یکشنبه, 02ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست تاریخ تاریخ كهن و باستان در سوگ شهر استخر و مردم دلاور آن

تاریخ كهن و باستان

در سوگ شهر استخر و مردم دلاور آن

دکتر محمدجعفر ملک‌زاده

 

جستارگشایی

استخر کجا بوده است. کمتر ایرانی درس خوانده‌ای است که بارها نام شهر استخر را در کتاب‌ها ندیده باشد. امّا به راستی استخر کجا بوده است؟ چگونه ممکن است شهری به این عظمت که نام و آوازه‌اش تاریخ را پر کرده است اکنون اثری از آن نمانده باشد و ندانیم کجا بوده است، به هرحال واقعیت تلخ همین است که کمتر کسی به درستی می‌داند که شهر استخر دقیقاً از کجا تا به کجا بوده است. چگونه شهری بوده است و چه ویژگی‌هایی داشته است. جمعیت آن چقدر بوده و چگونه اداره می‌شده، چند خیابان داشته و آب آن از کجا تأمین می‌شده است؟ چرا و به دست چه کسانی مردم این شهر بارها قتل عام شدند و به تاریخ پیوستند. به چه جرمی؟ چه کسانی و با چه مرامی و چرا می‌خواسته‌اند استخر وجود نداشته باشد. واکنش بزرگان آن روزهای سیاه در برابر این قتل عام‌ها چه بوده است؟

برای یافتن پاسخ به بخش‌هایی از این پرسش‌ها و پرسش‌های دیگر راهی جز یک جست و جوی دقیق و فراگیر در متون تاریخی همراه با اکتشافات و پژوهش‌های باستان‌شناسانه وجود ندارد. البته پژوهش‌های باستان‌شناسانه در کشوری مانند کشور ما صحبت یک سال و ده سال نیست، صحبت قرن است. در این مقاله کوتاه سعی می‌شود پهنه شهر استخر بازشناسی شود. شاید دیگر هم میهنان بکوشند برای دیگر پرسش‌ها پاسخی بیابند.

 

مرزهای شهر استخر

اگر پیشینیان ما مختصات جغرافیایی را می‌دانستند و می‌توانستند  نقاط روی زمین را اندازه بگیرند و در کتاب‌ها ثبت کنند، شاید کار ما آسان‌تر بود و می‌توانستیم مرزهای شهر استخر را جست و جو کنیم. ولی چنین نبوده است. شاید از روی ذکر مسافت‌ها و فاصله شهرها از یکدیگر که تاریخ‌نویسان گزارش داده‌اند بتوان موقعیت شهر استخر را تعیین کرد. این روش هم با چند مشکل رو به ‌رو است. نخست این که فاصله شهر استخر را گاهی از شهری داده‌اند که خود آن شهر ناشناخته است و نمی‌دانیم آن شهر کجا بوده است و اگر هم هنوز وجود داشته باشد و در همان محل هزار یا دو هزار سال پیش خود باشد نامش در تاریخ آنقدر تغییر یافته یا مخدوش شده است که نمی‌دانیم این همان شهری است که از آن  نام برده می‌شود یا نه. دوم این که مسافت را به واحدی مثل فرسنگ داده‌اند که نمی‌دانیم آیا مقدار فرسنگ آن زمان با فرسنگ امروزی یکی بوده یا نه، هر چند فرسنگ امروزی هم دقیقاً معلوم نیست چقدر است. سوم این که همه‌ راه‌های آن زمان را نمی‌شناسیم و نمی‌دانیم منظور مورخ از فاصله دو شهر از هم از طریق کدام راه بوده است. چهارم این ‌که فاصله دو شهر را مورخان مختلف مقادیر مختلفی ذکر کرده‌اند و ما نمی‌دانیم کدام درست‌تر است. آیا علت تناقض این بوده که هر کدام مسیر زمان خودش را در نظر گرفته یا این که واحد فرسنگ در زمان‌های مختلف تغییر می‌کرده است، یا شاید محل شهر بر اثر جنگ یا زمین لرزه و کوچ مردمانش جا به ‌جا شده بوده است یا شاید مورخان اطلاعات خود را از افراد نا‌آگاه یا ناآشنا به ‌دست می‌آورده‌اند. به هر حال از پس دیوار کلفت سده‌ها راهی جز تکیه به همین اطلاعات ناقص، مخدوش، متناقض و جسته گریخته و حدس و گمان‌های خودمان و آثار بجا مانده نداریم. البته از دو جهت باید خوشحال باشیم و آن این که پدیده‌های طبیعی مانند رودخانه‌ها، کوه‌ها و گذرگاه-های کوهستانی تغییر عمده‌ای نکرده‌اند و آثار با عظمت چندی در محل‌هایی مانند تخت ‌جمشید، نقش‌ رستم، تخت طاووس و پاسارگاد هنوز پا بر جاست و می‌توان در جست‌ و ‌جو از آن‌ها بهره گرفت. گذشته از این شهرهایی مانند شیراز و زرقان و حتی روستاهایی مانند کناره هنوز در محل چند صد سال پیش خود است و نام‌هایشان هم کوچکترین تغییری نکرده است.


جستجوی در متون تاریخی

جستجوی تاریخی شهر استخر را از کتاب جغرافیای تاریخی استخری آغاز می‌کنیم زیرا نویسنده‌ کتاب خود اهل فارس و از مردم شهر استخر بوده است. اما پیش از آن بد نیست مختصری در باره کتاب معروفش توضیح دهیم.

کتاب “مسالک‌الممالک” را ابواسحاق ابراهیم پسر محمد فارسی استخری معروف به کرخی در نیمه نخست سده چهارم هجری به زبان تازی تألیف کرده است. استخری از مردم استخر پارس بوده و در سال 346 هجری قمری درگذشته است. استخری خود به همه‌ کشورهای اسلامی زمان خویش سفر کرده و به جز کتاب “مسالک-الممالک” کتاب دیگری به نام “صور‌الاقالیم” نیز تألیف کرده است. هر دوی این کتاب‌ها متکی بر کتاب “صورالاقالیم” ابوزید احمد پسر زید بلخی است.

ترجمه‌ای از کتاب “مسالک‌الممالک” استخری به زبان فارسی وجود دارد که “مسالک و ممالک” نام دارد و به احتمال قوی در سده‌های پنجم یا ششم هجری به زبان فارسی ترجمه شده و مترجم آن تاکنون شناخته نشده است. با وجود بر این کتاب “مسالک و ممالک” به علت قدمت نثر و داشتن واژه‌ها و اصطلاحات فارسی در خور توجه است و افزون بر ارزش جغرافیایی ارزش ادبی نیز دارد.
کتاب “مسالک‌الممالک” مانند کتاب “صورالاقالیم” ابوزید بلخی مبتنی بر نقشه‌های جغرافیایی است. نقشه‌ها رنگی است و طبق روال قدیم و بر خلاف شیوه‌ امروز، جنوب را بالا قرار داده‌اند که در نتیجه خاور دست چپ و باختر دست راست قرار گرفته است. عکس پیوست یکی از نقشه‌های کتاب “مسالک‌الممالک” است که در آن موقعیت شهر استخر را نسبت به رودخانه‌های سیوند و کُر و دریاچه‌ بختگان نشان می‌دهد. در این نقشه خلیج فارس را با نام دریای پارس در بالای نقشه می‌بینیم.

