهد) به شمار می‌رود.

اگر به بررسی طبیعت دیپلماسی انگلستان در رابطه با مناسبات ایران و عثمانی بپردازیم – که مناسبات ایران و عراق در واقع استمرار همان دیپلماسی است – می‌توانیم به شناسایی علت عمده خلق عراق از سوی انگلستان، که تی‌یری‌دژاردن محقق فرانسوی آن را یکی از دیوانگی‌های چرچیل (1) معرفی کرده است، پی ببریم.

انگلستان که از بودنِ ایرانی بزرگ، نیرومند و به این ترتیب مستقل، نسبت به مصالح خود در شبه قاره هندوستان شدیدا احساس خطر می‌کرد (2) و به خلاف استمرار حیات عثمانی را مانعی در برابر سیاست‌های توسعه طلبانه روسیه در حوزه دریای مدیترانه و آفریقا تلقی می‌نمود؛ از سیاست تضعیف، تصغیر و حتی نفی موجودیت ایران پیروی نمود، چنانکه، در حالی که از عثمانی در برابر روسیه دفاع می‌کرد، و به‌طور مثال در جنگ کریمه (1856 ) به دفاع از تمامیت ارضی عثمانی پرداخت. در اختلافات ایران و عثمانی همواره جانب عثمانی را می‌گرفت، اما با روسیه در تجزیه اجزای مهمی از خاک ایران به تفاهم و همکاری پرداخت. و این سیاست ضد ایران را بر سواحل خلیج فارس نیز تعمیم داد. چنانکه عربستان سعودی را نیز بر پایه همین استراتژی به وجود آورد. که سواحل جنوبی خلیج فارس نیز بخش دیگری از خاک ایران بود. و اگر به تاریخ بنگریم، می‌توانیم مشاهده کنیم که از 4295 (تاریخ تشکیل دولت ایلام ) تا 1771 (دولت زندیه) ایران بر همه عراق، و یا بر بخشی از عراق (دوره عثمانی) حاکمیت داشت. (3)
عراق همواره بخش غربی ایران را تشکیل می‌داد و نام اصلی عراق ایران است (4) که به تدریج به عراق تبدیل شده است، چنانکه بغداد، یک کلمه مرکب از دو واژه فارسی بغ (خدا) و داد (فعل ماضی که مصدرش دادن است) و در زبان عرب به معنای «عطیه» است.

نخجیرگاه ساسانیان نزدیک ایوان مدائن بود. و با توجه همین واقعیت تاریخی، مرحوم مدرس، علناً از ضرورت پیوستن مجدد عراق به ایران با این برهان صادق که عراق بخشی از خاک ایران است، دفاع کرد.
چرچیل عقیده داشت که در صورت سلطه به عراق می‌توان از آن به عنوان روزنه‌ای به خلیج‌فارس از راه بصره، اروند رود، خلیج فارس، آبراه شبه قاره هند را کنترل نمود؛ و لذا حاضر شد 75/23 درصد از سهام نفت عراق را به فرانسه در ازای واگذاری ًاستان موصل عراق - که بنا به پیمان سایکس – پیکو بین انگلیس و فرانسه در 1916، به منظور تقسیم لاشه عثمانی پس از جنگ اول جهانی قرار بود بخشی از سوریه و جزو متصرفات فرانسه شود – بدهد (5) و پس از آن، ایل دروز در سوریه و لبنان و فلسطین و حزب بعث را در این دو سرزمین علیه سلطه فرانسه برانگیخت تا مبادا فرانسه مجدداً بخواهد از راه سوریه و عراق (به سان دوره ناپلئون) به هند حمله کند. پس تا اینجا مشخص شد که، کشوری که امروزه با نام عراق در نقشه جغرافیایی جهان از 1932 (سال به اصطلاح استقلال عراق و عضویت آن در جامعه ملل) مطرح شده است،
کشوری است فاقد سابقه تار یخی و جامعه مردم آن، هم از حیث ملی و هم از حیث فرهنگی غیر منسجم (6) به طور مثال کردها در شمال و شمال شرقی، ترک‌ها در شمال غربی، ایرانیان در مرکز و جنوب، اعراب در حد فاصل بین مرزهای جنوبی عراق و عربستان سعودی و از لحاظ مذهب اکثریت شیعه که علاوه بر شعایر مذهبی در برگزاری اعیاد ملی ایرانیان، از جمله عید نوروز، با ایرانیان و کردها سهیم و شریک هستند.

