تاریخ معاصر
سخنی چند پیرامون ستارخان سردار ملی و مجلس ایران در 1287
- تاريخ معاصر
- نمایش از سه شنبه, 10 خرداد 1390 08:09
- بازدید: 4924
برگرفته از تارنمای آذرپادگان
سال 1287 خورشیدی سالی تیره و شوم برای مردم آذربایجان، مخصوصا تبریزیان بود مظفرالدین شاه که فرمان مشروطیت ایران را صادر و با انتخاب مجلس شورای ملی از منتخبین طبقات ششگانه جامعه آن روز و استقرار حکومت قانون موافقت کرده و میرفت که متناسبی در مسیر کشور داری بوجود آید، درگذشت و محمدعلی میرزا که بار سنگینی از خودخواهی و بیخردی بر دوش داشت و متکی روسیان بود بر تخت شاهی جلوس کرد.
وی میخواست بار دیگر استبداد و حکومت وحشت را برقرار نماید و در انجام این منظور، پس از مشورت با سفارت روس و شاپشال ولیاخوف از تهران خارج و باغ شاه را مرکز اعمال خود بر علیه مشروطیت و آذادی خواهان قرار داد. وی لیاخوف افسرقزاق روسی را به حکومت نظامی تهران گمارد و دستور داد، مردم را خلع سلاح کرده و مجلس شورای ملی را از پیش بردارد ...
از روز سهشنبه دوم تیرماه صف بندی محمد علیشاه و مجلسیان در برابر یکدیگر شکل تازهای به خود گرفت، حدود ششصد تن تفنگدار در مجلس گرد آمدند و خود را برای حفاظت خانه ملت آماده کرده بودند، در این میان، بعضی از افسران قزاقخانه و همچنین وزیر اکرم، حکمران معزول تهران نیز به مجلسیان پیوسته و برای نگهداری مجلس میکوشیدند. لیاخوف چهار عراده توپ در جلو مجلس مستقر و نیز مدرسه سیه سالار را اشغال کرده بود و قزاقان نمیگذاشتند کسی از مجلس خارج گردد ... هر دو سو آماده ایستاده بودند که در این میان افسران روسی به آتشباری با توپ پرداختند و چون میخواستند از ورود سیدجمالالدین افجه از ملایان آزادیخواه به محوطهی مجلس جلوگیری کنند، به تیراندازی به سوی مجلس پرداختند.
حدود یک ساعت جنگ به شدت ادامه داشت. از کسانی از نمایندگان مجلس که از آتشفشانی توپخانه به وحشت افتاده بودند، دیوار پشت مجلس را شکافته خود را به پارک امینالدوله رساندند.
توپهای لیاخوف، همچنان مجلس را به بمباران و ویران میکردند و پس از ساعتها جنگ و گریز و ویرانیهای که گلولههای توپ پدید آورد، سربازان و دستههای تاراجگران به میان آمده و مجلس و خانههایی را که در دسترس خود داشتند غارت کردند و انجمن آذربایجان که سرسختانه دفاع کرده بود و خانههای ظل السلطان و انجمن مظفری را تاراج کرده و حتی در و پنجرهاش را نیز کندند و بردند. داوید فریزر خبرنگار انگلیس که در محل حاظر و ناظر بوده مینویسد جنگ را تنها یک مشت مجاهدان آذربایجان کردند ... مجاهدین با آن که میتوانستند لیاخوف را بزنند ولی خودداری کردند زیرا میپنداشتند اگر او را بکشند روسها مستقیما مداخله میکنند تا این که در آذربایجان کردند ...
روز سهشنبه دوم تیر ماه 1287 که در تهران بمباران مجلس روی داد دولتیان در تبریز جنگ راه انداخته و بر سر مجاهدان تاختند منارههای سید حمزه و صاحب الامر و جاهای بلند دیگر را سنگر قرار داده و تیراندازی میکردند شجاع نظام مرندی که تیرانداز ماهریبود یکی از مغازههای صاحب الامر را پایگاه قرار داد، و با شلیک هر گلوله یک نفر را از پای درمیآورد در تهران جنگ تا حوالی ظهر ادامه داشت و پس از آن قزاقها پیروز شده و وارد مجلس گشتند و به تخریب و غارت آن پرداختند و کسانیرا که میخواستند دستگیر کرده و به باغ شاه بردند.