موقعیت شهر استخر نسبت به رودهای سیوند و کُر و دریاچه بختگان (عکسبرداری از ترجمه‌ کتاب المسالک استخری)
موقعیت شهر استخر نسبت به رودهای سیوند و کُر و دریاچه بختگان (عکسبرداری از ترجمه‌ کتاب المسالک استخری)

 

شهر استخر و کوره استخر

در کتاب مسالک و ممالک در بخش “ ذکر دیار پارس” و در مبحث “ ذکر کوره‌های پارس” چنین می‌خوانیم: “کوره‌های پارس پنج کوره‌اند، و بزرگتر و فراخ‌تر کوره‌ اصطخر است. و اصطخر شهری است بزرگ چند اردشیر خوره باشد به بزرگی، و به اردشیرخوره شهرهاست چون شیراز و سیراف”.
در جایی دیگر در این کتاب و در مبحث “ شهرهای حصین”1 می‌خوانیم:  “ اصطخر حصین  است گرد بر گرد آن رَبَض1 ”.
در جایی دیگر از کتاب مسالک و ممالک استخری و در مبحث ذکر شهرهای بزرگ و بناهای معروف می‌خوانیم: ‌ ” اصطخر شهری است نه خرد و نه بزرگ. قدیمتر همه شهرهای پارس است”. و در مبحث ذکر مسافات  از شیراز به سیرگان آمده است:  “ از شیراز تا اصطخر دوازده فرسنگ، ... ”.
اصطخری در  ذکر راه از شیراز تا کثه می‌نویسد:  “ ‌این راه خراسان است. از شیراز تا زرقان شش فرسنگ، از زرقان تا اصطخر شش فرسنگ، و از اصطخر تا پیر قریه چهار فرسنگ، و .... ”. اصطخری در بخش ذکر هوا و خاک همه پارس می‌نویسد:  “ سردسیرهای پارس:  اصطخر، بیضا، ... ”.
استخری در بخش مربوط به مذاهب اهل پارس می‌نویسد:  “ و در پارس گبرکان و ترسایان و جهودان باشند و غلبه گبرکان دارند و جهودان اندکی باشند و کتابهای گبرکان وآتشکده‌ها و آداب گبرکی هنوز در میان پارسیان هست و به هیچ ولایت اسلام چندان گبر نباشد کی در ولایت پارس - کی دارالملک ایشان بوده است”.
در ذکر بناهای فارس استخری می‌گوید:  “ به ناحیت اصطخر بناهای عظیم هست. از سنگ صورت‌ها کرده و بر آنجا نبشته و نگاشته. گویند مسجد سلیمان علیه‌السلام بوده است و دیوان ساخته‌اند. و مانند آن در شام و بعلبک و مصر هست”.

بنا بر این طبق آنچه استخری گفته، استخر شهری بزرگ و بسیار باستانی و مرکز کوره استخر و گرداگرد آن دیوار و برج و بارو بوده و فاصله‌ آن از شیراز دوازده فرسنگ و از زرقان شش فرسنگ بوده است. اگر راهی را که استخری در نظر داشته کمابیش همین راه کنونی بوده باشد، فرسنگ هم فرسنگ امروز یعنی حدود شش کیلومتر، آن‌گاه با توجه به این که فاصله شیراز تا تخت جمشید از مسیر امروزی حدود نه فرسنگ است و احتمالاً فاصله زرقان تا تخت‌جمشید که امروز دو فرسنگ است در قدیم دست کم چهار فرسنگ بوده، به این نتیجه می‌رسیم که شهر استخر در زمان استخری یک فرسنگ بعد از تخت‌ جمشید قرار داشته است، یعنی جایی که امروز سازمان میراث فرهنگی به عنوان محل شهر استخر مشخص کرده است و رو به‌ روی پوزه تخت طاووس و در کرانه چپ رودخانه سیوند است. در این محل هم ‌اکنون آثاری از دوران هخامنشی و ساسانی تا دوره‌های پس از اسلام دیده می‌شود، امّا وسعت آن آنچنان نیست که شهری بزرگ را در نظر بیننده مجسم کند.

در ادامه بررسی‌های تاریخی شهر استخر به چند کتاب دیگر جغرافیای تاریخی رجوع می‌کنیم.

ابن‌خردادبه در کتاب  المسالک ‌و‌الممالک خود که آن را به سال 232 یا 250 هجری قمری تألیف کرده است در سه مورد نشانی شهر استخر را به شرح زیر می‌دهد:

1- و از شیراز تا شهر استخر 12 فرسخ؛ از شیراز تا زرقان 4 فرسخ؛ از زرقان تا استخر 8 فرسخ.
2- از شیراز تا زرقان 6 فرسخ، از زرقان تا پل کوسحان 2 فرسخ، از پل کوسحان تا استخر 4 فرسخ، از استخر تا برد 3 فرسخ، ... .
3- از استخر تا حفر 7 فرسخ، از حفر تا دریاچه 5 فرسخ.

ملاحظه می‌شود که فاصله‌ شیراز تا استخر را ابن خردادبه هم مانند استخری دوازده فرسنگ گزارش می‌کند. در همین گزارش فاصلهٔ شیراز تا زرقان یک بار چهار و بار دیگر شش فرسخ بیان می‌شود. با توجه به این که راه شیراز به زرقان همیشه فقط از یک مسیر بوده این تناقض را باید ناشی از خطای کاتبان دانست. ولی به هر حال فاصله شیراز تا زرقان همیشه بین 4 تا 6 فرسخ بوده و نوشته شده است. در این کتاب فاصلهٔ زرقان تا پلی به نام “ کوسحان” را دو فرسخ می‌نویسد. می‌دانیم که فاصلهٔ زرقان تا پل‌خان3  امروزی  که بر روی رودخانهٔ کُر قرار دارد و از بناهای دوره صفویان است حدود دو فرسخ است پس پل “ کوسحان” باید پلی در محل کنونی پل خان یا نزدیکی‌های آن بوده باشد زیرا رودخانه دیگری به جز رود کُر از نزدیکی زرقان نمی‌گذرد. فاصله این پل را ابن خرداد‌به تا استخر چهار فرسخ می‌نویسد. که با آنچه استخری نوشته مطابقت دارد.

مورخی ناشناس در سال 372 هجری قمری در کتاب “ حدودالعالم من‌المشرق الی‌المغرب” در چند مورد سخن از شهر استخر می‌گوید. در مبحث سخن اندر رودها  آمده است:  “ و دیگر رود کُر است کی از حد ازد از روستا کروان رود از پارس و روی به مشرق می‌نهد و همی تا به اصطخر بگذرد بر جنوب وی به دریای بختگان افتد”.  و در مبحث “ سخن از ناحیه پارس و شهرهای وی” می‌نویسد:  “ اصطخر شهری بزرگ است و قدیم و مقر خسروان بوده است و اندر وی بناها و نقش‌ها و صورت‌های قدیم است و او را نواحی بسیار است و اندر وی بناهاست عجیب کی آن را مَزگَت4 سلیمان خوانند و اندر وی سیب باشد نیمه‌اش ترش و نیمه‌اش شیرین و اندر کوه وی معدن آهن است و اندر نواحی وی معدن سیم است”.  مؤلف حدود‌العالم در مبحث “ سخن اندر رودها” می‌گوید:  “ و دیگر رود فرواب است هم از پارس از روستای فرواب رود و روی به مشرق نهاده و چون به ناحیت اصطخر رسد عطف کند و بر مشرق اصطخر اندر رود کُر افتد”.

مؤلف حدود‌العالم موقیعت رود کُر را جنوب شهر استخر و رود فرواب را که همان رودخانه سیوند است در مغرب استخر می‌نویسد. این مطلب می‌رساند که شهر استخر از محلی که استخری و ابن‌خرداد‌به می‌گویند تا دشت مرودشت به سمت جنوب و تا رسیدن به رودخانه‌ کُر گسترش داشته است.

به گفته‌ مؤلف حدودالعالم رودخانه سیوند تا رسیدن به رودخانه‌ کُر و پیوستن به آن در پنج نقطه تغییر جهت می‌دهد. امروزه از روی نقشه می‌توان هفت نقطه را که در آن نقاط رودخانه سیوند تغییر جهت می‌دهد با حداقل ابهام تشخیص داد. از شمال به جنوب نخستین جایی که رودخانه جهت خود را از شمال باختر - جنوب خاور به شمال خاور – جنوب باختر تغییر می‌دهد نزدیک روستای دیدگان است. رودخانه پس از طی مسافتی حدود 35 کیلومتر، در میانه دشت کمین به سمت راست و در جهت خاور به باختر می‌پیچد تا به پوزه‌ سیوند می‌رسد. در اینجا رودخانه جهت خود را به شمال باختر – جنوب خاور تغییر می‌دهد تا به نزدیکی روستای سیدون می‌رسد. از اینجا تا نزدیکی روستای هشتیجان رودخانه در جهت شمال خاور – جنوب باختر راه می‌پیماید. از این پس، رودخانه تا رسیدن به پوزه‌ تخت طاووس یا مرکز شهر استخر مسیر جنوب خاور به شمال باختر را طی می‌کند. مسیر رودخانه از این نقطه تا روستای ده بید مرودشت شمال خاور – جنوب باختر است. رودخانه سیوند، از اینجا تا رسیدن به پل خان و پیوستن به رودخانه کُر 8 کیلومتر دیگر در جهت شمال - جنوب راه می‌سپرد. همین کتاب تاریخ شهر استخر را به دوران خسروان یعنی زمان ساسانیان می‌رساند و می‌گوید مزگت سلیمان در آن شهر است . مطمئناً منظور حدودالعالم از مزگت سلیمان، ‌آثار تخت ‌جمشید یا پاسارگاد است. این که می‌گوید در کوه شهر استخر معدن آهن است با آنچه باستان‌شناسان صحبت از کوره‌های ‌آهن‌گدازی در حاشیه‌ رودخانه سیوند و بالا‌تر از تنگ‌ بلاغی می‌کنند مطابقت دارد و قلمرو شهر استخر را به سمت شمال هم گسترش می‌دهد. اطلاعات دیگری که حدودالعالم به‌دست می-دهد با واقعیت‌ها مطابقت ندارد.

ابن حوقل در سفرنامهٔ خود که به “ صورة‌الارض” مشهور است و در سال 350 یا 367 هجری قمری به زبان تازی تألیف کرده است دو بار از شهر استخر نام می‌برد. یک بار در مبحث مربوط به فارس می‌گوید:  “ فارس شامل پنج ولایت است و پهناورترین و پرشهرترین آن‌ها اصطخر، و کرسی آن نیز اصطخر است که بزرگ‌ترین شهر ولایت به‌ شمار می‌آید”. یک بار دیگر در مبحث شهرهای فارس و ذکر چگونگی آن‌ها می‌گوید:  “ از جمله آن‌ها اصطخر است که در زمان ما شهر متوسطی است و وسعت آن یک میل و از قدیم‌ترین و مشهورترین شهرهای فارس است. این شهر مرکز فرمانروایی پادشاهان ایران بوده و اردشیر آن را به گور انتقال داد و اکنون بیشتر اصطخر ویران است. در زمان قدیم اصطخر را حصاری بوده که ویران شده است. ساختمان‌های مردم اصطخر از گل و سنگ و گچ و به اندازه قدرت مالی بانی است. پل خراسان بیرون شهر در طرف دروازه‌ای است که به ‌سوی خراسان می‌باشد اما در پشت پل بناها و مسکن‌هایی غیر قدیمی وجود دارد. اصطخر به سبب هوای فاسدش وبا دارد”.

نکتهٔ مهم در نوشته‌ ابن حوقل پل خراسان است که بی‌شک روی رودخانهٔ سیوند و در مسیر راهی بوده است که به خراسان می‌رفته و نزدیک به یکی از دروازه‌های شهر استخر بوده است. نگارنده امیدوار است بتواند محل این پل را پیدا کند.
ابن بلخی که در زمان ملکشاه سلجوقی مستوفی فارس بوده است، در سال 510 هجری قمری در کتاب معروف خود که به فارسنامه‌ ابن بلخی شهرت یافته است می‌گوید: “... و هوای اصطخر سردسیرست معتدل مانند هوای اصفهان و این اصطخر به ابتداء اسلام چون بگشادند یک دو بار غدر کردند و پس قتل عظیم رفت چنانک شرح داده آمدست به اول کتاب و خراب شد و بعد از آن به آخر عهد باکالیجار وزیری بود و با یکی خلافی داشت و ستیزه آن کس برفت و امیر قتلمش با لشکری بآورد و باقی اصطخر بکندند و بغارتیدند و اکنون اصطخر دیهکی است کی در آنجا صد مرد باشند و رود کُر هم در میان مرودشت می‌آید”.
ابن بلخی در جایی دیگر از فارسنامه می‌نویسد:  “منزل اول از شیراز تا زرقان هفت فرسنگ، منزل دوم پا و دست شش فرسنگ، منزل سوم اصطخر چهار فرسنگ”. و در جایی دیگر:  “و از شیراز تا یزد شصت فرسنگ، منزل اول زرقان شش فرسنگ، منزل دوم پا و دست شش فرسنگ و تا اصطخر چهار فرسنگ”.
مؤلف فارسنامه گوید “جمشید در اصطخر در پای کوه سرایی کرده بود و صفت این سرای آنکه در پایان کوه دکه‌یی ساخته بود از سنگ خارای سیاه و آن دکه چهار سوست و یک جانب در کوه پیوسته و سه طرف در صحرا گشوده و بر بلندی سی گز ساخته بدو طرف بنردبان برو رفتندی و بر آن دکه ستون‌ها از سنگ سفید مدور کرده و برو نقاری چنان باریک کرده که بر چوب نرم نتوان کرد و بر درگاه دو ستون مربع نهاده‌اند و بارهای آن ستونها هریک زیادت از صد هزار من باشد. و در آن نزدیکی بر آن شکل سنگ نیست، و براده آن امساک خون می‌کند بر جراحات و بر آنجا صورت براق مصطفی (صلعم) کرده‌اند، رویش بر شکل آدمی با ریش مجعد و تاج بر سر و دست و پا و دم بر صفت گاو و صورت جمشید به ‌شکلی سخت زیبا کرده بودند و در آن کوه گرمابه‌ای از سنگ کنده‌اند5 چنانکه آب گرمش از چشمه زاینده است و به ‌آتش محتاج نمی‌شود و بر سر آن کوه دخمه‌های عظیم بوده است که عوام آن‌را زندان باد گفتندی. بوقت ظهور اسلام چون اهل اصطخر چند نوبت خلاف عهد کردند و غدر اندیشیدند مسلمانان در آنجا قتل و خرابی عظیم کردند و در عهد صمصام-الدوله دیلمی امیر قتلمش لشکر کشید و آن‌ را بکلی خراب گردانید و بقدر دیهی مختصر ماند. در میان خرابه‌های عمارت جمشیدی توتیای هندی یابند که چشم را مفید بود و کس نداند که آن توتیا از کجاست و در آنجا چون افتاده و اکنون مردم ستون‌هایی که در آن عمارت مانده چهل منار می‌خوانند و در مجمع ارباب‌الملک گوید که آن ستون‌ها از عمارت خانه همای بنت بهمن است و در صورالاقالیم آمده که آن ستون‌ها از مسجد سلیمان پیغمبر(عم) بوده است و شاید که خانه‌ ‌جمشید را سلیمان پیغمبر (عم) با مسجد کرده باشد و همای خانه کرده و هر سه روایت درست بود. و چون عرصه اصطخر طویل و عریض بود بعضی از مواضع که اکنون مرودشت می-خوانند داخل آن عرصه بوده است. ارتفاعاتش غله و انگور بهتر بود و از میوه‌هایش سیب شیرین خوب می‌باشد”.

از گفته‌های ابن بلخی به‌ جز اطلاعات تاریخی‌ای که از سرنوشت شوم و غم‌انگیز شهر اصطخر و نامردمی‌های حکام بیگانه یا بیگانه پرست به‌دست می‌آید، نام تازه محلی به نام “پا و دست” در شش فرسنگی زرقان نیز دریافت می‌شود که برای مشخص کردن جای آن نیاز به پژوهش جداگانه‌ای است.
محمد بن‌ نجیب‌ بکران در کتاب جهان‌نامه که در سال 605 هجری قمری تألیف کرده در مبحث بعضی عجایب می‌نویسد:  “ به نواحی اصطخر پارس بناهایی عظیم است از سنگ و در وی ستون‌های بسیار بزرگ و صورت-های بسیار که مثل آن کم باشد. گویند که آن مسجد سلیمان پیغمبرست علیه‌السلام”. منظور جهان‌نامه از مسجد سلیمان احتمالاً تخت جمشید است که جزء استخر یا از نواحی آن بوده است.
حمداله مستوفی در نزهه‌القلوب که در سال 740 هجری قمری تألیف شده می‌نویسد:‌  ” اصطخر از اقلیم سیم است ... بقولی کیومرث بنیاد کرد و بروایتی پسرش اصطخر نام و هوشنگ عمارت بر‌ آن افزود و جمشید باتمام رسانید چنانکه از حد خفرک تا آخر رامجرد مسافت چهارده فرسنگ طول آن بود و عرض ده ‌فرسنگ. و در آنجا چندین عمارت و زراعت و قری کرد که از وصف بیرون بود. و سه قلعه محکم داشته است بر سر سه کوه. یکی معروف باصطخر؛ دوم شکسته؛ سیم شنکوان و آن‌ را سه گنبدان گفتندی”.
از گفته‌های حمداله مستوفی بر می‌آید که تخت جمشید جزیی از شهر استخر بوده و در آن زمان آن را چهل منار می‌گفته‌اند. وسعت شهر استخر بنظر می‌رسد حداقل از سمت مغرب بیش از مقدار واقعی توصیف شده باشد.
مؤلف ناشناس کتاب “ هفت کشور” یا “ صورالاقالیم” که آن را در سال 748 هجری قمری تألیف کرده، در باره شهر استخر می‌نویسد:
“ اما بعد در اصطخر فارس موضعی باشد که آن را کناره6 می‌خوانند و از سنگ ستونی چند بغایت بلند ساخته‌اند که ستونی از آن سه پاره سنگ است. نیک لطیف و مطبوع ساخته‌اند و تراشیده، هموار و مصقول کرده و دیگر شکل‌ها و صورت‌ها هم از سنگ تراشیده‌اند. عوام آن را  چهل منار می‌خوانند و می‌گویند که آن را جمشید ساخته، می‌خواستند که در بالای آن قصری بسازند”.
طبق این چند جملهٔ هفت کشور روستای کناره هم که امروزه در نزدیکی شهر امروزی مرودشت قرار دارد جزیی از شهر استخر بوده است.
در آثار عجم که در سال 1314 هجری قمری نوشته شده آمده است:  “ اراضی مرودشت در سابق همه شهر استخر بوده بلکه از بدو صحرای خفرک تا ناحیه رامجرد همه استخر می‌نامیده‌اند و گویند چهارده فرسنگ طول آن شهر بوده و عرضش ده فرسخ و سال‌های دراز دارالملک ملوک ایران بوده است”.

از مجموع توصیف‌هایی که مورخین و جغرافیانویسان مختلف ایرانی و انیرانی طی هزار سال گذشته از شهر استخر کرده‌اند و نیز آثار باقی مانده در منطقه چنین استنباط می‌شود که شهر استخر از کرانه‌ شمالی رود کر تا پاسارگارد و در درازای رودخانه‌ سیوند امتداد داشته است. این شهر به تناسب موقعیت جغرافیایی، گاهی یک سو و گاهی هر دو سوی رودخانه سیوند را قرار گرفته بوده است. استخر از بخش‌ها و کوی و برزن‌های مختلف و گاهی منقطع تشکیل شده بوده و در دوران  دو هزار ساله عمر خود در بخش‌هایی آبادان و در قسمت‌هایی ویران بوده است. در مجموع دوران پیش از اسلام را می‌توان دوران آبادانی و شکوه و دوران پس از اسلام را دوران ویرانی و اندوهبار آن دانست. آثار با عظمت تخت جمشید و پاسارگاد و همه‌ ابنیه و آثار به‌جا مانده در دشت مرودشت و دو سوی رودخانه سیوند همه اجزاء تمدن کهن شهر استخر بوده است.