البته گروههایی از شاخه ترک، سابقا مقیم موصل، که در دوره متوکل عباسی، به منظور ایراد ستم بر شیعیان ایرانی زایر عتبات مقدسه، به شهرهای سامرا، کاظمین، نجف و کربلا گسیل شده بودند، و هنوز هم در آنجا هستند و عمامه سبز بر سر دارند (در حالی که از سادات نیستند)، و به خدمه یا خدام شهرت دارند و اکثرا عامل دولت مرکزی بغداد و رابط آن هستند، نیز در شهرهای مرکزی عراق زندگی می‌کنند؛ اما چنانکه در بالا ذکر شد، مردمان عراق اکثراً ایرانی الاصل هستند.

به‌ویژه آنان که از دوران عثمانی به عراق هجرت کرده بودند؛ و به منظور ایراد گواه بر این ادعا، به سندی که اخیرا در برابر صدام حسین مطرح شد و او را دچار شگفتی کرد، اشارت می‌برم. چون بنا بود به دستور صدام حسین، همه ایرانیان، حتی دارندگان تابعیت عراق را از این کشور اخراج کنند، پرونده‌ای بزرگ شامل نام و عنوان دو میلیون ایرانی الاصل را به نزد وی بردند، که عده‌ای از رجال و فرماندهان ارتش بعث، جزو آن سیاهه بودند و صدام، با خشم دستور توقف مطالعه را صادر کرد!

آری، انگلستان پس از شناسایی دقیق موقعیت استراتژیک عراق، به‌وسیله کارشناسان کمپانی هند شرقی در سده هفدهم (1600)، در شهر بصره کنسولگری خود را گشود و از همان سده هفدهم در اندیشه کسب موقعیت محکمی در اروندرود، به عنوان راه آبی ارتباطی با هند بود و لذا به منظور سرکوب اراده معترض اصلی (ایران)، همواره در اختلاف فی‌مابین ایران و عثمانی و سپس ایران و عراق، جانب عثمانی و عراق را می‌گرفت؛ چنانکه در این زمینه مرحوم باقر کاظمی، وزیر خارجه مرحوم دکتر محمد مصدق گفته است: " انگلیسی‌ها پیوسته از یک قرن و نیم قبل، چه موقع مذاکرات عهدنامه ارزروم و چه در مذاکرات استانبول، قبل از جنگ اول بین المللی و چه پس از تشکیل حکومت عراق در جامعه ملل و غیره، کوشش داشتند ایران را از اروندرود محروم نمایند (7)."

پس از عقد قرارداد تیلسیت بین فرانسه ناپلئون و روسیه تزار در 1807، که دولت انگلستان به عنوان پشتیبان خارجی عثمانی، از جایگاه ممتازی در دربار سلطان ترک برخوردار شد (8) علاوه بر بصره، در بغداد نیز کنسولگری خود را افتتاح نمود؛ که این تحول در روابط انگلیس- عثمانی موجبات تقویت جای پای انگلستان در بین النهرین شد.

لرد کرزن دیدگاه استراتژیک انگلستان را در 1882 در مجلس لردها این چنین بیان نمود: عراق بخشی از مجموعه‌ای است که از لحاظ سوق الجیشی در خلیج فارس برای انگلستان از اهمیت به سزایی برخوردار است؛ و در 1911  همین لرد انگلیسی اعلام داشت: یک گروه از کارشناسان وزارت مستعمرات، مشغول تهیۀ نقشه‌ای از موقعیت استراتژیک «فاو» در اروندرود هستند (9) که این نقشه استعماری برای ورود نیروهای نظامی عراق به «فاو» مفید افتاد.
در پایان جنگ جهانی اول انگلستان با اینکه بنا بر پیمان سایکس – پیکو (1916)  موافقت خود را با انضمام سوریه و لبنان به فرانسه اعلام داشته بود ولی به منظور پیشگیری از حضور فرانسه در نزدیکی عراق که این حضور به مثابه تهدید شبه قاره هند از سوی فرانسه بود. امیر فیصل هاشمی را تشویق کرد در دمشق تاجگذاری کند. اما ناوگان نظامی فرانسه عازم بندر بیروت شد و سوریه و لبنان به وسیلۀ نیروهای نظامی فرانسوی اشغال گردید و فیصل به لندن فرار کرد؛ که چون این امیر هاشمی (فرزند دوم امیر حسین، شریف مکه) فردی مطیع بود و عراق در آن هنگام تحت الحمایه انگلیس درآمده بود، اما دچار شورش داخلی شده بود. انگلستان وی را به عنوان پادشاه عراق اعزام داشت که در دوران سلطنت این پادشاه، قراردادهایی در زمینه کسب مواقع استراتژیک در شعیبه (نزدیک بصره) و حبانیه (نزدیک فلوجه رمادیبی) بر عراق تحمیل شد و نیز پیمان‌هایی در زمینه نفت و راه آهن و بازرگانی با عراق بسته شد. سرانجام در 1932 عراق، کشوری به اصطلاح مستقل اعلام شد و به عضویت جامعه ملل درآمد. اما آنچه در رابطه با این پدیده استقلال باید گفته شود، این است که استقلال ظاهری عراق مرهون قیام شیعیان این سرزمین بود و رهبری این جنبش استقلال طلب نیز بر عهده شخصیت‌های ایرانی از جمله شیرازی بوده است.