آقای یونس مروارید در کتاب (ادواره مجالس قانونگذاری در دوران مشروطیت صفحه 197 مینویسد پس از کودتای سه شنبه دوم تیر ماه 1387 و تعطیل مشروطه اول و برقراری حکومت استبدادی توسط محمد علی شاه و عناصر طرف روی به حمایت (روسیان) دولتهای خارجی و با متواری شدن آزادیخواهان سکوت و آرامش موقتی که برخلاف میل طرفداران حکومت قانون و روشنفکران برقرار شد ولی در زیر سکوت و آرامش نطفه انقلاب و جنبش آزادیخواهی به رشد خود ادامه میداد و عملیات جابرانه شاه مستبد و طرفداران سلطنت (خودکامه) نتوانست آتشیرا که در زیر خاکستر استبداد نهفته بود خفه کند و ملت ایران آتشی را که هرگز نمیمرد در دل خود داشت ...
در آذربایجان پس از به توپ بستن مجلس آزادیخواهان آرام ننشستند و با تشکیل قوای مجاهد ملی به سرداری ستارخان و باقرخان قیام کردند دولت مرکزی با فرستادن چند هزار سرباز تبریز را محاصره کرد وبا ممانعت از ورود آذوقه و جز آن بر آزادیخواهان سخت گرفت این وضع بهانه و فرصت مناسبی برای دولت روسیه بود که با عنوان حمایت از اتباع خود و خارجیان در آوریل 1909 قشون خود را از مرز ایران بگذراند و تبریز را اشغال کند ...
شادروان احمد کسروی تبریز نویسنده و متفکر نامدار در تاریخ مشروطه ایران صفحه 701 در مورد این پیشامد مینویسد (روز سهشنبه دوم تیرماه 1387 که در تهران بمباران رخ داد در تبریز نیز دولتیان جنگ آغاز کرده و به سرمجاهدین تاختند همانا آنان با تهران راه میداشتند و از پیشامدهای آگاه میشدند و این بود در هر دو شهر در یک روز به جنگ پرداختند ...
اگر به نقشه تبریز نگاه کنیم مهران رود که از میان شهر میگذرد کویهای دوچی و سرخاب و ششگلان و باغمیشه در شمال آن نهاده همه این کویها هوادار خود کامگی و در دست دولتیان میبود از کویهای شمال رودخانه تنها امیرخیز هواخواه مشروطه میبود و اینست بیشتر جنگلها و خونریزیها در نزدیکی این رودخانه رخ داده است. همان روز نخست نیز که دولتیان به جنگ پرداختند منارههای سید حمزه و صاحب الامر و دیگر جاهای بلند را در کنار رودخانه سنگر گرفته گلوله میبارانید و چون در تیراندازی آزموده میبود کمتر تیری از او به آماج نمیخورد. همچنین تفنگداران مرند و قراملک و دوچی ؟؟؟
پیش آمدن و شهر را گرفتن میبود هر روز میداشتند و به کار میزدند و چه بسا گامهایی پیش میآمدند لیکن پافشاری مجاهدین را نمیتوانستند.
هنگام فرورفتن آفتاب آرامش روی داد و در آن میان از راه تلگرافخانه آگاهی از بمباران مجلس و به هم خوردن مشروطه در تهران پراکنده گردید و مایه نومیدی بسیاری از مشروطه خواهان گشت بسیاری از سردستگان و نمایندگان انجمن (ملی تبریز) سخت میترسیدند و هر یکی باندیشه جان و دارای خود افتاد انجمن ایالتی که میبایست در چنین هنگامی پشتیبان مجاهدان باشد و با آنان دلداری دهد به هم خورد و نمایندگان هم هر یکی خود رابه نهانگاهی کشید اجلال الملک و به وبصیرالسلطنه در کونسولخانه روس و میرزا حسین واعظ در کنسولخانه فرانسه بست نشست اینان کار را پایان یافته و مشروطه را از میان برخاسته میدانستند ولی مجاهدان ترسی به خود راه نداده دست از ایستادگی برنداشتند و کسانی چون علی مسیو و حاجی علی دوافروش و حاجی مهدی آقا کوزه کنانی رشته پشتیبانی را از دست ندادند.
فردا با مدادان که بار دیگر دولتیان به جنگ پرداخته فشار آوردند مجاهدان همچنان جلو گرفتند و تا شام جنگ سختی رفت و روز سوم که پنجشنبه 4 تیرماه میبود همچنان زد و خورد رقت و ستارخان و باقرخان هر یک در جایگاه خود پافشاری نشان دادند شجاع نظام و سرکردگان اندازه دلیری مجاهدان را نشناخته چنین میپنداشتند که با اندک فشاری شهر را به دست گرفته و آن چه لیاخوف در تهران کرده بود اینان در تبریز خواهند کرد ملایان اسلامیه نشین که به خود مشروطه خواهان تشنه میبودند امید میبستند که بزودی آنان را در زیر دست داشته فتوی به خونشان خواهند داد ولی در این سه روزه به نافهمی خود پی بردند در این سه روزه دانسته شد کار تبریز جزاز کار تهران میباشد.
باختیانوف کونسول روس به دستیاری تاجرباشی و دیگر بستگان خودشان به نام میانجگری آزادیخواهان را به دست کشیدن از جنگ و آمرزش خواستن از محمد علی شاه میخواندند و این فریبکاریهای او مایه سستی بسیاری از آزادیخواهان میگردید لیکن مجاهدین باین نیز پروا نمینمودند.
جنگ همچنان پیش میرفت روزها زد و خورد برخاسته گلوله همچون تگرگ میبارید و شبها شلیک هوای خواب و آرام از هر کسی میربود خانههایی که مایه سنگرها و یا نزدیکی آنها نهاده بود همه تهی گردید و مردمش به جاهای دیگر میگوچیدند ترس همگی را گرفته کسی نمیدانست پایان این جنگ چه خواهد بود و مجاهدان از این ایستادگی چه نتیجه خواهند گرفت.
روز سه شنبه ششم تیر بار دیگر جنگ با سختی آغاز یافت در این روزها بود که دو سو چند بار یکدیگر را از جا کنده پس راندند و در هر بار کسانی از این سو و از آن سو کشته گردید خانهحاجی میرزا حسن مجتهد در نزدیکی بازار نهاده و در این هنگام در دست دوچیان میبود آن چون خود در اسلامیه نشسته فتوی میداد دستهای از سواران در خانه او نشسته و سنگر بسته به نگهداری آن جا میکوشیدند و گاهی نیز فرصت یافته بیرون میریختند و در آن پیرامونها دست به تاراج میگشادند چنان که روز پیش به خانه حاجی میرزاعلینقی گنجهای و به پارهای مغازهها ریخته تاراج کرده بودند امروز مجاهدان خیابان و ما را الان بر آن بودند که ایشان را از آنجا بیرون رانند اینست فشار سختی پس از جنگ و خونریزی سخت سواران را از آنجا بیرون کردند و برای آن که دوباره باز نگردند گذشته از تاراج به ویرانی نیز کوشیدند خانههای حاجیملک التجار که در آن نزدیکی و خود از بنیانگذاران اسلامیه بود نیز تاراج گردید ...
چون جنگ تبریز بزودی پایان نپذیرفت شاه ( به رحیمخان چلبیانلو) که در قراداغ اقامت کرده و به دروغ تظاهر به مشروطهخواهی میکرد ولی از بدخواهان مشروطه بو تلگراف فرستاد که بر سر تبریز بیاید ولی رحیم خان کار را کوچکتر دانسته خود را هر نشسته پسرش بیوکخان را فرستاد او همین که به تبریز رسید در باغ صاحب یوان در شرق تبریز جا گرفته دست به راهزنی و تاراج باز کرده جلو آمد و شد را بست و از هر باره در شهر سختی پدید آمد.
فردای آن روز بیوک خان از راه خیابان به شهر تاخت باقرخان سنگری در میان خیابان پدید آورده دستهای از مجاهدان را در پشت ان جا داده بود و چون سواران بیوک خان به تاخت پرداختند چندان ایستادند تا به تیررس رسیدند و این هنگام با توپ و تفنگ به شلیک برخاسته دستهای از ایشان را بزمین انداختند در این روز سواران دوچی فرصت یافته از دم توپخانه تاگوی مسجد همه مغازهها را تاراج کرده کالاهای انبوهی بردند ...
در همین روزها از تهران آگاهی رسید که محمدعلی شاه مخبرالسلطنه را از والیگری آذربایجان برداشته و عینالدوله را به جای او گذاشته او که دشمن بزرگ و به نام مشروطه میبود به سرعت و شتاب عازم تبریز گردید مخبرالسلطنه از روزی که به تبریز رسیده بود با مشروطه خواهان به نیکی راه میرفت و این بود نزد آنان ارجی پیدا کرد و پس از به هم خوردن شهر و پیش آمدن جنگ او خود را به کنار کشیده و در خانه یکی از اعیان میز بت ولی چون این آگاهی رسید دیگر نمانده از راه جلفا روانه اورپا گردید از آن سوی محمدعلی شاه مقتدرالدوله را به جانشینی والی سپرده کارها را باو سپرد و در همان روزها فوج ملایر که محمدعلی شاه از تهران فرستاده بود بیرون شهر رسید ...
