زیست بوم
بختگان، دریاچه دیروز و پهنه کویری امروز
- زيست بوم
- نمایش از شنبه, 03 خرداد 1393 17:43
- بازدید: 5439
برگرفته از روزنامه ایران شماره 5640، چهارشنبه ۱۷ ارديبهشت ماه ۱۳۹۳
حسن مهرزاد
دبیر انجمن پیشگامان خورشید استهبان
طی سالهایی که بختگان رو به خشکی میرفت، «تغییر اقلیم و خشکسالی» همیشه متهم ردیف اول نابودی آن بوده است. اما در سال زراعی جاری و با وجود بارشهای نسبتاً خوب زمستان 92 پس از گذشت چند سال خشکسالی که میتوانست تأثیر زیادی بر منابع آبی زیرزمینی و سطحی و احیای مجدد این دریاچه داشته باشد، در عمل، تأثیری بر شرایط این دریاچه دیروز و پهنه کویری امروز، در پی نداشت.
با عنایت به این موضوع، باید اشکال کار را نه فقط در دریای مدیترانه و سرخ و کم فشارها و پرفشارها، بلکه در جایی دیگر هم جستوجو کرد. جایی همین حوالی، در اطراف همین دریاچهای که بخت از آن برگشته است.
عواملی که نابودی بختگان را رقم زدهاند، تقریباً همانهایی هستند که این بلا را بر سر دیگر تالابها و زیستگاههای کشور آوردهاند. اگر به دریاچه ارومیه، هامون و زایندهرود و... نگاهی بیندازیم، خواهیم دید که سدسازیها بدون ملاحظات زیست محیطی، گسترش بیش از حد اراضی کشاورزی و به دنبال آن بهرهبرداری بیرویه از منابع سطحی و زیرزمینی آب، از مهمترین عوامل نابودی آنها بودهاند.
این موارد درباره دریاچه بختگان هم صدق میکند. حفرچاههای غیرمجاز در اطراف دریاچه برای توسعه اراضی کشاورزی و انجیرستانها در قسمت جنوبی، خشک شدن چشمهها و قناتهایی را در پی داشته است که قسمتی از آب دریاچه را تأمین میکردهاند. از طرفی جلوگیری از رسیدن سیلابهای فصلی به دریاچه با ساخت سدهای آبخیزداری نیز بر شدت این کار افزوده است.
این وضعیت در قسمتهای شمالی و شمال غربی که تأمین کننده اصلی آب دریاچه هستند، متفاوت و فاجعهآمیزتر است. در این قسمت هم تأکید زیاد بر توسعه کشت گندم، حفر زیاد چاهها را در پی داشته است. اما مهمترین عامل نابودی بختگان، جلوگیری از ورود حق آبی است که از رود سیوند و کُر به آن سرازیر میشد. سدهای مختلفی چون سد درودزن که از سالها پیش روی رود کُر بسته شده است و سد سیوند که از سال 1386 آبگیری آن آغاز شده است، دو عامل مهم و عمده در خالی شدن بختگان از حیات و آب هستند. در این میان ساخت سد سیوند ضربه نهایی را به پیکر بیجان بختگان وارد آورده است.
اگرچه خشکسالیهای اخیر روند این نابودی را تسریع کرده است و در رسانههای مختلف متهم ردیف اول شناخته شده است، اما حقیقت این است که اقلیم منطقه، خود بزرگترین آسیب دیده این ماجرا بوده است. طی سالهای بعد از آبگیری سد سیوند، تنها در ایستگاههای نزدیکتر به بختگان مثل نیریز و استهبان میانگین درصد رطوبت سالانه به زیر 40 درصد نزول کرده است. میتوان گفت که مسبب خشکتر شدن هوای این حوزه آبخیز نسبت به گذشته، ساخت همین سد بوده است.
جدا از مسائل و دلایل منطقهای، این روزها که خبرهای خوشحال کننده و بهتری از روند احیای ارومیه، هامون و زایندهرود و کارون به گوش میرسد، شاید برای همه این سؤالها پیش بیاید که چرا تاکنون توجهی هم به این پهنه آبی بزرگ و مرکزی کشور نشده است؟ چرا در مطالعات و برنامهریزیهای منطقهای و ملی حتی اسمی از بختگان و آینده آن نیست. آیا این بدان معناست که متخصصان و برنامهریزان از آن قطع امید کردهاند؟ آیا اهمیت دومین دریاچه بزرگ داخلی ایران و مردمان ساکن سواحل آن کمتر از بقیه موارد ذکر شده است؟ یا متخصصان این امر، اثر خشکی بختگان را ناچیزتر و کم اهمیتتر از بقیه معضلات زیست محیطی کشور میدانند؟