از 1920 تا 1958 (سال کودتای نظامی و استقرار به اصطلاح جمهوری در این کشور) یعنی دقیقاً سی و هشت سال، پنجاه و هشت کابینه در این کشور روی کار آمد که چهارده کابینه توسط نوری سعید تشکیل شد. نوری سعید در عراق همان نقشی را بر عهده داشت که قوام السلطنه در ایران بر عهده گرفته بود؛ (آری نوری سعید نخست وزیر بود و محمد صدر- عموی موسی صدر – رئیس مجلس به اصطلاح عراق) وی به سان تیمسار فضل الله زاهدی از افسران فراماسون بود که به منظور ایجاد وجهه، انگلیسی‌ها وی را نخست در 1916 به بهانه فعالیت‌های سیاسی، دستگیر و به هندوستان اعزام داشتند و سپس به عنوان داوطلب با نیروهای به اصطلاح انقلابی عرب، به رهبری شریف حسین، که داعیه امپراطوری جهان عرب را داشت و با فرماندهی کلنل لارنس علیه عثمانی جنگید و سپس سوریه و بعد در عراق در کنار فیصل هاشمی، (نخستین پادشاه عراق) جای گرفت، و اصولاً گرداننده واقعی سیاست‌های دیکته شده از سوی انگلستان در عراق و خاورمیانه عربی بود(10).

در 1952 دولت آمریکا به منظور ایجاد اتحادیه مدیترانه (از اقیانوس اطلس تا خلیج فارس) خواستار وحدت کشورهای عرب شد. افسر جوان پرشوری با نام جمال عبدالناصر نامزد اجرای چنین طرحی گردید (11) زمینه اجتماعی قیام افسران مصری را شکست مفتضحانه اعراب از اسرائیل در جنگ 1948 فراهم کرده بود. فقر و نکبت و بیماری و فساد دستگاه سلطنت مصر نیز بر این عوامل نابسامان می‌افزود و سرویس‌های اطلاعاتی انگلیس و آمریکا تحول را اجتناب ناپذیر تلقی می‌کردند و در صدد پیدا کردن مهره‌های مناسب شرایط داخلی و منطقه‌ای شدند.

نامزد انگلستان ژنرال محمد نجیب بود و نامزد اراده آمریکا همان گونه که اشاره شد، سرهنگ جمال عبدالناصر که سرانجام پس از کودتای و 1952 خلع ملک فاروق در 1954 ژنرال نجیب را که رئیس شورای فرماندهی افسران انقلابی بود، از کار برکنار کرد و خود حاکم بر مصر شد. الگویی که برای استراتژی آمریکا منظور شده بود تقریباً همان بود که در پروس و به رهبری بیسمارک به اجرا درآمد و موجب وحدت سراسر خاک آلمان در 1870 شده بود.

ناصر بنا بود بر بنیاد پان عربیسم سرزمین‌ها و ملل عرب زبان را متحد کند و برای تحقق این هدف لازم بود نخست انگلیس را از کانال سوئز طرد نماید و سپس با جنگ با اسرائیل (که قاعدتاً بنا بود نابود شود) همه این سرزمین ها را با یکدیگر متحد نماید، که بهانه اخراج نیروهای انگلیسی از کانال سوئز نیاز مصر به ساختن سد آسوان بود که ملی شدن آن، منبع درآمدی برای مصر به منظور ساختن سد آسوان معرفی گردید.