چون جنگ به درازا کشیده بود و از بیوکخان و سواران او جز تاراجگری و راهزنی کاری دیده نشد روز 6 روز شانزده تیر ماه مقتدرالدوله ناچار شد رحیم خان را به تلگفراخانه خواسته و بخواهد که خودش به تبریز آیدگویا همان روز بود که رحیم خان پسرش را به اهرخواست و فردا خودش با باسواره و سربازان انبوهی که به گرد سر خود میداشت با شکوه و دید به بسیار به تبریز رسید و در باغ صاحب یوان فرود آمد و از آمدن او به پشتگرمی دشمنان مشروطه افزود.
باید فراموش نکرد که مشروطه از سراسر برچیده شده و در همه جا ایرانیان بار دیگر گردن به یوغ خود کامگی گذارده و این تنها تبریز میبود که ایستادگی میکرد در همین شهر نیز گذشته از این که یک نیم مردم به سوی دولت گراییده با آزادیخواهان میجنگیدند در میان آن نیم دیگر نیز دستههای انبوهی ارجی به مشروطه نگذارده و یا آن را از میان برخاسته میدانستند و از این رو اینان نیز فشار به مجاهدان میآورند و زبان از ریشخند و نکوهش باز نمیداشتند.
پس از این همه اینها برخی از بستگان روس که قفقازی و مسلمان میبودند با تبریزیان همهگونه آمیزش داشتند با دستور کنسول روس (یاختیانوف) به میان مردم افتاده به نام آن که ایستادگی در برابر دولت سودی نخواهد داشت آنان را باین میخواندند که دست به هم داده و به کابر خیزند و جنرال کنسول را میانجی گردانیده و از شاه آمرزش و زینهار به طلبند تا از زیان و آسیب در امان بمانند ...
حسن آقا تاجرباشی که در خیابان مینشست چون مرد دارایی میبود روضه خوانیها بربط برپا میگردانید و بدینسان در میان مردم آن کوی جایگاهی میداشت و از این رو در این هنگام به میان افتاده با ملاحمزه که یکی از سردستگان خیابان و خود روضه خوان میبود و دیگران گفتگو میکرد و در نتیجه آنها را وا داشت که دست از جنگ کشیده اسلحه به رحیم خان تحویل دهند و او را در کارهایش آزاد بگذارند بدین سان رخنه در کار مجاهدین پیدا شد و رشته از هم گسیخت کونسول روس بیرقی به خیابان فرستاد که در میدان افراشته شد از آن سوی ملایان اسلامیهنشین که خود را پیروز و مردم را در چنگ خود میدند به فرمانروایی پرداختند چون محمد علیشاه رشته کارها را به رحیمخان سپرده بود آنان نیز رشته را باو سپردند این ملایان خونخوار میپنداشتند و آرزو میکردند که سرباز و سواره در شهر دست به کشتار خواهند گشود جاهایی را از خانههای ملایان و دیگران بر میگزیدند که بیرق سفیدی به نام بیرق اسلام در آنجاها زده شود تا کسانی که به آنجا پناهند در زینهار باشند در این روزها بود که با دستور اسلامیه نشینان فتحالله آسیان یکی از لوطیان دوچی به بیرون شهر رفته آبها را از آسیابها بازگردانیدن و بدین سان نان در شهر کمیاب گردیده سختی بیشتر شد دولیتان با این فیروزیها کار را پایان یافته میشماردند ولی نه چنین میبود ستارخان که از سالها در تبریز به د؟؟؟ شناخته شده بود و در این جنگها بازپسین کاردانی و مردانگی بسیار از او سرزده بود و با دسته کوچکی از پیرامونیان خود میایستاد و پروائی از این پیشامدها نمیداشت اینان با در این دو روزه اخیر که کویها دست از جنگ کشیدند و دولیتان به شهر درآمدند مجاهدان قفقازی و برخی از دلیران بنام از حسین باغبان و دیگران که سرفرود آوردن به دولتین نمیخواستند به امیرخیز پناهیده در نزد او میبودند از آن سوی اراک را که خود یک سنگر استوار و جایگاه قورخانه میبود چند تنی از مجاهدان نگه میداشتند و از همدستان ستارخان میبودند و همچنین شادروانان حاجی شیخ علیاصغر و میرکریم مسجد صمصام خان را جایگاه گرفته برخی از مردم پراکنده را به آنجا میخواندند و به نام مشروطه خواهی گفتارها میراندند و این یک پشتیبانی از ستارخان شمرده میشد هیچ کس گمان نمیبرد که او در برابر آن همه دشمنان خواهد ایستاد و فیروز هم خواهد گردید.
