زیست بوم
تغییر اقلیم، در چشم انداز کوهنورد - 2
- زيست بوم
- نمایش از شنبه, 04 آذر 1391 22:41
- بازدید: 4332
برگرفته از تارنگار دیدهبان کوهستان
عباس محمدی
خورشید چون دشنامی برمی آید...
و زمین گرم تر می شود(2)
در مورد تغییر میزان ابرناکی میتوان به گزارشهای گوناگون کوهنوردی رجوع کرد؛ زندهیادجلال فروزان، در گزارش صعود خود به علمکوه در زمستان 1364 اشاره کرده است که در آن منطقه: «...به طور معمول یک روز هوای گرم خوب داشتیم و دو روز هوای بد یا متوسط...»(12) و مطابق گزارش خودم از علمکوه در زمستان 1368، از مجموع 16 روز برنامه، 5/4 روز هوای خراب(ابری) داشتیم(13).
پیش از دههی هفتاد، ما به عنوان یک اصل، در منطقهی علمکوه (و در خیلی منطقه های دیگر) برای برنامههای زمستانی حداکثر دو یا به ندرت سه روز هوای خوب پیدرپی در نظر میگرفتیم. اما از 6-5 سال پیش به این سو، بارها از دورههای "هوای خوب"(بدون ابر) پنج شش روزه برخوردار شدهایم. مثلا در زمستان 1379 از مجموع 23 روزی که در منطقه صرف کار روی "مسیر انجمن" شد، فقط چهار روز هوا واقعا خراب بود(14). در شهرها هم، کم شدن روزهای ابری و صاف بودن بیسابقهی آسمان در روزهای پیاپی در فصل زمستان و بهار، کاملا محسوس است. در سال 1380، در ماههای فروردین و اردیبهشت (ماههایی که در گذشته، غالبا هوا پر ابر و متغیر بود) تقریبا تمام روزها آفتابی بود و فقط مداوما بادهای تند میوزید (که خود شدت تبخیر را چند برابر میکند). همین صاف شدن سریع آسمان و ادامه یافتن آفتابی تند و بالاتر بودن میانگین دما نسبت به دهههای گذشته است که سبب میشود، برفهایی که دیگر به ندرت در تهران میبارد، به سرعت ذوب یا تبخیر و تصعید شود؛ و حتی در میانه و جنوب شهر، عملا برفی بر زمین انباشته نشود.
کوههایی که تا 20-15 سال پیش، با سرپوشی از برف در بیشتر طول سال، با زیبایی و گیرایی جلوهگری میکردند، در این سالها برف کمتری به خود میبینند و پوشش سفید خود را زودتر از دست میدهند. تا 25-20 سال پیش، از تهران می شد لکهای برف را بر رخ جنوبی توچال تا شهریور دید. بر رخ شمالی آن، گاه این لکهها تا بارش برف بعدی باقی میماند. در دههی اخیر، معمولا آخرین لکههای برف در رخ جنوبی توچال، حداکثر تا نیمهی تیرماه (و در سالهای خشک 80-1379 تا اواخر خردادماه) دوام آوردهاند. در سال 1381 که میانگین بارش مهرماه 80 تا اردیبهشت 81 حتی از میانگین سی ساله بالاتر بوده است(15)، این لکهها فقط تا نخستین روزهای مرداد دوام یافت.
درگذشتههای دور، دریاچهی قابل توجهی در توچال (یا حوالی آن) وجود داشته است. ابودلف مسعر بن مهلهل که در عصر آل بویه (بیش از ده قرن پیش) به ری آمد و به دلیل اشتیاقی که به کوهپیمایی داشت، توچال و دماوند را درنوردید، مینویسد: «... در یکی از کوههای ری دریاچهای دیدیم که پهنهی محاط اش قریب یک جریب بود... مقدار آباش در تابستان و زمستان نه کم میگردد و نه زیاد، در یک روز از زمستان و بهار چندان آب بدان میریزد که اگر بر روی زمین جاری گردد، هر آینه دریایی خروشان خواهد شد. پیرامون این دریاچه نرگسزارها و بنفشهزارها و گلزارها است(16). در گذر زمان، با گرم شدن زمین و کم دوام شدن برفها، این(؟) دریاچه ابتدا به برکهای کوچک بدل شد (جلیل کتیبهای عکسی در کنار آن دارد که مربوط به سال 1324 است17)، و بعدا حالت حوضچهای فصلی پیدا کرد که معمولا تا حدودا تیرماه، یا در ترسالیها (مانند سال 1381) حداکثر تا اواخر مرداد ماه دوام میآورد.
اسکیبازان قدیمی از برفهای سنگینی یاد میکنند که در تپههای شمیران و جادهی لشگرک بر زمین مینشست؛ دکتر عبدالله بصیر از بنیانگذاران ورزش شمشیربازی در ایران که به اسکی هم علاقمند بوده، در مورد وضع برف در سالهای پیش از 1320 میگوید: «... در آن روزگار برفهای سنگینی در شمیران میبارید و در بسیاری مواقع میتوانستیم روی تپههای الهیه هم اسکی کنیم. ولی پیست اصلی همان پیست گردنهی تلو در 25 کیلومتری شرق تهران بود که به تسامح پیست لشگرک هم میگفتند. پیست تلو حتی تا بعد از عید هم برف خوبی داشت ولی از سال 1320 به بعد کمکم دچار کمبرفی شد(18). از سال 1332، تله اسکی تلو برای همیشه به پیست آبعلی منتقل شد. امروزه که شاید فقط یکی دو روز در بهمنماه برفی بر تپههای تلو بنشیند (و دوام آن چند روزی بیش نیست) تصور این که روزگاری در تلو اسکی میشدهاست، دشوار است. محسن محسنین در کتاب راهنمای اسکی مینویسد:" ... یک تله اسکی در سال 1353 در بلوار ارم شهر همدان نصب شد ولی از بد روزگار از همان سال آسمان با همدان قهر کرد و دیگر برف کافی نبارید. تا بالاخره در سال 1366 تاسیسات بالابر را در محلی پربرف و در 12 کیلومتری شهر در تاریک دره نصب کردند»(19).
در کلاردشت، کهنسالان «از بارش برفهای سنگین در زمستانهای گذشته یاد میکنند که در مواردی ارتفاع آن در مناطق مسکونی به حدود 170 سانتیمتر میرسید. این برفها به توقف کامل فعالیتها و قطع ارتباط روستاها منجر میشد. این میزان برف در سالهای اخیر جز در قلههای مرتفع منطقه، مشاهده نشده است(20).
در راه زمستانی رودبارک – سرچال (دامنههای جنوبی درهها) در منطقه ی علمکوه، چند درهی بهمنگیر وجود داشت که کوهنوردان زمستانی کار، گذر از آنها را از مهمترین خطرهای صعود زمستانی در منطقه میدانستند؛ درهی سِرّهکمر یکی از آنها بود. در اوایل دههی شصت و پیش از آن، کوهنوردان به طور معمول در میانهی روز دوم پس از حرکت از رودبارک به این دره میرسیدند (به علت نبودن جادههای ماشینرو، و به علت برفهای سنگینی که باید میکوبیدند). در زمستان 1362 که این دره را دیدم؛ آن قدر بهمن از این درهی فرعی به درهی اصلی – مسیر آب سرچال – ریخته بود، که کف این دره شاید در حدود صدمتر بالا آمده بود. در گذر از درهی سرهکمر، نفر اول ما که قد بلندی هم داشت (وحید عسگری) تا کمرگاه در برف نرم تازه باریده فرو میرفت. شش سال بعد، در زمستان 1368، نه تنها درههای پایینتر (حدود اکاپل) بهمن نداشت، بلکه از بهمن عظیم سّرهکمر هم نشانی نبود و فقط برف کمعمقی در این دره دیدهی میشد(13). اما در بالاتر (کلنگ، لیزونک) باز هم خطر بهمن وجود داشت.
در زمستان 74(نیمه ی اول بهمن ماه)، سّرهکمر نه تنها بهمن نداشت، بلکه تقریبا برفی هم نداشت و ما تا پایین درهی اصلی رفتیم و از آنجا وارد درهی نفتچاک شدیم که به علت تنگ بودن و رو به شمال بودن، در دههی پیش از آن حتی تصور وارد شدن به آن در زمستان محال بود. در زمستان 79 دیگر حتی در دهلیزهای کنگلک و درهی لیزونک (ارتفاع تقریبی 3700-3600 متر) هم خطر بهمن وجود نداشت، و بسیاری کوه-نوردان کمتجربه هم در کمتر از یک روز از رودبارک خود را به سرچال میرساندند. در زمستان 80 (بهمن ماه) که پس از سه سال خشکسالی، بارندگی خوبی داشتیم، بازهم خطر بهمن تا سرچال (3850متر) جدّی نبود.
در مردادماه 1359، هنگامی که از روی قلهی سیاهگوک به درهی هفتخوان مینگریستم، سطح عمدهای از دره پوشیده از برف بود و یخ برف (Neve)های طولانی، شیبهای مابین تمامی قلههای هفتگانه را پوشانده بود. اکنون بیش از ده سال است که یخبرفها از میان رفتهاند و تابستانها، بالاتر از شکاف یخی گردنهی اصلی هفتخوان هم، غالبا برف و یخی دیده نمیشود. در تابستان سالهای 79 و 80، حتی برف اسپیلت (یخچال غربی) که مهمترین و معروفترین یخچال منطقه میان کوهنوردان است، به کلی ذوب شده بود و در کف درههای هفتخوان و علمچال که یخچالهای کوهستانی نمونهوار ایران هستند، بر اثر جریان شدید آب ناشی از ذوب، گسستگیهای بسیار عمیق و بیسابقه در یخ ایجاد شده بود؛ درمهرماه 80 حتی ما توانستیم در چند نقطه، از میان یخهای گسسته، بستر سنگی این درههای یخچالی را ببینیم و محمد نوری از این گسستها و کف یخچال فیلمبرداری کرد. حتی ما میتوانستیم "خط داغ" یخچال (مانند داغ آب در دریاچهی پشت سدها به هنگام پایین رفتن آب) را ببینیم که فرو افتادن یخچال را به میزان حدودا 20 متر نشان میداد؛ گرانیتهای سفید و هوا ندیدهای که تمایز آشکاری با سنگهای تیرهی بالای خود داشت، به تازگی از زیر یخهای چند هزار ساله بیرون آمده بود.
در پای دیوارهی شمالی علمکوه، یک شیب یخبرفی دائمی وجود داشت که در بعضی سالها، تا اواخر مرداد هم پوشیده از برف نرم بود و در شهریور و مهرماه، تازه پس از ذوب شدن این پوشش زمستانی، یخهای قدیمی و آبیرنگ آن بیرون می زد. در یک تابستان (12/4/1363) به یاد دارم که ریزش این برفها، همنوردمان – داریوش بابازاده - را با خود پایین آورد و اگر طناب ثابتی که پای دیواره کار گذاشته بودیم نبود، شاید اتفاق ناگواری برای او پیش میآمد.