در 1958، دو سال پس از ملی شدن کانال سوئز و مطرح شدن موج احساسات در به اصطلاح جهان عرب و تبدیل نظام سیاسی مصر از سلطنت به جمهوری که به مفهوم تغییر شرایط سیاسی خاورمیانه عربی بود؛ انگلستان دیگر نیازی به عوامل اگرچه سرسپرده و کاملاً مطیع اما نامناسب برای شرایط نوین نداشت و لذا ژنرال عبدالکریم قاسم فرماسون را برانگیخت تا کودتای ژوئیه 1958 عراق را به اجرا گذارد.(12)
البته انگلستان ، پیش از اجرای کودتا به دلیل خدمات فراوان نوری سعید، به مصالح بریتانیای کبیر، خواستار حذف فیزیکی وی از صحنه زندگی نبود و لذا از وی خواسته شد تا صحنه سیاست را ترک گوید؛ اما نوری سعید مصرانه اعلام داشت که تنها مرد مقاوم در برابر جمال عبدالناصر او است؛ و در این زمینه دکتر فاضل جمالی؛ از جمله عوامل انگلیس در عراق، (یکی از نخست وزیران این کشور در دوران سلطنت) در کتاب خاطرات خود می‌گوید: انگلیسی ها هرچه به نوری سعید گفتند که تو دیگر برای شرایط اجتماعی – سیاسی عراق مناسب نیستی نپذیرفت. (13)
کودتا در 1958 در عراق رخ داد، افکار عمومی ساده اندیش این کشور به بازی گرفته شد، جناح‌های چپ و راست به جان هم افتادند و از یکدیگر به سود امپریالیزم انگلستان قربانی گرفتند، اما جریان نفت همچنان از راه لوله ها به بنادر طرابلس و بانیاس در دریای مدیترانه سرازیر می شد و کشتی‌های انگلیسی آن را حمل کرده و از آن به عنوان سوخت وسایل ارتباطی و گردش صنایع خود بهره برداری می‌کردند. بغداد قاهره به فاشیسم  و قاهره بغداد را به خیانت به آرمان اعراب متهم می‌کردند. به یادم هست که در آن هنگام دو شخصیت آمریکایی و روسی با نام‌های مورفی (معاون وزارت خارجه آمریکا) و میکویان (معاون نخست وزیر شوروی) به بغداد رفتند. مورفی، هاج و واج در خیابانهای بغداد در حالی که سوار بر ماشین بود، با گوجه فرنگی و تخم مرغ گندیده مواجه شد و در بازگشت گزارشی ابلهانه دایر بر سلطه کمونیسم بر عراق ارایه داد!! اما میکویان طی یک سخنرانی در برابر هزاران کمونیست در بغداد جمله‌ای ایراد داشت که برای تحلیلگران هوشیار قابل تحسین بود؛ آنچه در کشورهای مختلف از تحول و انقلاب رخ می‌دهد از ذهنیت شوروی ناشی نمی‌شود و شوروی عامل یا الهام بخش آن نیست"، که به تصور اینجانب، عامل این هوشیاری و شناسایی واقعیت سیاسی به اصطلاح انقلابی عراق، حزب کمونیست عراق بود که به میکویان این پیام را داده بود: ژنرال قاسم عامل انگلیس است.

کودتا در ژوئیه 1958 و به وسیله یک ژنرال، که بنا بود به منظور آرام سازی اردن، (متحد عراق از سال 1955 تا 1985) به عنوان فرمانده نیروهای عراقی به آن کشور برود اما در پایگاه اچ 3 (H3) پیشروی نیروهای خود را متوقف کرد و در انتظار حوادثی ماند که بنا بود در بغداد، به وسیله دیگر همکاران رخ دهد؛ صورت گرفت.
این افسر عراقی در 1948 فرمانده نیروهای عراق در جنگ اعراب با اسراییل بود و بر پایه دستورالعمل نخست وزیر وقت، نوری سعید، تاکتیک‌های نظامی را برنامه ریزی و هدایت می کرد چنانکه هم قطار مصری وی ژنرال محمد نجیب با همان ویژگی ها فرمانده نیروهای مصری در جنگ با اسراییل بود.

