تاریخ دوره اسلامی
مقدمهی ابنخلدون دربارهٔ اینکه بیشتر دانشوران اسلام از نژاد غیرعربند
- تاريخ دوره اسلامي
- نمایش از یکشنبه, 25 آبان 1393 11:44
- بازدید: 5509
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 64، سال نهم، آذر و دی 1389، رویه 37
(مقدمهی ابنخلدون – ترجمهی محمدپروین گنابادی – بنگاه ترجمه و نشر کتاب – ج 2 – رویههای 1156-1153)
فصل 39
در اینکه بیشتر دانشوران اسلام از نژاد غیرعربند.
از شگفتیهایی که واقعیت دارد، این است که بیشتر دانشوران ملت [پیروان دین] اسلام خواه در علوم شرعی و چه در دانشهای عقلی بهجز در موارد نادری، غیر عرباند و اگر کسانی از آنان هم یافت شوند که از حیث نژاد عرباند، از لحاظ زبان و مهد تربیت و مشایخ و استادان عجمی[ایرانی] هستند، با اینکه ملت[پیروان دین] و صاحب شریعت عربی است...
و ما در گذشته یادآور شدیم که در صنایع شهرنشینان ممارست میکنند و عرب از همهی مردم دورتر از صنایع میباشد. پس علوم هم از آیینهای شهریان بهشمار میرفت و عرب از آنها و بازار رایج آنها دور بود و در آن عهد مردم شهری عبارت از عجمان [ایرانیان] یا کسانی مشابه و نظایر آنان بودند از قبیل موالی و اهالی شهرهای بزرگی که در آن روزگار در تمدن و کیفیات آن مانند: صنایع و پیشهها از ایرانیان تبعیت میکردند، چه ایرانیان به علت تمدن راسخی که از آغاز تشکیل دولت فارس داشتهاند برین امور استوارتر و تواناتر بودند. چنانکه صاحب صناعت نحو سیبویه و پس از او فارسی و به دنبال آنان زجاج بود و همهی آنان از لحاظ نژاد، ایرانی به شمار میرفتند. لیکن تربیت آنان در محیط زبان عربی بود و آن زبان را در مهد تربیت آمیزش با عرب آموختند و آن را به صورت قوانین وقتی درآوردند که آیندگان از آن بهرهمند شوند.
همچنین بیشتر دانندگان حدیث که آنها را برای اهل اسلام حفظ کرده بودند ایرانی بودند یا از لحاظ زبان و مهد تربیت ایرانی به شمار میرفتند [زیرا فنون در عراق و نواحی نزدیک آن توسعه یافته بود] و هم کلیهی علمای علم کلام و نیز مفسران ایرانی بودند و بهجز ایرانیان کسی به حفظ و تدوین علم قیام نکرد و ازینرو مصداق گفتار پیامبر(ص) پدید آمد که فرمود: «اگر دانش بر گردن آسمان درآویزد، قومی از مردم فارس بدان نائل میآیند و آن را به دست میآورند».
و اما تازیانی که این تمدن و بازار رایج آن را درک کرده و از بادیهنشینی بیرون آمده و به سوی تمدن مزبور شتافته بودند ریاست در دستگاه دولت عباسی، آنان را به خود مشغول کرده و قیام به امور کشورداری، آنان را از توجه به دانش و اندیشیدن در آن بازداشته بود، چه ایشان اهل دولت و نگهبان و ادارهکنندهی سیاست آن بهشمار میرفتند. گذشته از اینکه... غرور آنان در آنهنگام، مانع بود که به ممارست در دانش گرایند. زیرا دانش در شمار صنایع بود و رؤسا، همواره از نزدیک شدن به صنایع و پیشهها سرپیچی میکردند و به هیچرو بدان نمیگراییدند و این امور را به کسانی واگذار میکردند که از نژادهای غیرعرب و مولدان [ایرانی که در عرب پرورش یافته باشد] بودند و همواره مانند پیشینیان خود عقیده داشتند که آنها برای انجام دادن کارهای صناعی شایستگی دارند. چه صنعت «علوم» را آیین و دانشهای خویش میدانستند و صاحبان صنایع را کمتر تحقیر میکردند تا روزگاری که فرمانروایی به کلی از دست عرب خارج شد و به نژادهای غیرعربی انتقال یافت...
پس از آنچه بیان کردیم، معلوم شد چرا عالمان علوم شرعی یا اکثر ایشان، ایرانی بودند. و اما علوم عقلی نیز در اسلام پدید نیامد مگر پس از عصری که دانشمندان و مؤلفان آنها باز شناخته شدند و کلیهی این دانشها به منزلهی صناعتی مستقر گردید و بالنتیجه اینکه به ایرانیان اختصاص یافت و تازیان آنها را فروگذاشتند و از ممارست در آنها متصرف شدند و به جز اقوامی که به ایرانیان نزدیکی داشتند، آنها را فرا نمیگرفتند مانند همهی صنایع. چنانکه در آغاز کتاب یاد کردیم، این دانشها همچنان در شهرهای اسلامی متداول بود تا روزگاری که تمدن و عمران در ایران و بلاد آن کشور مانند عراق [دل ایران شهر/ میانرودان] و خراسان و ماوراءالنهر مستقر بود...