راستی هم ایستادگی گردانه ستارخان یک کار بزرگی بود این مرد عامی از یک سو اندازه دلیری و کاردانی خود را نشان داد و از یک سو مشروطه را به ایران بازگردانید مشروطه از همه شهرهای ایران برخاسته تنها در تبریز باز میمانداز تبریز هم برخاسته تنها در کوی کوچک امیرخیز بازپسین ایستادگی را مینمود در سایه دلیری و کاردانی ستارخان مشروطیت بار دیگر به همه کویهای تبریز بازگشته سپس نیز به همه شهرهای ایران بازگردید آن لکه سیاهی که در نیتجه زبونی و کارندانی نمایندگان پارلمان و شکست آزادیخواهان تهران به دامن تاریخ ایران نشسته بود این مرد با جانبازیهای خود آن را پاک گردانید از کسانیکه در آن روزها در نزد ستارخان پشتیبان او بودهاند گذشته از مجاهدین علی موسیو ـ حاجی میرزاعلینقی که گنجهای و حاجی محمد بالا و کربلا حسین فشنگچی را شنیدهایم.
باری ستارخان ایستادگی مینمود و با تفنگداران و سواران که در دوچی گرد آمده بودند پیاپی جنگ میرفت، روز چهار شنبه 24 نیز بار دیگر دولتیان به امیرخیز تاخته به سنگرهای ستارخان فشار وارد میآورند. نخستین بار ربود که دولتیان چون از پیشرفت نومید گردیدند به توپ اندازی پرداختند این خستین بار بود که دولتیان توپ به کار میبردند لیکن از این جنگ نیز نتیجهای بدست نیامد و هنگام شام هود و کوه به جای خود نشستند.
فردا آرامش بود گویا در این روز یا فردایش بود که پاختیانوف (کنسول روس) آگاهی داد که به امیرخیز برای دیدن ستارخان خواهد آمد ستارخان بسیج پذیرایی کرده کسانی را از سردستگان نیر برای بودن و گفتگو کردن خواند کنسول درآمد پس از نشستن و حال پرسیده چنین آغاز سخن کرد:
«امروز به خیابان رفتم و به دوچوی رفتم و اکنون نیز اینجا آمدم که از شما پیمان گیرم که به جنگ پیشدستی نکنید تا پیش آمد با گفتگو پایان پذیرد» ستارخان پاسخ میدهد: «ما هیچگاه به جنگ پیشدستی نمیکنیم و همیشه از آن سوی به ما میتازند و ما جلوشان میگیریم» سپس حاجی شیخعلی اصغر و دیگران نیز سخنانی راندند کنسول به ستارخان پیشنهاد کرده بیرقی از کنسولخانه فرستاده شود و او به درخانه خود زده در زینهار دولت روس باشد و نوید میداد که سرقره سورانی آذربایجان را از دولت ایران برای او بگیرد ستارخان چنین گفت: «جنرال کنسول من میخواهم هفت دولت به زیر بیرق ایران بیاید من زیر بیرق بیگانه نمیروم» کنسول که این پاسخ را نه بیوسیده بود خیره ماند و چون برخاست برود ستارخان هفتتن از قرهداغ را که درجنگها دستگیر کرده بودند به او سپرد که همراه نوکران خود به دوچی برساند کنسول از این رفتار بسیار شادمان گردید ...)
جنگهای تبریز نزدیک به یک سال طور کشید و در تمام فراز و نشیبهای آن ستارخان و یارانش از فداکاری و جان بازی مضایقه نکردند تا بتوانند مجاهدین و آزادیخواهان را به پیروزی رسانند و متاسفانه ورود لشکریان روسیه و اشغال آذربایجان و جنایاتی که به همراهی حاجی شجاع الدوله و عینالدوله مرتکب شدند و بلافاصله اندکی توافق روسیه و انگلستان برای تجزیه و تقسیم ایران و شروع جنگ جهانی اول که در این میان حادثه پارک اتابک را پیش آورده و پای ستارخان را به گلوله خرد کرده و آن مرد برزگ را از پای درآوردند مانع از آن گردید که مردم میهن ما از این پیروزیها نتیجه لازم را بدست آورد.