گفته می‌شد ژنرال عبدالکریم قاسم اصلا ایرانی است اما به هر صورت به زبان فارسی آشنا و شیعه بود که این مزیت برای توده مردم عراق که اکثراً شیعه هستند مسرت بخش بود  تی یری دژادن در کتاب «صد میلیون عرب» آورده است هنگامی که از شیعیان عراق سخن به میان می‌آید، منظور ایرانیان هستند.(14).
ایرانیان و در کنار آنها کردها – که اصلاً ایرانی و از تبار ماد هستند – اصولاً و عملاً حاضر نبودند به استراتژی آمریکا (که به وسیله جمال عبدالناصر در حال اجرا بود – تمکین کنند و به استقلال یا وابستگی به ایران تمایل بیشتری داشتند، به ویژه آنکه رادیوی دو هزار کیلوواتی اهدایی آمریکا به جمال عبدالناصر با نام «صوت العرب» با پخش تفسیرهای کاذب و تحلیل های پوچ از اوضاع عراق، مردم و به خصوص روشنفکران این کشور را دچار نوعی بدگمانی نسبت به مصر کرده بود و چون جمال عبدالناصر، طی سفری به سوریه در جریان یک سخنرانی در دمشق، این جمله نپخته را نیز در رابطه با عراق مطرح کرد: «عراق هم نفت دارد و هم خرما و اعراب به هردوی این داده‌های طبیعی نیازمند هستند! از دیدگاه مردم عراق به مثابه طمع نسبت به ثروت عراق تلقی می‌شد، شدیداً از اتحاد با مصر طفره رفتند.

در کنار موج عظیم اعتراض ناشی از مخالفت توده مردم عراق در مورد اتحاد با مصر، دو گروه از اعضای جامعه سیاسی عراق یکی به نحوی آرام اما پویا و مؤثر در توده مردم سنت گرای این کشور و دیگری کمونیست ها به نحوی علمی و مستمر مخالفت با اندیشه وحدت با مصر را رهبری می‌کردند؛ اما آنچه جامعه عراق فاقد آن بود و ملیون مسلمان از فقدان آن در صحنه سیاست شدیداً رنج می بردند، عدم حضور ملیون (به اصطلاح قومیون) هوادار استقلال اراده ملی و عدم وابستگی به آمریکا و انگلیس بود.
«الحزب الوطنی الدیموقراطی» (حزب ملی دموکرات) به رهبری دکتر چادرچی، پس از کودتای نظامیان با شناسایی دقیق و همه جانبه ماهیت کودتاچیان (به ویژه ژنرال عبدالکریم قاسم فراماسون، که نسخه دوم ژنرال ایرانی، تیمسار رزم آرا بود) پای خود را از صحنه سیاست کنار کشید چرا که این مرد سیاست (که به دکتر مصدق عراق شهرت داشت) با حضور مستمر در صحنه های مبارزات اجتماعی همه چهره های وابسته به استعمار را می‌شناخت و لذا گوشه گیری را ترجیح داد و خود را از صحنه سیاست کنار کشید.

انگلستان اگرچه در زمینه توطئه چینی مهارت زیادی داشته و دارد و با به صحنه کشیدن عوامل خود که در پوشش دموکراسی، مردم و افکار عمومی خسته از دوره سلطنت را به بازی گرفته بود اما در برابر برنامه‌های آمریکا (اتحاد کشورهای عرب از اقیانوس اطلس تا خلیج فارس که آن را «خلیج الع ر ب ی» می‌خواندند!!) و سیاست دلار، تاب مقاومت نداشت. لذا از عوامل خود ژنرال عبدالکریم قاسم خواست تا به منظور جدا کردن کردستان نفت خیز عراق، ملا مصطفی بارزانی را که در چکسلواکی مقیم بود به عراق فراخواند که با ورود بارزانی دستگاه تبلیغاتی عراق به دفاع از «جامعه مدنی» آن هم در یک کشور جهان سومی که مردمش فاقد بینش سیاسی هستند پرداخت!

در پرتو استقرار «جامعه مدنی» آن هم در کشوری استعمار زده با جامعه سیاسی و رجال آلوده (اعم از چپی یا راستی، همانگونه که حزب توده ایران به وسیله فراماسون‌ها اداره می‌شد، حزب کمونیست عراق نیز به وسیله فراماسون هایی امثال داوود صایغ و دیگران رهبری می‌شد و توده مردم به ویژه جوانان ساده دل عراقی فریب آن ادعا را می‌خوردند). طبیعی است که مطرح شدن «جامعه مدنی» آزاد شدن احزاب سیاسی (که در واقع باندهای ساخته اراده استعمار سیاه بوده و هستند) و مطرح شدن ادعاهایی مبنی بر «خودمختاری» استان‌ها که این پلورالیسم سیاسی برای کشورهای جهان سوم، سمی است کشنده و برباددهنده تمامیت ارضی و استقلال ملی و فعالیت به اصطلاح روشنفکران ترقی خواه، که هدف نهایی ایجاد روحیه گریز از مرکز و گرایش به خودمختاری است...
آری شعارهای مطروحه در عراق جمهوری قلابی، آزادی، دموکراسی، پلورالیسم، «جامعه مدنی»، آزادی نهادهای سیاسی، آزادی احزاب سیاسی بود؛ (که از جمهوری فدراتیو دفاع می کردند که بدون تردید زمینه ای است برای تجزیه کشور یعنی تحقق خواست امپریالیزم انگلستان).
در کنار گروه های سیاسی عراق، حزب بعث (که نخست شاخه‌ای از حزب بعث سوریه بود) نخست در بغداد به فعالیت پرداخت. این حزب را انگلستان در 1943 به وسیله میشل عفلق و صلاح بیطار (هر دو فراماسون) به منظور طرد نفوذ فرانسه از سوریه در این کشور مطرح کرد که نخست هوادار جمال عبدالناصر به منظور نفوذ در مدیریت پان عربیسم شد و سپس مخالف وی!
در رابطه با عملکرد حزب بعث با همسایگان عراق در دوران پس  از کودتای 1968، لازم است به یکی از زمینه های تاریخی این عملکرد در دوران ژنرال عبدالکریم قاسم نظر افکنیم.

