شنبه, 01ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست کتاب‌شناخت کتاب‌ معرفی یک کتاب از زبان مترجم آن - کتاب یونانیان و بربرها

کتاب‌

معرفی یک کتاب از زبان مترجم آن - کتاب یونانیان و بربرها

برگرفته از تارنگار ایران چهر

 

 دکتر مرتضی ثاقب‌فر

(مقدمۀ استاد مرتضی ثاقب‌فر بر جلد چهار - دفتر اول از کتاب یونانیان و بربرها)

یونانیان و بربرها

 

 

یونانیان و بربرها (روی دیگر تاریخ)
نوشتۀ: امیرمهدی بدیع
ناشر: توس، تلفن: 7- 66491445

 

 

 

 

 

سرانجام پس از حدود 2500 سال یک اَبَر مرد ایرانی با دانشی جامع به معنای دقیق امروزیِ آن و همتی مردانه پیدا شد که نه تنها به نقد کتاب تواریخ هرودوت که مدت 25 قرن یگانه منبع موثق و گرامی غربیان - و سپس نیز متاسفانه ایرانیان - در بررسی و شناخت روابط ایران و یونان در دورۀ هخامنشیان محسوب می‌شد و می‌شود، بلکه به سنجش و ارزیابی تقریبا همۀ نوشته های اروپاییان و آمریکاییان در این زمینه-آن هم به زبان و روش اروپاییان-بپردازد.
امیر مهدی بدیع که در سال 1312 در سن 18 سالگی برای ادامۀ تحصیل به اروپا رفت و تا پایان عمر در آنجا ماندگار شد، دانشمند و فلسفه‌دان بزرگی بودکه پس از تحصیل در رشته های ریاضی، فیزیک، ریاضیات عالی، مهندسی، فلسفه و ادبیات با تالیف کتابهایی به زبان فرانسه مانند اندیشۀ روش در علوم(سوییس،1953) در 7 جلد و توهم گسترش پذیری بی پایان حقیقت(سوییس1957-1960) در 2 جلد و نیز هگل و مبادی اندیشۀ معاصر( که دو کتاب اخیر با ترجمۀ زنده یاد احمد آرام به فارسی زبانان شناسانده شده اند.)، پایه های پذیرش خود را به عنوان دانشمندی صحب نظر در غرب استوار کرد و مرد ستایش قرار گرفت، او سپس با تالیف کتابهای آببن و گفتار زرتشت و 5 جلد کتاب یونانیها و بربرها که اکنون در دست دارید با چنان توطئۀ سکوتی روبرو شد که چه بسا علت اصلی خانه نشینی او تا پایان عمر گردید.
هنگامی که زنده یاد احمد آرام در 40 سال پیش ترجمۀ دو جلد نخست این اثر بزرگ را در مجله هفته آغاز کرد، از آنجا که فضای تیرۀ سیاسی آن روز ایران در اختیار روشنفکران مخالف رژیم بود که یا اکثرا مارکسیست بودند یا بعضا طرفدار اسلام، در ایران نیز این مرد شریف و اثر او مورد توجه چندانی قرار نگرفت.
بدیع (با) آشنایی و چیرگی به زبانهای باستانی یونانی و لاتینی و زبانهای امروزی فرانسوی، انگلیسی، آلمانی و ایتالیایی، به گفته خود، دست کم ده بار تاریخ هرودوت را کلمه به کلمه و سطر به سطر به زبان اصلی و ترجمه اروپایی خوانده و مدت 20 سال به راستی حتی یک روز را بدون اندیشه دربارۀ آنچه هرودوت دربارۀ ایرانیان نوشته شپری نکرده است (صص 123و 299 کتاب دوم جلد چهارم). او افزون بر هرودوت تمام نویسندگان باستانی یونان و روم که نوشته هایشان به نحوی با موضوع مورد نظر مربوط می‌شده اند( مانند توسیدید، پلوتارک، دیودورس سیسیلی، کتزیاس ( از طرق فوتیوس)، گزنفون، آیسفیلوس( آشیل)، افلاطون، پائوزیناس، افوروس، استرابون، لوسیاس، لیکورگ، ایزوکارتس، آرستیوفان، کرنلیوس نپوس، تئوپومپوس، یویتینوس، نیکولاس دمشقی، کرنلیوس تامسوس و…) آثار نویسندگان عصر جدید آلمان، فرانسه، انگلیس، ایتالیا، آمریکا ( گاستون ماسپرو، بوسوئد، ولتر، پل کلوشه، موریش کروازه، رومان گریشمن، و.ج.فورست، ژ.بلن، ژان دوشه، شارل پیکار، هرمان بنگستون، ادوارت مدیر، اندرو رابرت برن، ج.آ.ر.مانرو، ژن هاتسفلد، روبرکوئن، آ-اومستد،الیاس بیکرمن و …) را نیز به نقد کشیده است.
به هر حال آنچه از مجموع پژوهش های او می‌توان دریافت آن است که گرچه تواریخ هرودوت در واقع افسانۀ دروغ و غرض ورزانه‌ای است که به منظور خدمت به تبلیغات آتن در عصر پریکلس برای خوشایند و روحیه بخشی به آتنی‌ها و کمک به ایشان در برابر تسلط بر سایر دولت-شهرهای یونانی نوشته شده ( و من می‌افزایم که هدف‌های شخصی هرودوت برای کسب جایزۀ نقدی به مقدار ده تالان طلا معادل با شصت هزار فرانک طلا و نیز کسب مقام شهروندی آتن نیز در این امر دخیل بوده اند که البته هرودوت در اولی کامیاب و در دومی ناکام می‌ماند.)، ولی از شوربختی ایرانیان و به علت مقاصد گوناگون اروپاییان در هر دوره که با این هدف سازگار بوده (رومیان به علت رویارویی با سلسله‌های اشکانی و ساسانی، غرب مسیحی به علت رویارویی با اسلام و برای دامن زدن به جنگ‌های صلیبی، و سپس اروپاییان دو سدۀ گذشته به علت مقاصد استعماری در شرق و بخصوص در خاورمیانه و ایران) در 300 سالۀ گذشته وقتی در سراسر قرن بیستم تمام کتابهای تاریخ غربیان - چه مدرسه‌ای و چه دانشگاهی-نه تنها دروغ‌های عجیب و آشکار هرودوت را پذیرفته و مورد استناد قرار داده‌اند، بلکه در بسیاری جاها از آن نیز فراتر رفته و با تفسیرهای دلخواهانه و ضد علمی بر آب و روغن آن افزوده‌اند و این در واقع اروپاییان بوده اند که برای واژه "بربر" که از نظر خود یونانیان معنایی جز "بیگانه و غیر یونانی" نداشته است، بار معنایی"وحشی" را تراشیده‌اند.
بدیع که برای بررسی خود طبعا هیچ منبعی غیر از خود تواریخ را در اختیار ندارد، از تناقض گوییها و افسانه پردازیهای آشکارا دروغ هرودوت برای رد نوشته‌های او بهره می‌گیرد.براستی شش کتاب اول تواریخ نمایشنامه-ای از پیش پرداخته شده، مقدمه ای هستند برای سه کتای آخر که به نبردهای پلاته و سالامیس و چند نبرد خیالی یا بی اهمیت اختصاص دارند که اوج دروغ پردازیها و صحنه سازهای اوست و آنگاه نمایشنامه با ماجرای دروغین عشق خشایارشا به عروس و برادرزاۀ خود به پایان می‌رسد که اهانت بزرگی است به شاه ایران و همۀ ایرانیان و نشان می‌دهد که جناب هرودوت از رویدادها و گفتگوهای درون اتاق خواب خشایارشا نیز خبر داشته، همانگونه که در جاهای دیگر از آن چه در ذهن کوروش و داریوش و کمبوجیه و خشایارشا می‌گذشته نیز با خبر بوده است!
از مستندات امیر مهدی بدیع می‌آموزیم که بزرگترین و بی غرض ترین تاریخ نویس عصر هرودوت یعنی توسیدید اصلا او را به عنوان مورخ قبول ندارد، ارسطو او را افسانه پرداز می‌نامد و پلوتارک کتابی در بدنهادی هرودوت می‌نویسد تا ثابت کند که هرودوت دربارۀ تمام شهرهای دیگر یونانی که مخالف آتن بوده‌اند( از جمله ایالت بوئسی به مرکزیت تِبس(تب) که زادگاه پلوتارک بوده) آشکارا و عمدا دروغ گفته است، البته جابه جا می‌افزاید که به مسئله-ی"بربرها" (یعنی ایرانیان) کاری ندارد و در مورد ایرانیان، خود همان یاوه‌های هرودوت را تکرار می‌کند.
می‌آموزیم که دموکراسی (مردم سالاری) ادعایی آتن به راستی چیزی جز دمون‌کراسی(دیو سالاری) نبوده زیرا آتنیان انگشت‌شمارِ مسلط بر تمام بقیه ساکنان شهر اصولا بردگان را "مردم" و "آدم" نمی‌دانسته‌اند که برای آنان آزادی قایل باشند (چنان که ارسطو برده را ایزار جاندار می‌دانست) و از حدود 450 هزار نفر جمعیت آتن در عصر طلایی پریکلس، 400 هزار نفر برده بوده‌اند و بقیه را نیز زنان و کودکان غیر شهروندان تشکیل می‌داده‌اند که حق رای نداشتند و فقط حدود 5 هزار تن، یعنی اشراف و برده‌داران و ثروتمندان، از حق رای برخوردار بودند.
می‌آموزیم که اتن آن روزی چنان غرق در فساد و توطئه "آزادان" علیه یکدیگر بود که همواره همه دولت-شهرهای دیگر خواهان صلح با ایران و حتی پیوستن به شاهنشاهی ایران بودند و بزرگترین سرداران و فرمانروایان آتنی و اسپارتی ( حتی همان کسانی که فرماندهی نبردهای" سرنوشت‌ساز"!! سالامیس و پلاته را علیه ایران بر عهده داشتند) یا به دربار ایران پناه می‌آورند(از جمله پیسیستراتوس فرمانروای آتن و خاندان او، خاندان آلوئاردهای هوادار ایران در ایالت تسالی، و ماراتوس پادشاه اسپارت، تمیستوکل فرمانروا و دریاسالار آتن در نبرد سالامیس) یا به جرم ایران دوستی اعدام می‌شدند( پائوزیناس فرمانده اسپارتی یونانیان در نبرد پلاته!)؛ و فیلسوفان و اندیشمندان بزرگ آن به جرم حقیقت گویی اعدام می‌شدند(سقراط) یا در حسرت نظامهای پادشاهی ایران و اسپارت می‌سوختند تا از شرّ دموکراسی خودخوانده آتن رهایی یابند( گزنفون و افلاطون بزرگترین شاگردان سقراط) و افلاطون چنان به ستوه می‌آید و از "دموکراسی" پوشالی و فریبکار آتنی بیزار می‌شود که رویای جامعۀ آرمانی دیکتاتوری کمونیستی را در سر می‌پروراند( صفحۀ 363 کتاب دوم جلد چهارم).
می‌آموزیم آن خشایارشایی که غربیان غرض ورزانه به او نسبت "بی حال"و "تن پروری" می‌دهند، در همان سه سال نخست پادشاهی خود و قبل از لشکرکشی به یونان(که هرودوت سه کتاب پایانی از نه کتاب خود را به آن اختصاص می‌دهد) به آسانی شورشهای پر اهمیت مصر و بابل را سرکوب می‌کند(که هرودوت فقط دو سطر به اولی اشاره می‌کند و به دومی اصلا اشاره نمی‌کند!)، آنگاه با سپاهی حداکثر 300هزار نفری(که هرودوت یک‌بار تعداد آن را 1700000نفر (ص 375 ترجمه فارسی) یک‌بار 3میلیون (ص414همان) (و بالاخره یکبار همراه با خدمه و گماشتگان 7میلیون نفر ذکر می‌کند!) بدون هیچ‌گونه مقاومتی مسیر میان شوش تا ترموپیل (در نزدیکی آتن) را می‌پیماید که برای پرهیز از اجحاف به مردم محلی، از پیش در محل‌هایی معین برای سپاه، انبارهای آذوقه تدارک دیده شود، در مسیر او دولت-شهرهای یونان داوطلبانه به سپاه او می‌پیوندند، بر هلسپونت (داردانل) پل می‌زند، از کوه آتوس کانال می‌زند، مقاومت دلیرانۀ لئونیداس، فرماندۀ اسپارتی را در تنگه ترموپیل به آسانی و به یاری خیانت یک یونانی در هم می‌شکند و ظرف سه ماه به آتن می‌رسد و شهری خالی را که ساکنانش گریخته بودند تصرف می‌کند.
می‌آموزیم که در حدود230 سال فرمانروایی هخامنشیان حتی یک ایرانی به شاه و کشور خود خیانت نمی‌کند، ولی یونانیان نه تنها گله گله مزدور سپاه ایران می‌شوند بلکه از شاه و سردار تا فرد عادی هر لحظه آماده خیانت به آرمان کشور خویش هستند.
می‌آموزیم همان یونانیانی که همواره از برابر سپاه ایران پریخته‌اند و اجازه داده‌اند ظرف دو سال دو بار ایرانیان آتن را تصرف کنند، و مدت 12 روز نیز در هنگام نبرد پلاته پیوسته از برابر سپاه مردونیه می‌گریزند و از ایرانیان در هراس‌اند و تن به جنگ نمی‌دهند مگر آنکه مجبور شوند، ناگهان ظرف یک نیمروز{!} با مرگ مردونیه سپهسالار ایران و معجزۀ بت‌های خود چنان جانی می‌گیرند که غیر ممکن را ممکن سازند و طی چند ساعت{!} 297هزار از 300هزار سپاه مردونیه را قتل عام می‌کنند و خود کمتر از 200نفر کشته می‌دهند{!!}، و مورخان غربی نیز این یاوه‌ها را می‌پذیرند یا با سکوت از کنار آنان رد می‌شوند.
می‌آموزیم که سپاه ایران طی دو سال480و 479 ق.م دوبار به آسانی آتن را تصرف می‌کند و پس از چهارده روز نبرد(دو نبرد زمینی و دو نبر دریایی) در دوتا پیروز می‌شود(ترموپیل در خشکی و آرته میزیون در دریا) در دوتا شکست می‌خورد(سالامیس در دریا و پلاته در خشکی) ضمن اینکه در دریا دو طوفان بزرگ بخش عظیم نیروی دریایی ایران را از بین برده و تعداد رزمناوهای دو حریف را برابر کرده و حتی اندکی به یونانیان برتری بخشیده است.
می‌آموزیم که نبردها و پیروزیهای پوتالی و موکاله جز ابداعات ذهنی هرودوت و مبلغان آتنی نبوده‌اند.
می‌آموزیم که این دو شکست برای ایران همچون نیش پشه‌ای بوده‌اند بر پوست پیل، زیرا در پایان ایران- هیچ یک از متصرفات سابق خود را از دست نمی‌دهد و هدف گوشمالی آتن به انتقام آتش زدن سارد را تحقق می‌بخشد، و در عوض آتن حدود مدت 70 سال(از 477تا404) به بهانۀ "اتحادیه دلوس" به غارت و زورگویی و باج‌خواهی از سایر دولت‌ - شهرهای یونانی خارج از تصرف ایران می‌پردازد که البته نیمی از این مدت (مدت 27 سال از 431ال404) به جنگ خونین با اسپارت(پلوپنز)می‌گذرد که در پایان به شکست و ویرانی آتن و فرسایش قوای همه یونانیان و آمادگی ایشان برای انقیاد به دست فیلیپ و اسکندر مقدونی می‌انجامد.
می‌آموزیم که حتی اگر هرودوت افسانه‌پرداز آخیلوس (آشیل) نمایشنامه‌نویس و ایزوکراتس خطیب و پلوتارک و دیگران به هر دلیل تا حدی حق داشتند به علت یونانی بودن علیه ایران دروغ ببافند و تبلیغ کنند، اگر باز اروپاییان سده‌های 17و18 که یا برای دموکراسی مبارزه می‌کردند(ولتر) یا «برای استفاده شخصی ولیعهد» تاریخ می‌نوشتند(بوسوئد) تا حدی حق داشتند از "دموکراسی خیالی" آتن الگویی آرمانی برای مصرف داخلی خودشان بتراشند و مانند ولتر مدعی شوند "اگر خشایارشا در سالامیس شکست نمی‌خورد شاید اکنون همگی ما بربر بودیم" (ص 365کتاب دوم)، اما آن به‌اصطلاح مورخان سده‌های نوزدهم و بیستم میلادی حق ندارند غرض ورزانه همان یاوه‌ها و دروغ‌های هرودوت و حتی نمایشنامه حماسی آشیل{!} را به عنوان علم و تاریخ واقعی به خورد خوانندگان خود بدهند.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید