نامآوران ایرانی
هما گل گلاب: پدر اولین عکس رنگی را در ایران گرفت
- بزرگان
- نمایش از پنج شنبه, 07 شهریور 1392 22:40
- بازدید: 4357
دکتر هما گل گلاب، فرزند حسین گل گلاب درباره پدرش چند نکته را یاد آور شد و گفت :«پدر فرزند مهدی مصورالملک و ایران بودند. علت لقب مصورالملک هم از آن جهت بود که ایشان نقاش دوران قاجار بودند و پدرم نیز که نقاشی را ارث برده بود هم نقاشیاش خوب بود و هم خط بسیار خوبی داشت. البته دربارۀ چیزهای دیگر صحبت کردند که من تکرار نمیکنم.
shock drop air force 1 full uv reactive | Sneakers Nike Shoes
دکتر هما گل گلاب، فرزند حسین گل گلاب درباره پدرش چند نکته را یاد آور شد و گفت :«پدر فرزند مهدی مصورالملک و ایران بودند. علت لقب مصورالملک هم از آن جهت بود که ایشان نقاش دوران قاجار بودند و پدرم نیز که نقاشی را ارث برده بود هم نقاشیاش خوب بود و هم خط بسیار خوبی داشت. البته دربارۀ چیزهای دیگر صحبت کردند که من تکرار نمیکنم.
پدر به غیر از « ای ایران، ای مرز پرگهر» سه چهار سرود بسیار قشنگ دیگر هم دارد به نام « آذرآبادگان». سرود ای ایران که 23 مهر 1323 ساختند، آذربایجان را سال بعدش ساختند و سرودی است بسیار قشنگ و هم تراز همین سرود ای ایران و در آرشیو رادیو ایران هم هست. سرود سومش سرود دانشگاه است که موجود هست و در مراسم میزنند.
از اتفاقات خیلی جالب، یک سال پیش من بین اوراق یکی از کتابهایش سرود و نتی هست که دربارهی هواپیمایی ملی هما است و تا کنون کسی دربارهاش اطلاعی نداشته. و من مترصد اینم که کسی بتواند آن را اجرا کند و بسیار سرود قشنگی است.
از کارهای پدر که بخواهم بگویم، پدر علاوه بر این سرود میگفت و استاد دانشگاه تهران بود اولین رادیوی با باتری خشک را ساخته و با گوشی و به زحمت به آن گوش میداد و فوقالعاده مورد توجه بود. و اولین عکس رنگی را در ایران گرفت. این عکس در بعضی نمایشگاهها هنوز هست.
اما نکتهای که بسیار برای همه جالب بود. پدر محلی را بداشت در سوهانک ، در شرق تهران که خیلی دور از تهران بود. منزل پدر در خیابان ایران یعنی عینالدوله سابق بود. پدر اوایل یک موتور سیکلت ساید کار داشت، مال هالی ویدلسون و بعداً ـ سال 1335 ـ یک اتومبیل داشت. پدر چون در تهران درس میداد مجبور بود به تهران بیاید و برگردد. آن موقع تلفن و موبایل و این حرفها نبود. ما یک تلسکوپ داشتیم . تلسکوپی بود که از آنجا میتوانست خیابان ایران ، یعنی سه راه امین حضور را ببیند. چون تلفن نبود هر بار که به تهران میآمد و میخواست برگردد، کسی نبود که خبر بدهد امشب برمیگردد یا نه. علامتش این بود که یک پارچۀ قرمزی آویزان میکردند که یعنی نمیآیم و یک پارچۀ سفید که یعنی میآیم. این یک رمزی برای ایشان بود. و وقتی هم که میآمد از این جادۀ پاسداران بود که دو طرفش هم پر از درخت زال زالک بود. یک اتومبیل که از آنجا رد میشد تا مدتها خاک بالا میرفت چون آسفالت نبود و بعضی اوقات هم با دوستانشان میآمدند، با آقایان کلنل وزیری، خالقی، صبا، ارجمند. و ما از آنجا با دوربین میفهمیدیم که پدر با یک عهده مهمان میآید. ولی هنوز نمیدانستیم چه کسانیاند. به رودخانه نزدیک دارآباد که میرسیدند، پیاده میشدند چون اتومبیل باید سبک میبود تا پدر بتواند اتومبیلش را از آن آب رد بکند. و ما با آن دوربین میفهمیدیم که مهمانها چه کسانی هستند و این برای پدر و ما خیلی جالب بود.
و از خانوادهمان بگویم. پدر چهار فرزند داشت: فرزند کوچکتر به عللی فوت شد، یک پسر بزرگتر از من داشتند، مهندس فرخ گل گلاب که الأن در امریکاست و من بودم که دومی هستم و دکتر داروساز و بازنشستۀ دانشگاه تهران. نفر سوم هم دکتر داریوش گل گلاب بود و در نیویورک بود و متأسفانه در سال 1367 فوت شد. بیش از این وقت شما را نمیگیرم چون همه گفتنیها را گفتند و من فقط چند نکتۀ کوچک را یادآوری کردم.»
منبع: تارنمای دایرة المعارف بزرگ اسلامی