تضادهای سیاسی و رقابت دو کشور غربی (انگلیس و آمریکا) به منظور سلطه بر خاورمیانه موجب شد تا دو کشور مذکور زمینه‌های تقویت استعمار خود را فراهم کنند اما برد نهایی از آن انگلستان شد. چنانکه در روسیه، ساختار اتحاد فدراتیو مصر و سوریه در 1961 (که مورد تأیید آمریکا بود)، با کودتای بعثی های این کشور دچار فروپاشیدگی شد. در یمن که احساسات جوانان عرب به هواداری از ناسیونالیسم اوج گرفته بود، تحولی رخ داد اما سرهنگ عبدالله سلال فراماسون در راس موج قرار گرفت و رئیس جمهور شد. جمال عبدالناصر ساده دل و مدیریت دیپلماسی آمریکا فریب خوردند و اختناق حاکم به عنوان مبارزه با مخالفین پان عربیسم در یمن موجب شد تا افکار عموم از وحدت اعراب بریده شود.(15)

در عراق، اما انگلستان پیش از استفاده از برگ برنده، به منظور فریب افکار عمومی و روی کار آوردن عبدالسلام عارف به اصطلاح ناسیونالیست هوادار ناصریسم و در واقع بازیگر دیگر در صحنه سیاسی و شرایط دیگر، از استراتژی توسعه ارضی عراق با انضمام کویت نفت خیز به آن بهره برداری نمود و بنا بود نیروهای نظامی عراق در 1963 کویت را اشغال کنند؛ که حرکت ناوگان ششم آمریکا در دریای مدیترانه مانع این اقدام نظامی عراق شد؛ و از این تاریخ به بعد، زمینه سقوط عبدالکریم فراهم گردید؛ چرا که این شکست باعث انفعال روحیه سیاسی ژنرال عبدالکریم قاسم شد و لازم شد کسی دیگری مرحله دیگر از این خیمه شب بازی را به انجام رساند.

آری کودتای ژوئیه 1958 عراق، که به دلیل تغییر جو سیاسی خاورمیانه عربی و ضرورت تبدیل چهره ها، آن هم در چارچوب نظام جمهوریت به اصطلاح دموکراتیک پدید آمد تا بتواند با جمهوری مصر جمال عبدالناصر، که مخلوق سیاست دلار بود، به مقابله بپردازد؛ چون با واکنش قاطع آمریکا مواجه شد، محکوم به شکست گردید و چهره دیگری با تظاهر به ناسیونالیسم عرب اما در باطن همچنان خادم انگلستان و تابع حکومت لندن جایگزین گردید. سرهنگ عبدالسلام عارف همکار سابق ژنرال عبدالکریم قاسم در اجرای کودتای 1958، اما به عنوان یک ناسیونالیست سخت کوش هوادار ناصر! که در ابتدای کودتا به عنوان یک ناسیونالیست مخالف ژنرال عبدالکریم قاسم، راهی زندان شد (که این زندانی شدن عبدالسلام عارف زمینه ای بود برای کسب شهرت و محبوبیت در دیدگاه ناسیونالیست‌های عرب برای وی) و آماده شدن برای اجرای بخش دیگر توطئه.