 


عکس هوایی شهر استخر (کنونی)
این عکس در سال 1314 خورشیدی برداشته شده است. رودخانه سیوند در ضلع راست عکس و جادهٔ خاکی شیراز –  اصفهان در ضلع چپ آن دیده می‌شود. حد فاصل جاده و کوه مسیر جوی آب کنده شده در سنگ. این جوی، آب را از تأسیسات آبی تخت طاووس به تخت جمشید می‌رسانده است. بخش‌هایی از این جوی همچنان وجود دارد. (بالای عکس به سمت جنوب است).

 

پی‌نوشت‌ها:

1. یعنی حصن يا ديوار دارد.
2. ربض به معنی برج و بارو است.
3. در سال 1337 پلی فلزی در فاصلهٔ 200 متری پایین دست این پل ساخته شده است و از آن زمان تا کنون رفت و آمد روی این پل صورت می‌گیرد و تاق‌های پل خان در حال فرو ریختن است.
4. مزگت شکل فارسی واژهٔ مسجد است.
5. احتمالاً منظور از گرمابه گورهای شاهان هخامنشی در شمال سکوی تخت جمشید است. هنوز هم مردم عامی منطقهٔ مرودشت همین باور را دارند. علت شاید شباهت گورهای سنگی به خزینهٔ گرمابه‌های همگانی باشد که تا سه چهار دههٔ پیش در همه جای فارس وجود داشت.
6. روستای کناره هم اکنون پا بر جاست و به همین نام خوانده می‌شود و در 3 کیلومتری جنوب تخت جمشید است.

 

منابع:

3- حسینی فسایی، حاج میرزا حسن:  «تاریخ فارسنامه‌ ناصری»، کتابخانه سنایی، 1304هجری قمری.
4- فرصت حسینی شیرازی، محمد نصیر میرزا آقا:  «آثار عجم»، چاپخانه ناصری، 1314 هجری قمری.
6- ملک‌زاده، محمد جعفر:  «ماهک در استخر بود و ماه پیروزان در شیراز» روزنامه خبر جنوب شماره 5457، شیراز، 1379.
7- استخری، ابواسحق ابراهیم: «مسالک و ممالک»، به کوشش ایرج افشار، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1347.
9- ابن بلخی:  «فارسنامه ابن بلخی»، سید جلال تهرانی، چاپخانه مهر ایران، آبان ماه 1313، تهران.
10- ابن حوقل:  «سیاحت‌نامه یا صوره‌الارض»، ترجمه و توضیح دکتر جعفر شعار، انتشارات امیر کبیر، چاپ دوم، چاپخانه سپهر تهران، 1366.
11- لسترنج، گای:  «جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی»، ترجمه محمود عرفان، چاپ سوم، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، تهران، 1367.
12- محمد ابن نجیب بکران:  «جهان‌نامه»، به کوشش دکتر محمد امین ریاحی، انتشارات کتابخانه‌ ابن سینا، تهران، فروردین 1348.
13- ابن خردادبه، عبیداله بن عبداله:  «مسالک والممالک»، ترجمه سعید خاکرند، تهران، 1371.
14- «حدودالعالم من‌المشرق الی‌المغرب»، مؤلف ناشناخته، به کوشش دکتر منوچهر ستوده، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، اسفند 1340.
15- «هفت کشور یا صورالاقالیم»، مؤلف ناشناخته، به کوشش دکتر منوچهر ستوده، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران، 1353.
17- مستوفی، حمداله:  «نزهه‌القلوب»، به کوشش محمد دبیر سیاقی، کتابخانه‌ طهوری، تهران، 1336.

دیدگاه‌ها   

+6 #1 قاسم حمزوی 1392-11-21 08:02
سلام جناب دکتر. با سپاس و تشکر از شما که به فکر تاریخ گذشته هستید...
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه