نوروز پيروز و خردهگيريهاي آخر سال
1. نوروز، عید بزرگ و كهن ایرانیان و ایرانیتباران، بر همهی دوستدارانش خجستهباد. امید است سال 1389 كوچی خورشیدی برای ملت و سرزمین ایران نیك و فرخنده باشد.
برخی از پیامكهای شادباشی كه برایم آمد:
«عید را بهانه كنیم تا به همهی كسانی كه دوستشان داریم، سلامی بكنیم. نام شما در اندیشه و مهرتان در قلب ماست...»؛
«یه آسمون گلهای یاس و میخك / یه دریا عشق و اشتیاق و پولك / یه حس، یه قلب بیقرار و كوچك / میخواد بگه جلو جلو عید شما مبارك»؛
«آنچه هستی هدیهی خداوند است به تو و آنچه میشوی هدیهی توست به خداوند... پس بینظیر باش...»؛
«جشن ما ایرانیان نوروز جمشید جم است / چونكه هنگام سرور و شادی و شور و دم است / جشن ایران، روز دستافشانی و پاكوبی است / نی بهسان اهرمنكیشان مویه و رنج و غم است / آفرین بر كیش زرتشت و نام پاك او / این دو گوهر مانده زو، چون باغ و بستان با هم است /...»؛
«نوروزِ شكیبایی و پایداری بر عاشقان میهن خجسته! آزادباد ایران!»؛
«نیایش نوروزی هنگام دگرگونی سال:
الا ای اهورای با فرّ و جاه / به فرمان تو تابش هور و ماه
در این روز نو از مه فرودین / به آیین جمشید فرخندهدین
بگردان دل و دیدهام از گناه / بیاموزم از نو دگرگونه راه
روان مرا از غم آزاد كن / به خرسندی و خوشدلی شاد كن»؛
«نوروز، این اهورا روز باستان، یادگار جمشید بزرگ، شاهنشاه ایران را بر شما و تبار پاكتان پیشاپیش شادباش میگویم. پندار و گفتار و كردارتان نیكباد»؛
«چه باشكوه نخستین تبسم نوروز / چه دلنواز نخستین نگاه فروردین»؛
«شیشهی بهار لب دیوار شكستو هوا پر شد از بوی خدا / چه دعایی كنمت بهتر از این: خندهات از ته دل، گریهات از سر شوق»؛
«دیر زیویم، درست زیویم، تا زیویم بهكامه زیویم، گیتیمان به كامه تن باد، مینومان به كامه روان باد، همازور باشیم، همازور هم... [دنبالهاش نیومده بود!]»؛
«آنچه را ویرانگر خرداد غارت كرد و برد / آنچه كولاك بهمن زیر پای خود فشرد / باز سبز میسازد بهار...»؛
«من از تبار كورشم / آزادهای پرشورشم / پیكان تیر آرشم / خون رگ سیاوشم / من كاوهی آهنگرم / تاب ستم نیاورم / از چرم پرچم ساختم / تا بر ستمگر تاختم / از غرب از ماد آمدم / از گلشن داد آمدم / ارژنگ پاك مادیم / من پارتم اشكانیم / من شیرمرد پارسیم / موج خلیج فارسیم / اوج توان داورم / از شاهبیت خاورم / اعجاز نظم توسیام / شاهنامهی فردوسیام»؛
و سرانجام:
«نوروز، یادگار پرارج نیاكان / شرارهی فروزان فرهنگ ایرانزمین / نشانی از یگانگی و سرافرازی ملت بزرگ ما / پرسرور باد».
2. چهارشنبهسوری از 5 شبكهی سیما 13 فیلم سینمایی پخش شد كه بیشتر آنها از مهیجترینترین فیلمهای جدید و تقریباً جدید هالیوود بودند: ایندینا جونز 4، نابودگر 4، عصر یخبندان 3، منطقه 9، پرواز (بالا / Up)، شكارچیان ذهن، نقطهی انهدام، جانسخت 4 و... فكر كنم در تاریخ تلویزین ما بیسابقه بود (البته هر سال فیلمهای روزِ هالیوود در این روز پخش میشد ولی امسال دیگر تركاندند! برای یك روز در سال شعارها دربارهی سینمای سلطه و امپریالیستی و ابزار صهیونیستها و غیره به خاك سپرده میشود!). و همهی اینها در حالی بود كه در هیچ یك از شبكههای صدا و سیما این روز را «چهارشنبهسوری» و یك جشن و پایكوبی ملی عنوان نكردند و به آن تنها میگفتند چهارشنبه آخر سال! بدون كوچكترین ریشهیابی كه چرا برخی از جوانان در این روز دست به ایجاد سروصداها و انفجارهای وحشتناك میزنند و پر از فتواهای ریز و درشت در مذمّت آتشبازی! در حالی كه مشابهاش را در جشن 22 بهمن انجام میدهند، و هنوز بیانِ همان جعلیات كه نیاكان ما آتشپرست بودند! نه، انگار امیدی به بالا رفتن آگاهی برخی یا دستكم تجربه آموختنشان نیست!
3. بیانیهای كه برای جشنوارهی نوروزی صادر شده بود پس از ابراز علاقهی شماری از یاران - پس از حذف بند نخست كه آن را ویژهی جشنواره و انجمنهای برگزاركننده كرده بود - به امضای سازمانهای مردمنهاد گذاشته شد. البته به خاطر بیماری پدرم نتوانستم این كار را به سرعت انجام دهم (اكنون حالشان بهتر است هر چند همچنان در بیمارستان میلاد بستری هستند). دربارهی بیانیه هم باید بگویم هر چند كاستیهایی دارد و امیدواریم با نقد و تكمیل آن و همچنان اگر دوستان توانستند ساختن تارنمایی ویژهی آن امضاهای سمنهای بیشتری را گرد آوریم (حتا فراتر از ایران كنونی، و در حوزهی ایران فرهنگی) به هر رو، اكنون در نخستین نوروز پس از ثبت جهانی نوروز، آن را صادر میكنیم. امیدواریم در گسترش آن دوستانِ خبرنگار و روزنامهنگارمان كوشا باشند. در ضمن، همانطور كه گفته شد، جا برای امضاهای دیگر هم باز است و از فعالان انجمنی خواستاریم بر آن امضا نهند تا در ماههای آینده باز نسبت به پخشش اقدام كنیم. این، تازه آغاز راه است.
نوشتارهایی از دوستان در اینباره:
اتحادیهی نوروز از دكتر شاهین سپنتا
ثبت جهانی نوروز و گام نخست اتحادیه آریایی تبارها از دكتر میرمهرداد میرسنجری
بیانیهی پایانی نخستین جشنوارهی نوروزی
و
4. امسال فرصتی پیش آمد پس از سالها چند باری برم اسكی! اما مدیریت ورزشی ما واقعا به دیگر اجزای مدیریتی مملكتمان میآید؛ تعطیلی پیستها بدون اطلاع قبلی و بیاحترامی كامل به ورزشكاران.
دوشنبه، بیستوششم بهمن، پیستهای اسكی شمشك و دربندسر تعطیل بود و اسكیبازان پرشماری كه به آن پیستها آمده بودند، سرگردان شدند؛ امری كه پیش از آن سابقه نداشته است، یعنی در سالهای گذشته در روز درگذشت امام رضا (ع) پیستهای اسكی تعطیل نمیشدند. البته همین موضوعِ تعطیلی پیستهای اسكی در روزهای عزاداری خود جای پرسش دارد، چرا كه بهره بردن از محیطهای ورزشی هیچ رودررویی با آن مناسبتها ندارد. به هر رو در عملی به شدت سلیقهای – چرا كه در همان روز پیست اسكی دیزین باز بوده است – و بدون هیچگونه خبررسانی از قبل، درهای دو پیست یادشده بر روی خیل انبوه جوانانی كه با صرف زمان و هزینه – از جمله سوختِ ارزشمند خودرو! – خود را به آنجا رسانده بودند، بسته بود! آن هم در شرایطی كه مسیر شمشك به دیزین نیز در پی رویداد فاجعهبار مرگ كوهنوردان كماكان بسته بود – كه این هم جای پرسش دارد (به نظر میرسد قرار دادن تابلویی بزرگ در آغاز آن مسیر كه زمانهای بحرانی آن را یادآوری كند – برای نمونه طوفانی بودن هوا یا پس از ریزش باران كه به نظر میرسد علت سقوط بهمن در حادثهی یادشده بوده – كاراتر از بستن راه بر روی ورزشكاران باشد، چیزی كه تا امروز دریغ شده است). امید است دستاندركاران مسؤول نسبت به چنین مسایلی بیتوجه نباشند، چرا كه احترام گذاشتن به جوانان و مهیا كردن زمینه برای گذرانِ سالمِ وقت است كه میتواند از تنشها و بحرانهای چنین دورهی مهمی از زندگی بكاهد.
در ضمن یكبار هم رفتیم پیست خور، كه آن هم تجربهی تلخی بود. نقدی بر عملكرد مدیریت آن نوشتم و برای پیمانكارش، شركت تمدن هنر، فرستادم هر چند آنها هم بهانه آوردند كه بومیان بر روی بومی بودن مدیریت پیست پافشاری دارند و همین میتواند عاملی برای رشدنیافتگی آن پیست باشد.
علاقهمندان میتوانند آن نقد را در اینجا بخوانند.