سه شنبه, 15ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست گردشگری تپه حصار، یادآور گذر اسکندر گجستک (مقدونی)

گردشگری

تپه حصار، یادآور گذر اسکندر گجستک (مقدونی)

برگرفته از روزنامه اطلاعات

دامغان 1، این شهر باستانی و کهنسال ایران زمین که در تپه حصار (هزار) قرار دارد، آثار ارزنده‌ای را در اختیار باستان‌شناسان گذاشته که مشتمل بر سه طبقه از ماقبل تاریخ است و عمر قدیمی‌ترین لایه آن به نیمه دوم هزاره چهارم قبل از میلاد می‌رسد. از دیدگاه تاریخی بیشتر شهرت دامغان به سبب قتل داریوش سوم هخامنشی و اقامت اسکندر گجستک (مقدونی) در مکانی به نام «هکاتم پیلوس» است که شهری بود با آب و آذوقه فراوان و همه جادّه‌ها به آن ختم می‌شد. طبق متن‌های یونانی در توصیف خط سیر سپاه اسکندر این شهر با دامنه جنوبی کوه‌های البرز و حواشی کویر منطبق است.

«هوتوم شیندلر» نخستین پژوهشگری بود که در قرن 19 میلادی ویرانه‌های نزدیک دامغان را «کومس» (قومس) و در نتیجه شهر «صد دروازه» (هکاتوم پیل یونانی) دانست.

نویسندگان یونانی یادآور شده‌اند که اسکندر در تعقیب داریوش سوّم، ضمن عبور از «پیلا کاسپیا» (دروازه کاسپین) و سپس از میان صحرا، به نقطه‌ای موسوم به «ویکوس تارای» رسید که اندکی پیش از آن شاه هخامنشی به خیانت «بسوس ساتراپ» بلخ (باکتریا)، در این محل مقتول شده بود. وی با طی مسافتی اندک وارد «هکاتم پیلوس» شد که شهر خوش آب و هوایی بود. با استناد به گفته‌های یونانی‌ها، اسکندر در تابستان گرم سال 330 میلادی صد دروازه را ترک و به فاصله‌ای اندک در «تاگه (تاجا)» درنگ کرد.

در بازخوانی دوباره روایات یونانی، ظاهراً در مورد انطباق دربند کاسپین یا خزر با «سردره خوار» در نزدیکی ایوانکی فعلی در گرمسار کمتر جای شبهه وجود دارد. احتمالاً بقیه مسیر اسکندر در بخشی از بزرگراه تجاری غربی ـ شرقی امتداد یافته و به نظر می‌رسد که از پشت سمنان و از میان صحرا به سمت جنوب از بزرگراه منحرف شده است، چنان که تا همین اواخر نیز کاروان‌ها پس از دور زدن ارتفاعات شمالی، این راه را انتخاب می‌کردند. ‏

‏پس از شیندلر، «جاکسون» که در سال 1325 هجری قمری از دامغان می‌گذشت خرابه‌های نام برده را چنین توصیف کرد: «محلّ این ویرانه‌ها را که بخشی از شهر قدیم کومس می‌دانند، به فاصله اندکی در جنوب دامغان مشاهده کردم. اکنون تنها توده‌ای از دیوارهای خشتی

فرو ریخته به چشم می‌آید که گاهی چندین متر در زیر خاک فرو رفته و زمانی وزش باد انبوهی ریگ در کنار آنها انبار ساخته است. هر چه بیشتر گشتیم اثری از دیواری واقعی یا نوعی ساختمان سنگی ملاحظه نشد، زیرا مصالح کلاً از خشت خام است.

به قرار مشهور در آن اطراف آجرهای گبری به وفور یافته و به مجاری و کاریزهای زیرزمینی گوارا برخوردار شده است. ظاهراً بدین لحاظ شیندلر مجاب شده که این مکان شاید ویرانه‌های باستانی کومس و صددروازه بوده است.»