با ورود عبدالسلام عارف به صحنه سیاست عراق به عنوان رئیس جمهور، حزب بعث – که یکی از مهره‌های آن در عراق صدام حسین بود – به عنوان حامل رسالت ملی عراق، بازیگر اصلی این مرحله گردید. هدایت‌گر صدام حسین، یک عضو سازمان اطلاعاتی انگلیس با نام «جورج ریمینگتون» بود که صدام حسین را به عضویت فراماسونری در آورد و سرمایه گذار اصلی در انتقال حاکمیت به بعثی‌ها، سازمان «مافیا» از طریق سفارت ایتالیا در بغداد بود.(16)

طی نه ماه از حکومت بعثی‌ها، تعداد بیشماری از شیعیان، کردها و کمونیست‌ها نابود شدند و عبدالسلام عارف نیز (به مانند سانجای گاندی) در هلیکوپتری که از بصره به بغداد در حال پرواز بود دچار سانحه گردید و مرد؛ چرا که لازم بود، به دلیل تغییر شرایط سیاسی منطقه، حکومت ظاهری این کشور به وسیله شخص دیگری اداره شود و لذا عبدالرحمان عارف (برادر ناتنی عبدالسلام عارف) رئیس جمهور شد که در 1968 بعثی ها او را که به مانند هایله سلاسی اتیوپی به سفر رفته بود و خلع کردند؛ که فلسفه بازگشت بعثی‌ها به حکومت مقابله با ادعاهای اسراییل در رابطه با مشارکت این کشور در انتشار نفت کشورهای عرب بود و تکوین بازار مشترکی با اعراب (به مانند بازار مشترک اروپا) که بر لبان اباابان (وزیر خارجه وقت اسرائیل پس از پیروزی اخیر در جنگ 1967 (جاری شد) که ادعای اسراییل به مثابه نفی قرارداد 1916 سایکس – پیکو بود که بر مبنای آن بنا شد پس از سقوط عثمانی در پایان جنگ جهانی اول، منابع نفتی و بازرگانی خاورمیانه عربی بین انگلیس و فرانسه تقسیم گردد؛ که تا کنون چنین بوده است اما اسراییل با همکاری آمریکا خواستار انتقال منابع نفت خاورمیانه عربی و بازرگانی این منطقه به خود و آمریکاست.

اگر به مطلب صفحات اولیه این مقاله توجه شود، در آنجا نوشتم که: انگلستان در موجودیت ایرانی بزرگ و صنعتی نیرومند و به این ترتیب مستقل، رقیب و مزاحمی برای خود در رابطه با شبه قاره هند احساس می‌کند و لذا همواره از سیاست تصغیر، تضعیف و حتی نفی موجودیت ملی ایران، چنانکه لرد کرزون در سده نوزدهم اعلام داشت «همه چیز علیه ایران و به سود هر کشور دیگر» پیروی کرده است. پس از تهاجم، عراق در 1980 به کشور ما و مقاومت ملت ایران در برابر این تهاجم عراق با یاری کارشناسان اعزامی از انگلیس و سایر کشورهای متحد انگلیس، اقدام به ایجاد زرادخانه شیمیایی و سلاح های میکروبی نمود و در صدد ساختن حتی بمب اتمی برآمده است.

اگر به آنچه صدام حسین گفته و در کتاب خود آورده، توجه نشود و به سادگی از کنار آن بگذرند، عوارض شومی دامنگیر بشریت خواهد شد. در کتابی که ادعا می‌شود نوشته صدام حسین است یک هدف استراتژیک رژیم بعث عراق در رابطه با ایران و اسراییل منعکس شده است (کشتار ایرانیان و یهودیان، که ایرانیان را مگس و یهودیان را شپش خوانده است) و در جریان جنگ تحمیلی نیز دو قبضه توپ اهدایی انگلستان با برد پانصد کیلومتر، یکی را در کوه‌های حمرین نزدیک قصر شیرین و دیگری را در نزدیکی مرز اردن به منظور ویران کردن ایران و اسراییل نصب کرده بود که دیپلماسی آمریکا از طریق خانم کاردار سفارت این کشور در بغداد صدام حسین را فریب داد و او را برای حمله به کویت، تشویق کرد و چند هفته پیش از حمله نیروهای عراق به کویت، در صنعا پایتخت یمن، ملاقاتی بین فرمانده نیروهای آمریکایی در خاورمیانه و صدام حسین صورت پذیرفت که طی آن فرمانده نیروهای آمریکایی، رئیس جمهور عراق را برای حمله به کویت و به گروگان گرفتن این سرزمین نفت خیز تا تخلیه اراضی اشغال شده اعراب در ژوئن 1967 از سوی اسراییل تشویق کرد؛ که صدام حسین با این اقدام نظامی نسنجیده که امید داشت با این به اصطلاح شگرد نظامی به رهبر به اصطلاح جهان عرب بدل شود، خود را اسیر مرداب کویت کرد و در برنامه‌هایی که صدام‌حسین پس از مواجهه با این بلوف آمریکا برای رئیس جمهور کشور اخیر ارسال داشت، آنان را دروغگو خواند!

دیپلماسی تهاجمی آمریکا علیه عراق را که در جریان جنگ دوم خلیج فارس ضربت‌های کوبنده‌ای بر پیکره نظامی – اقتصادی عراق (مستعمره سابق و تحت الحمایه لاحق انگلیس) وارد کرد، می‌توان سرآغاز اجرای یک استراتژی نظامی ممتد تلقی نمود که هدف نهایی آن پس از تصرف عراق و کره شمالی و کوبا، چین کمونیست خواهد بود. چرا که بر مبنای محاسبات استراتژیست آمریکا، چنانکه آلفرد ماهان استراتژیست  آمریکایی در سده نوزدهم ترسیم کرده بود استقرار نظم نوین جهانی است که بنا بود به وسیلۀ جان اف کندی به اجرا درآید (که انگلستان به وسیله مافیا او و برادرش رابرت کندی را ترور کرد) و بناست جایگزین نظم جهانی کهن گردد (که از سال 1648، کنفرانس وستفالی تا کنون از سوی انگلستان بر جهان سیاست و روابط بین الملل مستقر مانده است و انگلستان چنانکه ارگانسکی در کتاب سیاست جهان اعلام داشته است «به عنوان کشور موازنه دهنده هدایت گر روابط بین الملل است» و به همین دلیل است که می گویم: هدف‌های استراتژیکی آمریکا از این حملات شکستن پر و بال‌های امپریالیزم انگلستان است؛ و در نهایت خرد کردن بریتانیای کبیر و متحد استراتژیکی آن فرانسه.
تا آنجا که به عراق مربوط می شود، سرنوشت این کشور ساختگی و بی هویت، سقوط و حذف شدن از صحنه روابط بین الملل است و آنچه در پایان به عنوان نتیجه گیری از این مقاله باید ارایه دهم این هست: نظم نوین جهانی تا آنجا که به خاورمیانه و به ویژه حوزه خلیج فارس مربوط می شود هنگامی قابل تحقق خواهد بود که غرب و به ویژه آمریکا با ایران به تفاهم و توافق برسد که این پدیده مشروط خواهد بود به واگذاری حقوق تاریخی سلب شده از ایران به میهن ما.

****

پی‌نوشت‌ها:
1- رابرت روزول پالمر، تاریخ جهان نو، مترجم ابوالقاسم طاهری، جلد یکم صفحه 333 انتشارات امیرکبیر
2- تی یری دژاردن، صد میلیون عرب ترجمه حسین مهری، انتشارات توس، 1357
3- الاعظمی علی ظریف، الدول الفارسیه فی العراق، مطبعه الغرات، بغدات، 1927 صفحات 9-18
4- الحموی، یاقوت، تاریخ اسلام
5- یادگاری عبدالصاحب، «سیاست و استعمار در خاورمیانه» کانون نشر اندیشه‌های اسلامی، قم، 1980
6- تی یری دژادن، صد میلیون عرب، منبع بالا
7- پارسا، منوچهر، روابط تاریخی و حقوقی ایران، عثمانی و عراق، تهران 1364.
8- جیمز ریچ العراق فی التاریخ صفحات 617و618
9- لجنه کمیته الابحاث (بررسی ها) «جذورالفنوذ البریطانی فی العراق» (الاحوار السیاسی) گفت و گوی سیاسی صفحات 192 و 193 سال 1985 بغداد.
10-  یادگاری، عبدالصاحب، سیاست و استعمار در خاورمیانه (منبع بالا)
11-  یادگاری، عبدالصاحب، صد سال پا به پای حوادث در خاورمیانه عربی تهران، 1970
12-  منبع بالا
13-   فاضل الجمالی مذکرات جمالی (خاطرات جمالی)
14-  تی یری دژاردن، صد میلیون عرب، فصل عراق
15-   یادگاری، عبدالصاحب، صد سال پا به پای حوادث در خاورمیانه عربی، تهران، 1970
16-   محمدالسماک من هو صدام حسین التکریتی چاپ منشورات الاتحادالاسلامی لطلبه العراق (فرع کانادا و آمریکا) سنه 1982.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه