زیست بوم
هزار سنگ نینداخته هزار سار نپریده
- زيست بوم
- نمایش از دوشنبه, 23 فروردين 1389 09:37
- بازدید: 3461
برگرفته از همشهری آنلاین - دکتر اسماعیل کهرم
من قلبا به این گفتار حکیمانه اعتقاد دارم که بزرگی گفته «العلم فی الصغر کالنقش فیالحجر» علم در کودکی مانند نقش بر سنگ پایدار میماند.
بهیاد دارم که در کودکی مادرم فرمود: زاهدی که 70سال عبادت کرده بود، در حین نمازگزاردن شاهد کودکی شد که پرهای مرغی را میکند. وی همچنان به نماز خود ادامه داد. شب خواب دید که فرمودند کلیه عبادات تو از کارنامهات محو شد.
وقتی تاثیر این داستان را در ذهن خودم جستوجو میکنم به این فکر میافتم که پدران و بهخصوص مادران ما میتوانند با تکرار چنین داستان هایی از پرورانیدن مردمی که به طبیعت بیتوجهاند، جلوگیری کنند.
گاه که فرصتی دست داده و با متخلفین شکارکش (اینان با شکارچیان تابع قانون و مقررات، تفاوت فاحش دارند) همصحبت شدهام، نقصان تصمیمات مادرانه و پدرانه و حتی در طول مدت دبستان را به راحتی دیدهام. فرصتهای طلایی که پدران و مادران و مربیان در اوان زندگی این افراد داشتهاند از دست رفته و اینها تفنگ بهدست به جان حیاتوحش این مرز و بوم تاختهاند.
آموزههای دینی و فرهنگی در حفظ محیطزیست
بزرگی میگفت فرزندان ما در کودکی بال مگسی را میکنند و ما بهراحتی از آن میگذریم. در نوجوانی سنگ به پای سگ میزنند و در جوانی با تفنگ پر، جنبدهای را هدف قرار میدهند. در حالی که در همان حرکت نخست میشد جلوی آنها را گرفت.
ما ایرانیها زمینههای فرهنگی و نیز مذهبی جلوگیری از خشونت را نسبت به جانوران، در ذهن و جان و دل خود داریم. مرحوم علامه محمدتقی جعفری میگفت: به گفته استادم کسی که از حیوانی نگهداری میکند، آن حیوان 134 یا 135 حق، (شک از من است) به گردن نگهدارنده خود دارد.
مثلا آب، غذا، بهداشت، گرما، سرما، بیماری، جفتیابی و ... به گفته مرحوم علامه در هیچ مکتبی چنین دقتی نسبت به حفاظت از جانوران مشاهده نشده. از نظر فرهنگی نیز حکیم طوسی اینگونه نظر خود را در یک بیت جاودانه ساخت!
میازار موری که دانه کش است / که جان دارد و جان شیرین خوش است
به گفته دوستی با وجود این زمینههای مساعد برای ابراز علاقه و محبت نسبت به سایر مخلوقات خداوند، این خردهفرهنگ آزار حیوانات از کجا آمده؟ از چه سرچشمه گرفته و چطور باید از شر آن خلاص شد؟
برخی از رفتارهای ما درعصر تحولات ارتباطات در کوتاهترین زمان به همه عالم پرواز میکند و مورد سوءاستفاده تبلیغاتی رسانهها و احتمالا دولتها قرار میگیرد. مثلا وقتی آن خانم معلم «هامستر» را از دانشآموز گرفت و آتش زد، این خبر انعکاس غریبی در خارج از ایران داشت و آنرا خرده فرهنگ خاص ایرانیها نامید. بهتر نیست که ما بهانه بهدست اینگونه مغرضین ندهیم؟
نقش سیما
شاید بعد از دامان مادر و تعلیمات دبستان، تلویزیون عمیقترین تاثیرات را روی ذهن و رفتار کودکان و نوجوانان ما دارد. ولی آیا برخورد تلویزیون ایران با این مسئله یعنی رفتار محبتآمیز با جانوران، آموزنده است یا بدآموز.
وقتی در یک نمایش به اصطلاح سرگرمکننده تلویزیونی شترمرغها را در یک محفظه کوچک مجبور به فرار و هراس میکنند یا خروسها را رها میکنند تا حیوانات آنها را تعقیب کنند و بگویند این نمایش آموزنده است؟
حدس میتوانید بزنید که این خروسها یا شترمرغها از ترس جان چه فشاری را تحمل میکنند؟ آیا خود ما میل داریم که کسی بهعنوان تفریح ما را تاحد جان بدواند و خسته کند؟ آن هم از ترس جان؟ در نمایش مشابهی همین گروه از مارهای آبی استفاده میکرد و آنرا داخل زمین استودیو میانداخت. برای آنکه آب شرکتکننده شجاع(!) را آزار ندهد، ولرم بود و مار آبی در آن آب گرم میپخت.
از طرفی مارهای آبی از هوا تنفس میکنند و چون محلی برای روی آب ماندن وجود نداشت، مدام مجبور به شنا بودند؛ یعنی خستگی مفرط و .... این قسم فشارها که روی حیوانات وارد میکنیم، بهراستی سرگرمکننده است؟ قطعا ملت فهیم ایران لیاقت سرگرمی بیش از این را دارند و فرزندان ما مدلهای بهتری را برای رفتار با حیوانات نیاز دارند.
کارشناسان تربیت کودکان میگویند فرزندان با 3 احساس قوی غریزی به دنیا میآیند؛ احساس محبت، احساس خشم و احساس ترس. تمام این احساسات را حتی در یک بچه چندروزه میتوان دید. در آغوش مادر و با ابراز محبت او آرام میگیرد و عشق را میفهمد. اگر دستهای او را داخل قنداق بپیچند و اجازه ندهند که حرکت کند، خشمناک شده و رنگ صورتش از خشم ارغوانی میشود و بالاخره اگر او را در دست بگیرند و چند سا نتی متر به پایین رها کنند، علائم ترس در چهره و چشم او پدیدار میشود.
بنابراین احساس محبت در دوران کودک زاده میشود ولی نیاز به تقویت دارد. علاقه به طبیعت و علاقه و رافت نسبت به حیوانات باید به فرزندانمان آموزش داده شود. اگر فرزندان ما بیاموزند که نسبت به جانوران مهربان باشند در تمام مدت عمر این خصیصه را با خود خواهند داشت و از تماشای جانوران و کارکردن با آنها یا حفاظت آنان لذت خواهند برد.
چندی قبل در یکی از خیابانهای تهران سه چهار پسربچه را با یک تفنگ بادی قوی دیدم، به دنبالشان رفتم. جایی ایستادند و به طرف یک درخت نشانه رفتند و شلیک کردند. جلو رفتم. گفتم چه کار میکنید؟ پسرک تفنگ بهدست بلافاصله گفت آقا به قرآن گنجشکها را میزنیم، به شیشهها کاری نداریم!
پدر و مادر این کودک میتوانستند بهجای تفنگ که میتواند بسیار خطرناک باشد، یک دوربین چشمی برایش بخرند و او را تشویق به تماشای پرندگان و تشخیص و شناسایی آنها کنند. در همین تهران آنقدر انواع و اقسام گونههای پرندگان را داریم که شناسایی آنها چند سالی کودکان را سرگرم کند.
فرزندانمان به گردن ما حق دارند که طبیعت را به آنان بشناسانیم و آنها را در طبیعت مهربان بار بیاوریم. با وجود فیلمهای ویدئویی فعلی، کتابها، مجلات و باغوحشها، بهانهای برای ما باقی نمیماند که فرزندانمان را بیتفاوت تربیت کنیم.