‏«ویکوس تارای» و «هکاتم پیل» محقّقاً به فاصله‌ای نه چندان دور از یکدیگر قرار داشته‌اند و مسلّم است که دامغان، از لحاظ آب و کشاورزی در موقعیّتی بسیار مناسب‌تر از سمنان قرار داشته و انبار غلّه این حدود محسوب بوده است. شیندلر معتقد است که به دلیل رویش فراوان درخت تاگ در این مکان نام «تاگه» را بر آن گذاشته‌اند، امّا با استناد به نوشته ابن فقیه در قرن سوم هجری این نام مربوط به اتاق یا تونلی است که در زیر کوه‌های شمال شرقی دامغان وجود داشته است. لازم به ذکر است که در دوران اسلامی نیز عموماً بیماری، و در یکی دو مورد، مرگ اسکندر را در قومس و دامغان یاد کرده‌اند که این امر بیانگر آگاهی تاریخ نگاران آن روزگار در انطباق دامغان و صد دروازه بر اساس منابع روزگار ساسانی و بالطّبع ترجمه‌های یونانی است.

حمزه اصفهانی در قرن چهارم می‌نویسد: «اسکندر چون به قومس ـ کومس رسید بیمار شد و در راه خود به بابل بیماری وی شدّت یافت.»

با این همه هنوز این نکته قابل بحث است که شهری با صد دروازه، چنان که اسناد یونانی بیان می‌کنند وجود داشته است. همچنین می‌توان پنداشت که این شهر نیز روستا یا آبادی و نقطه‌ای مسکونی بوده است که اسکندر و جانشینان وی به ضرورت سوق الجیشی و تجاری، مستحکم حصاری به دور آن کشیدند و بناهای دولتی و عمومی را در آن برپا کردند. به طور کلّی نقطه مشترک منابع این است که هکاتم پیلوس دومین پایتخت اشکانیان بعد از «پارفین» (پارفینا در نساء و عشق آباد امروزی) بوده که ظاهراً نشانگر گسترش شهر و اهمیت یافتن آن است. با این وجود با تأیید نظر اخیر تذکر این امر که تاریخ نگاران یونانی دخول اسکندر را به هکاتم پیلوس هم زمان با «ماه هکاتم بیان» یونانی دانسته‌اند، خود دلیلی است بر این که مشابهت این دو نام احتمالاً با اطلاق کلمه «صد» در این میان بی‌ارتباط نیست. برخی از پژوهشگرها نیز پیش از این در درستی اطلاق این نام تردید کرده و «ویلر بنجامین»، «هکاتم پیلوس» را به صورت «هیکالوسلوس» یونانی خوانده است.

تا این جا بیشتر از دیدگاه تاریخی به شهر دامغان پرداخته شد، اگر چه این مطالب بی ارتباط به ایجاد فضاها و سازه‌های باستانی در روزگار گذشته نیست. با این حال در ادامه بیشتر به ویژگی‌های باستانی آن پرداخته خواهد شد.

همان‌طور که در ابتدا گفته شد شهر دامغان از دیدگاه باستان‌شناسی و معماری بسیار با اهمّیّت است. موجودیّت این شهر تا میانه دوره پهلوی را می‌توانیم بافته و تافته‌ای از مجموعه بناهای قابل تفکیک و دارای هوّیّت خاصّی باز شناسیم که، برابر با فرضیه‌ای که هم به کار شناخت می‌آید و هم به کار حفاظت و مرمّت، سه گونه معماری را در بر می‌گیرد: بناهای تاریخی، فراورده‌های معماری بومی ـ سنّتی و بافت کالبدی یا فضای کالبدی پیوشته‌ای که از تنوّع ساختمانی برخوردار است. پس از سال‌های میانه دهه سوّم قرن بیستم، تک بناها و مجموعه‌های ساختمانی و نیز پیکره‌های شهری بزرگی بر شهر اضافه شده‌اند. امروزه هنگامی که به حجم شهر دامغان نگاه می‌کنیم، هنگامی که از درون کوچه‌ها و گذرها (و نه از خیابان‌ها و میدان‌ها) عبور می‌کنیم بیشتر خانه‌های مسکونی می‌بینیم؛ خانه‌هایی که نه تنگاتنگ یکدیگر، بلکه ترکیب شده و فرو رفته در یکدیگر هستند و نه بی رابطه‌ای نزدیک و بی‌اتّکا به یکدیگر. خانه‌های مسکونی قدیمی و سنّتی دامغان در کنار یکدیگر و همه روی سطح زمین و حیاط و باغچه خودشان بنا شده‌اند و این امر سبب شده است که، در ارتفاع، بافت سنّتی شهر دامغان شکلی یکنواخت پیدا کند. با وجود ساخت و سازهای بی‌رویه و از بین رفتن برخی بافت‌های باستانی، شهر دامغان هنوز ارزش تاریخی ـ باستانی خود را حفظ کرده است. بنای پرقدر «تاریخانه»، مقبره «پیر علمدار»، «گنبد زنگوله» و بنایی که در میان آب‌های پاک «چشمه علی» بر پا شده است از جمله آثار باستانی با ارزشی هستند که سازمان ملّی حفاظت آثار باستانی ایران آنها را بازشناخته و به ثبت رسانده است.

براساس بررسی‌ها و گمانه‌زنی‌های این سازمان در منطقه سمنان، واقع در جنوب غربی دامغان، آثاری به دست آمده‌اند که نشان می‌دهند در هزاره نخست قبل از میلاد، در حاشیه کویر، فعّالیّت‌های فرهنگی جریان داشته است. بقایای معماری در یکی از محل‌های باستانی این منطقه نمایانگر این واقعیّت هستند که در نیمه دوم هزاره نخست قبل از میلاد تأسیسات بزرگ ساختمانی برپا شده که ساختن آن از عهده افراد عادی خارج بوده و بی گمان به وسیله سازمانی متشکل انجام شده است. علاوه بر این، چند قطعه سفال هم به دست آمد که از نوع سفال مشهور به «سفال چشمه علی» هستند و قدمت آنها به حدود اواخر هزاره ششم قبل از میلاد می‌رسد. از طرف دیگر، وجود این نوع سفال در منطقه «دلازیان» سمنان دلیلی است بر این که منطقه‌ای به وسعت تمامی حاشیه کویر، در اواخر هزاره ششم یا اوایل هزاره پنجم قبل از میلاد، از کاشان که تپّه باستانی سیلک نزدیک آن واقع شده تا تپّه سنگ چخماق در سر راه شاهرود به بسطام با استفاده از یک مسیر طبیعی ارتباطی، کاملاً با یکدیگر ارتباط فرهنگی داشته اند.

تاریخچه کاوش‌های دانشگاه پنسیلوانیا در تپّه حصار

تپّه حصار در چند صد متری مشرق ساختمان فعلی ایستگاه راه آهن تهران ـ مشهد، در جنوب مرکز اصلی شهر دامغان و جنوب شرق مسجد مشهور «تاریخانه» واقع شده است. هنگام احداث این خط آهن قسمتی از تپّه بریده شد و هم اکنون بخش کوچکی از این محل باستانی در شمال ریل آهن قرار دارد و ارتباط آن با بقیه تپّه به این ترتیب قطع شده است. هنگام شروع حفاری، تپّه حصار حدود 5/3 کیلومتری جنوب شرقی مرکز شهر واقع بود.

تپه حصار تپه‌ای کوتاه است که بیش از چند متر از زمین‌های اطراف ارتفاع ندارد و از چند برجستگی تشکیل شده است که منطقه‌ای به وسعت 600 متر مربع را در بر می‌گیرد. هنگام آغاز حفاری، بقایای دو بریدگی عمیق شمالی ـ جنوبی و شرقی ـ غربی می‌شد تشخیص داد که نمایانگر شیوه حفاری آموزش داده شده توسط «شیندلر» بوده‌اند.

