دکتر محمد مصدق
راهبرد مصدق، شعار محدود و مقاومت نامحدود بود
- دكتر محمد مصدق
- نمایش از جمعه, 28 مرداد 1390 18:31
- بازدید: 4743
برگرفته از تارنمای تاریخ ایرانی
مرتضی شهلایی: مهندس لطفالله میثمی معتقد است دکتر مصدق با داشتن تقوای سیاسی و رویکردی راهبردی توانست حق ملت ایران را بهدور از هرگونه دشمنتراشی با استراتژی بسیج حداکثری مردم، شعار محدود و مقاومت نامحدود از چنگال استعمار پیر خارج سازد، ولی در این میان، خود مظلوم واقع شد. او که دانشآموخته مهندسی نفت است، اعتقاد دارد که هنوز غرضورزان نخواستهاند حقیقت وجودی دکتر مصدق را باور کنند.
***
بحث ملی شدن نفت از چه زمانی آغاز شد؟
همانطورکه میدانید در سال ۱۳۲۸ قرارداد گس- گلشائیان بسته شد که از طرف انگلیس حمایت میشد و کابینه آقای ساعد هم آن را مطرح کرد، ولی در مجلس با مخالفت ملیون به رهبری دکتر مصدق روبهرو شد و اواخر مجلس پانزدهم، نمایندگان اقلیت از ترس تصویب طرح گس- گلشائیان در مجلسِ دستچینشده دربار، آنقدر وقت مجلس را با سخنرانیهای طولانی گرفتند که عمر مجلس به تصویب آن نرسید. در مجلس شانزدهم، باز فراکسیون نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق، ضمن بررسی قرارداد گس- گلشائیان به پیشنهاد ایشان، در ۲۶ اسفند ۱۳۲۹ قانون ملی شدن نفت در سراسر ایران را تصویب کرد که ۹ ماده داشت. سه روز بعد، در ۲۹ اسفند، مجلس سنا بر این قانون، صحه گذاشت و این روز، روز ملی شدن نفت اعلام شد که با شب عید نوروز، مصادف بود و همه مردم به شکل مضاعف جشن گرفتند و پایکوبی کردند.
برخی از منتقدین مدعیاند که دکتر مصدق، آگاهی و شناخت درستی از مسائل جهانی، منطقه و کشور نداشت. شما این گزاره را چقدر با واقعیت قرین میدانید؟
ایشان به قدری در مسائل، ژرفکاوی میکرد که با گذشت ۵۶ سال از کودتای ۲۸ مرداد و ۵۸ سال از قانون ملی شدن نفت، تمام اسنادی که تا بهحال توسط وزارت خارجه آمریکا و انگلیس منتشر شده، در زمان خودش آنها را پیشبینی کرده بود. من روی این مسأله، کار کارشناسی انجام دادهام، بیشتر اسناد و دیدگاههای دکتر مصدق در زمان نخستوزیری را هم مطالعه کرده و تطبیق دادهام که بسیار دقیق و موشکافانه است. دکتر مصدق، کارشناس بزرگی بود. معمولا ما یا عرفان داریم یا کارشناس هستیم، آنهایی که کارشناس هستند، عرفان ندارند و آنهایی که عرفان دارند، کارشناس نیستند. دکتر مصدق هر دوی اینها را با هم داشت. مصدق نه تنها یک بزرگمرد سیاسی، بلکه یک استراتژیست بود.
استراتژی مصدق در ملی شدن نفت چه بود؟
دکتر مصدق همچون گاندی، کینه عجیبی نسبت به انگلیس داشت، ولی گاندی یک سخنی دارد که باید آن را به خط زرین بنویسند. میگوید: «من 30 سال با نفسم مبارزه کردم تا کینه انگلیس را از درون خویش بزدایم تا بتوانم با انگلیس، مبارزهای روشمند و علمی داشته باشم.» یکی از مؤلفههای استراتژی درست این است که مبارزه یک پروسه مرحلهبندی و زمانبندی داشته باشد. دکتر مصدق تمام مسائل ملت ما در آن روزها را ناشی از استعمار انگلیس میدانست. آنها میخواستند مالکیت همه چیز، حتی انسانها را بهدست آورند، بههمین دلیل، یک شبکه جاسوسی مستقر کردند، بهطوریکه دکتر مصدق، رسماً پالایشگاه آبادان را «لانه جاسوسی انگلیس» نامید. با این وجود، بهرغم نفرت از رفتار انگلیس، ایشان به شیوه گاندی یک مبارزه مرحلهمند و زمانمند را با انگلیس آغاز کرد. به این معنا که گفت:«ملت ما با شرکت نفت سابق انگلیس و ایران روبهروست. ما یک دولتیم و طرف مقابل خود را محدود کرد که ما نه با مردم انگلیس و نه با دولت انگلیس و نه با غرب، بلکه با یک شرکت طرف هستیم. ما تنها میخواهیم نفت را ملی کنیم.» در آن زمان، سازمان ملل قانونی تصویب کرد که هر ملتی بر منابع روی زمین و زیرزمین خود حاکمیت و مالکیت دارد. یعنی از نظر بینالمللی، هم حاکمیت بر منابع و هم حاکمیت ملی تصویب شده بود. بنابراین مقاومت بینالمللی بر سر راه ملی شدن نخواهد بود. در چنین فضایی، دکتر مصدق بهعنوان کارشناسی هوشیار از فضا به گونهای بهینه بهرهبرداری کرد.
فضای بینالمللی آن دوره چه ویژگیای داشت؟
دولتهای کارگری در فرانسه و انگلیس، معادن زغال سنگ و دیگر معادنشان را ملی کردند و ملی کردن بهصورت عرف درآمد و یک پدیده جاری در کشورهای غربی شد و البته باید غرامت هم میپرداختند. دکتر مصدق هم گفته بود: «بهدنبال ملی کردن نفت، ما غرامت هم میپردازیم. مهم این است که ما مالک منابع خود باشیم.» اتفاق دیگر، ملی شدن نفت مکزیک بود و دولت مکزیک غرامت هم پرداخته بود. اواخر دوره دکتر مصدق هم قرار شد ما هم به همان روالی که مکزیک غرامت داد، ولی شش برابر مکزیک، غرامت دهیم و به این ترتیب، تمامی موانع ملی شدن نفت به لحاظ استراتژیک حل شد.
مصدق دنبال بیرون کردن انگلیس از ایران بود یا فقط میخواست نفت را ملی کند؟
در یک استراتژی درست، نباید دشمنتراشی کنیم؛ مثلاً در دوران جنگ بیاییم بگوییم شیخنشینها همه خوکهای خلیج فارس هستند و همه را علیه خود بسیج کنیم. چندماه بعد بگوییم شما برادران ما هستید و بیایید دستبهدست یکدیگر بدهیم که جلوی ناوگانهای آمریکا و... را بگیریم. دشمنتراشی، مشکل ماست. مصدق دشمنتراشی نمیکرد. در افکار عمومی از یکسو، بیشترین نیرو را بسیج کرد و از سوی دیگر، شعارش محدود بود و با مقاومت افکار عمومی بینالمللی و مقاومت داخلی هم روبهرو نبود. در نهایت شاه هم ملی شدن نفت را امضا کرد، بنابراین نیروی دربار هم پشت این قضیه بود. مرحوم دکتر شمسالدین امیرعلایی، مشاور دکتر مصدق برای من نقل کرد یک بار احمد مصدق نزد او میرود و میگوید به توصیه پدر، شما با قطار سلطنتی برای «خلع ید» به خوزستان بروید. ایشان گفتند به پدر بگو زندگی من، زندگی سادهای بوده و تابهحال زندگیمان ایجاب نمیکرد با قطار درجه یک و دو برویم، چه برسد به قطار سلطنتی. دکتر مصدق دوباره احمد مصدق را میفرستد و به ایشان میگوید «ضرورت دارد و باید با قطار سلطنتی بروی» دکتر امیرعلایی تحمل نمیکند و نزد دکتر مصدق میرود و دلیل اصرارشان را میپرسد. دکتر مصدق میگوید: «برای اینکه دولت انگلیس بفهمد نیروی سلطنت هم پشت جریان ملی کردن هست.» یعنی در بسیج کردن نیرو هم، ایشان بسیار فعال بود و در نهایت حرکت بزرگی خلق شد. دکتر مصدق اصرار داشت ما نمیخواهیم انگلیس را از ایران بیرون کنیم و خوب میدانست درگیری تمام عیار با بریتانیای که آفتاب در مستعمراتش غروب نمیکند، کار بزرگی است. در شرایطیکه همه جامعه نسبت به انگلیس کینه شدیدی داشتند، یک نفر بیاید بگوید ما نمیخواهیم انگلیس را بیرون کنیم، تا بهحال انگلیس ارباب ما بوده و به ما دستور میداده، اما حالا قرار است که مقاطعهکار ما بشود؛ یعنی ما مالک نفت، مشاور و ناظر باشیم و انگلیس مقاطعهکار باشد. این عمل تقوای سیاسی- راهبردی مصدق را نشان میدهد.
چرا دکتر مصدق فردی غیرنفتی مانند مهندس بازرگان را به رهبری هیأت خلع ید انتخاب کرد؟
خود مرحوم بازرگان در کتاب خاطراتش آورده که روزی مهندس حسیبی نزد من آمد و گفت دکتر مصدق مایل است شما بهعنوان رهبر هیأت خلع ید به همراه آقایان عبدالحسین علی آبادی و محمد بیات به مناطق جنوب بروید و مرحوم بازرگان خاطرنشان میسازد که صلاحیت آن را ندارد و اساسا رجل نفتی نیست. در عوض، مهندسین عالی مقام هستند، آنها بروند. با هم نزد مرحوم طالقانی رفته و آنجا استخاره میکنند و بعد نزد دکتر مصدق میروند و حتی مهندس بازرگان چند شخصیت نفتی را معرفی میکند و دکتر مصدق میگوید من در این مرحله نمیخواهم انگلیسیها را بیرون کنم و نمیخواهم در آنها حساسیت ایجاد کنم و به این دلیل شما را انتخاب کردهام که هیچ چیز از مسائل نفتی نمیدانید. میخواهم که شما بروید و نقش فیگوران را بازی کنید. او در این مرحله نمیخواست با امپراتوری بریتانیا برخورد تمام عیار کند. در دانش سازماندهی یک اصل به نام اپورتونیسم یا فرصتطلبی تشکیلاتی هست که نیروها را بدون تجهیزات در مقابل دشمنی که تا دندان مسلح است عریان میکنند که این، هرز دادن نیروها و قراردادن ملت ایران در اختیار بریتانیا بود، آنهم درحالیکه ناوهای انگلیس هم به خلیج فارس آمده بودند و تهدید میکردند. مرحوم بازرگان در این فراز از خاطرات خود، آگاهی مصدق را بهخوبی نشان میدهد. نامههایی هم که مصدق به مکی مینویسد دال بر این امر است که مکی باید مراقب سخنان خود باشد و خارج از اصول دیپلماسی صحبت نکند. این نامهها در تاریخ ثبت شده است. اصل بر «شعار محدود» و «مقاومت نامحدود» بود که این روح استراتژی پیروز دکتر مصدق بود. بنابراین چنانچه در تاریخ ژرفاندیشی شود، این نکته روشن خواهد شد که برخلاف باور برخی غرضورزان که میگویند دکتر مصدق آدمی بود با افکار واهی و اتوپیایی و تفکر افراطی و میگفت یا همه یا هیچ، واقعاً اینگونه نبوده است. مصدق، دشمنان نهضت ملی را به خوبی میشناخت.
پس چگونه خلع ید واقعی رخ نداد و همه چیز مصنوعی شد؟
در دانشکده فنی استادی به نام دکترعرفانی داشتیم که مشاور اقتصادی مرحوم مصدق بود. در درس اقتصاد نفت از وی سؤال کردیم که چه شد بهرغم طراحی مصدق، از آن عدول شد؟ نظر وی این بود که نباید به سادگی از این مقطع گذشت. جناحی که در نهضت ملی بودند، دکتر بقایی و حسین مکی، حتی مصدق را به سازشکاری با انگلیس متهم می کردند. در شرایطی که امریکا، تنصیف منافع را با عربستان پذیرفته بود، اینها سعی داشتند که نفت را از انگلیس بگیرند و به امریکا بدهند، ولی دکتر مصدق ملی فکر میکرد. او میخواست ایرانیهایی که در خارج بودند به ایران بیایند و رشته مهندسی نفت در دانشکده فنی برقرار بشود و همانها هم کادرسازی کنند. متخصصانی هم به ایران آمدند، ازجمله مهندس شمس که رئیس دانشکده فنی آبادان شد. مکی صحبتهایی میکرد و نفرت مردم ایران را علیه دولت و ملت انگلیس دامن میزد و نتیجه آن شد که دو ملت، دو دولت و دو غرور ناسیونالیستی با هم درگیر شدند. در آن سوی قضیه چرچیل، فاتح جنگ دوم نخستوزیر شد و ابعاد خصومت عمیقتر گشت. وقتی که جکسون، اولین نماینده انگلیس، برای مذاکره به ایران آمد، همزمان با خلع ید و هیجانات بود. تندرویهایی هم میشد که حساسیت برانگیز بود، مثلاً زمانی که مردم آبادان، ماشین مکی را روی دست بردند، وی دچار غرور شده و به دکتر مصدق گفته بود نفت را من ملی کردم. از اینجا بود که خلع ید مکانیکی شد، یعنی پیشنهاد مکی به مرحوم بازرگان برای اشغال میز نماینده انگلیس در شرکت نفت آبادان. به نظر من این روند در اهداف استراتژیکی که مصدق در نظر داشت، نمیگنجید و انقلاب ما در مرحله اول، انقلاب مالکیتی بود. طراحی این بود که این مرحله به پیروزی برسد، اما این اعمال باعث شد که انگلیسیها پالایشگاه را تخلیه کردند، گرچه مهندسان ایرانی پالایشگاه را راه انداختند. همان مردمی که رزمآرا میگفت یک لولهنگ هم نمیتوانند بسازند، توانستند پالایشگاه را بدون کمک انگلیس اداره کنند.
و از اینجا ملی شدن نفت تبدیل به دعوای دو کشور شد.
متأسفانه دعوای یک دولت با یک شرکت تبدیل به دعوای یک دولت با یک دولت دیگر و دعوای یک ملت با یک ملت دیگر و دعوای غرور ایرانی با غرور انگلیسی شد و از کنترل خارج شد. دکتر مصدق بعد از سفر یک ماههاش به امریکا، از طریق مصر به ایران آمد. البته در مصر، سخنرانی پرشوری علیه استعمار انگلیس کرد و در آنجا احساسات ناسیونالیستی ملت مصر را علیه انگلیس برانگیخت و به نفع ملی شدن کانال سوئز، ترغیب و تشویق کرد و زمانی که به ایران بازگشت، جمال امامی در مجلس با پرخاشگری خطاب به دکتر مصدق فریاد زد که «شما از جانب چه کسی به مصر رفتید و علیه انگلیس صحبت کردید؟ ما دعوایی با بریتانیا نداشتیم.»
چطور مصدقی که ابتدا اصرار داشت ملت ما با شرکت نفت انگلیس رودرروست نه با دولت و ملت انگلیس، تبدیل به مصدقی شد که علیه انگلیس صحبت کرد و سفارت انگلیس را بست؟
این یک معمای استراتژیک است. من به این نتیجه رسیدم که دکتر مصدق به این مسأله، نگاه کارشناسی و راهبردی داشته. تحولات بسیاری در روزهای 26 و 29 اسفند 1329 ایجاد شد. با رجوع به کتابها، گویی این سه روز، 300 روز بوده است؛ مثلاً آقای مکگی، معاون وزارت خارجه امریکا، در 27 اسفند به ایران میآید و به شاه میگوید: باید بازی را برهم زد. اجازه بدهید که این قانون ملی شدن را برگردانیم. شاه میگوید: ناسیونالیسمی که در ایران شکل گرفته، بهقدری قویست و بهقدری مردم بسیج شدهاند که بنده میترسم، اصلاً چنین کاری ممکن نیست. این مسأله در خاطرات مکگی و هم درکتابی بهنام همه مردان شاه که در سال 1383 آن را ترجمه کردهام، هست. امریکا بهرغم آن چیزیکه دکتر بقایی و امثال او فکر میکردند، ملی شدن نفت را قبول نداشت، فقط میخواست برنامه عربستان در ایران پیاده شود. مکگی میگوید امریکا قانون ملی شدن نفت را قبول نداشت و اسناد هم در این زمینه زیاد است. وقتی مصدق به امریکا میرود، آنجا عمیقاً متوجه این موضوع میشود. در امریکا به او گوشزد کردند قانون ملی شدن نفت نه، ولی تنصیف منافع آری. این درحالیست که قانون ملی شدن نفت برای دکتر مصدق از هر مسألهای مقدستر و مهمتر شده بود. وقتی هم به ایران آمد، گفت ما باید اصلاحات اجتماعی بکنیم و لایههای عمیقتر ملت را بسیج کنیم و به همین دلیل، تقاضای اختیارات تام از مجلسی کرد که بیشتر اعضای آن طرفدار انگلیس بودند. با اختیارات تام، قانون تأمین اجتماعی کارگران و قانون 20 درصدی که به نفع دهقانان بود، در زمان مصدق ایجاد شد و قوانین مترقی دیگری.
پس شما استراتژی مصدق را پیروز قلمداد میکنید؟
همزمان با خلع ید، جکسون نماینده انگلیس به ایران آمد و هنگام خروج در فرودگاه مهرآباد گفت: تا زمانیکه مصدق بر سر کار است، ما هیچ قرارداد نفتی با ایران نخواهیم داشت و این مطلب را در فرودگاه هیترو لندن نیز تکرار کرد. خط انگلیس از ابتدا خط براندازی مصدق بود، اما با این وجود، مصدق موفق شده بود با اصلاحات اجتماعی و بسیج تودهها، انگلیسیها را از پای دربیاورد، بههمین جهت، حرکت مصدق یک «استراتژی پیروز» بود. اگر فضا امنیتی- نظامی نمیشد و آمریکا به کمک انگلیس نمیآمد، ما صنعت نفتمان را واقعاً ملی کرده بودیم و اقتصاد ملی داشتیم. در دوره مصدق بدون نفت، ما اقتصاد متوازن نیز داشتیم. در سال 1331 صادرات با واردات برابر بود و حتی حجم صادرات بر واردات غلبه کرده بود و ما به یک اقتصاد ملی رسیده بودیم و درآمد نفت هم میتوانست مکمل آن باشد. به یقین میتوانم بگویم ما در آن زمان از ژاپن جلوتر بودیم. امروزه در نروژ این طرح دکتر مصدق یعنی داشتن یک اقتصاد ملی و متعادل و عدم استفاده از درآمد نفت در بودجه را ملاک قرار دادهاند.
روزی مرحوم عالینسب خدمت دکتر مصدق رفته بود، دکتر مصدق به او گفته بود جلوی صدور نفت را گرفتهاند و نفت ما را تحریم کردهاند و باید کاری کرد تا این نفت در داخل ایران به جریان بیفتد. به دنبال توصیه دکتر مصدق، آقای عالینسب چند سماور نفتی آزمایشی درست کرد و به همین مناسبت، جشن کوچکی هم در نخستوزیری گرفته شد و مصدق با این سماور نفتی یک استکان چای خورد. از اینجا صنعت نفت ما آغاز شد. بعد از مدت کوتاهی، در سال 1335 شمسی در مصـر، جمال عبدالناصر قیام و کانال سوئز را ملی اعلام کرد، این درحالی بود که 70 درصد سهام کانال متعلق به کشورهای انگلیس و فرانسه بود. عبدالناصر گفت من با الهام از دکتر مصدق، دست به ملی کردن کانال زدم. قیام عبدالکریم قاسم در سال 1337 نیز الهام گرفته از مرحوم مصدق است. براساس قانون شماره 80، 95 درصد اراضیای که دست کنسرسیوم نفت بود به ملت عراق برمیگشت و تنها کنسرسیوم حق داشت در جاهایی که چاه زده، بهرهبرداری کند. بقیه مناطق ملی اعلام شد و این هم بر مبنای تجربه ایران شکل گرفت. چند روز قبل از سقوط عبدالکریم قاسم، ائتلافی بهوجود آمده بود و بعثیهای آنزمان با کمپانیهای انگلیسی و امریکایی متحد شده بودند. کردهای عراق به رهبری ملامصطفی بارزانی هم در این ائتلاف بودند. سفیر امریکا به دفتر عبدالکریم قاسم رفت، درست مثل هندرسن که یک روز قبل از کودتای 28 مرداد به خانه دکتر مصدق رفت، و گفت اگر این قانون لغو نشود، نتیجهاش سرنگونیست. قاسم مقاومت کرد و دو روز بعد با آن وضع فجیع کودتا شد. خوشبختانه این قانون هنوز هم در جسم و جان عراقیها ماندگار است.
نیکسون در کتاب «جنگ حقیقی» که در سال 1359 نوشته، اشاره کرده اولین کسی که به منافع امریکا و غرب ضربه زد، دکتر مصدق بود و بعد اشارهای به ملی شدن نفت میکند و میگوید ملی شدن نفت در ایران، ریشه درختی بود که ساقهها و برگهایش به کل منطقه و دنیا رسید. سیری را که نیکسون بهعنوان یک رجل نفتی در کتاب خود مطرح میکند، بسیار جالب است. اگر با قوه قهریه، با کودتا و... دکتر مصدق را ساقط کردند، ولی حق از بین نرفت، بلکه دوام بیشتری پیدا کرد. اگر چیزی ناحق باشد، دیگر در تاریخ عقبه نخواهد داشت.
استیون کینزر در کتاب «همه مردان شاه» مینویسد اگر کودتای 28 مرداد نبود، مطمئناً انقلاب اسلامی شکل نمیگرفت و اگر انقلاب اسلامی پیروز نشده بود، دیدگاههای اسلامی در منطقه گسترش پیدا نمیکرد، خاورمیانه تحریک نمیشد و 11 سپتامبر هم اتفاق نمیافتاد.
یعنی پس از پنجاه سال، آنهم پس از فروریختن دو برج تجارت جهانی، وقتی در داخل امریکا ضربه میخورند به این جمع بندی میرسند و حق را به دکتر مصدق میدهند و مظلومیت او را مطرح میکنند. سؤال من این است که چرا اینقدر دیر؟ امیدوارم روزی برسد که بشریت حق را در همان مقطع خودش تأیید کند و البته یک خبرنگار نباید اجازه دهد مظلومیت کسی را پس از گذشت 50 سال بازگو کنند. امیدوارم استقلالطلبی، آزادیخواهی، عرق ملی و راهبرد دکتر مصدق مبتنی بر بسیج حداکثری مردم، شعار محدود، مقاومت نامحدود و عدم دشمنتراشی در رگ و ریشه و خون ما جاری شود.
منبع: ماهنامه نسیم بیداری