فصل نخست حفاری از 29 ماه جولای 1931 میلادی آغاز شد و تا روز 20 دسامبر همان سال ادامه داشت. فصل دوم حفاری، که فصل نهایی حفاری در این محل نیز بود، از اواسط ماه مه 1932 میلادی آغاز شد و تا پایان ماه نوامبر همان سال ادامه داشت. در نتیجه این دو حفاری مشخص شد که آثار و بقایای محل معرف سه دوره استقراری هستند و نتیجه به دست آمده از حفریات فصل دوم نشان داد که هر یک از این ادوار سه گانه استقراری، خود دوره‌های کوتاه تری را شامل می‌شوند. به این ترتیب هر یک از سه استقرار دوره بلند مدت با اعداد رومی از ‏‎ I‎و ‎ II‎و ‎ IIIنشان داده شده‌اند و دوره‌های کوتاه‌تر نیز با حروف الفبای لاتین. دوره ‏‎ I‎ شامل سه دوره کوتاه‌تر A, B, C، دوره ‏II شامل دو دوره ‏A,B‏ و دوره ‏‎ III‎شامل سه دوره کوتاه ترA,B,C‏ هستند.

ضخامت آثار و بقایای دوره نخست استقراری حدود 5 متر و دوره دوم 2 متر و دوره سوم نیز حدود 5 متر تشخیص داده شده است. در چندین نقطه حفاری تسلسل ادوار سه گانه استقراری و همچنین سطح خاک بکر نیز مشخص شد. ‏

مشهورترین بنای باقیمانده از سومین دوره استقراری در تپه حصار از دوره دوم شناخته شده است که به «خانه سوخته» شهرت دارد. دلیل این نام را باید در توصیفی جست و جو کرد که حفار از بقایای مشخص شده داده است. «اشمیت» در این باره می‌نویسد:

«غم انگیزترین برهه از فعالیت‌های هیأت حفاری در تپه حصار هنگام خاکبرداری از این بنا بود که در نتیجه یک تهاجم ویران شد و کلیه ساکنانش یا به وسیله سلاح مهاجمین محو و نابود شدند یا در اثر آتش‌سوزی و آوار دیوارها جان باختند.»

به همین دلیل است که بقایای معماری این ساختمان به «خانه سوخته» شهرت دارد. به سبب آتش‌سوزی، مصالح ساختمانی که خشت بودند پخته شده و محکم‌تر شده بودند و به همین جهت خاکبرداری از قسمت‌های مختلف این ساختمان آسان‌تر انجام شد. دیوارها را با خشت ساخته بودند و سپس روی آنها را با کاهگل اندود کرده بودند. در تپه حصار همانند سایر مکان‌های باستانی اشیا بسیاری به دست آمد که بررسی سفال‌های به دست آمده با دقت و توجه فوق‌العاده‌ای انجام گرفت. امروزه سفال‌های به دست آمده از تپه حصار راهنمای شناخت تطور تکاملی فرهنگ‌های پیش از تاریخ ایران و به ویژه فلات مرکزی، شده اند.

در پایان باید به این نکته اشاره کرد که اقوام ساکن تپه حصار، در ادوار پیش از تاریخ، از خط استفاده نمی‌کردند. بر اساس مهرهای متعدد استامپی (مسطح) و استوانه‌ای (سیلندری) که از این محل به دست آمده است می‌توان با اطمینان گفت که ساکنان تپه حصار حداقل از نوعی علامت اختصاری برای هویت شخصی استفاده می‌کرده اند. این مطلب را نیز باید اضافه کرد که استفاده از مهرهای استوانه‌ای از دوره سوم استقرار در این محل رایج شده و در دوره‌های نخست و دوم فقط مهر استامپی به کار می‌رفته است. نقوش نقره شده در مهرها ابتدا ساده و متشکل از عناصر نقشی هندسی بودند، اما به مرور استفاده از نقوش تصویری حیوانات و گیاهان و نقوش تخیلی نیز رایج شده است.

تپه حصار که در اواخر هزاره سوم قبل از میلاد متروک شد، دو هزار سال تاریخ فرهنگ ایران زمین را در دل خود جا داده است. ‏

‏* تنظیم: فرزانه پورمظاهری

 

پی‌نویس:

1ـ ‎مطالب این مقاله برگرفته از کتاب «بناها و شهر دامغان» است که انتشارات فضا در سال 1368 به چاپ رسانده است.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید