هنر
سینما عصر پرتنش - سینما همچون بمب اتم
- هنر
- نمایش از پنج شنبه, 10 مرداد 1392 18:52
- کاظم سلطانی
- بازدید: 4736
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 76، تیر و امرداد 1392، صفحه 44
کاظم سلطانی (ا.س)
ماجرای مشهوری است که به چهل، پنجاه سال قبل بازمیگردد. در جریان سفری به آفریقا، خانم جوانی بچه شیری را که تنها مانده بود، زیر چتر حمایت خود میگیرد تا بزرگ شود. نام او را « السا» میگذارد.
براساس خاطرات این خانم که نامش را فراموش کردهام یک فیلم سینمایی به نام «آزاد و رها» و یک سریال جذاب هم ساخته میشود که محور اصلی داستان همان السای کوچک و دوستداشتنی است که بدل به سلطان جنگل شده است. دیگر نمیتوان او را همچون سگ خانگی، نگاه داشت، باید به جنگل و زادگاهش آفریقا بازگردد.
سینما، زمانی که پا به عرصه وجود نهاد و در هنر، برای خود پلکانی خرید که خوشبختانه یا بدبختانه، هفتمین بود، همچون السای کوچک، دوستداشتنی و قابل مهار، اما چون بزرگ شد، معلوم گشت او نه یک بچهشیر که یک بچه اژدهاست و برخلاف شیرها، عمری محدود ندارد و ناامید است. شباهت عجیبی به اسطوره اژدهاک، اژدهای سهپوزه و شش چشم ما ایرانیان یافت... و دیگر قابل کنترل نبود.
گروهی بسیار که سینما را هنر هفتم قلمداد کردهاند، هیچ انتقادی را به ماهیت آن نمیپذیرند. البته در برابر فیلمهای سخیف و نامناسب، انتقاد خود را متوجه سازنده اثر میسازند و هرگز به ساحت سینما، معترض نمیشوند. سینما را دوست دارند و در تحولات اجتماعی نقشی مثبت و قابل تحسین برایش قائلند. نقطه مقابل آنها، سینما را همان هنر هفتم میدانند اما معتقدند در میانه راه این هنر به بیراه رفت و از دست کسانی که « شکل» و « بار» هنری و انسانی به آن میداد ـ خارج شد و بدل به پدیدهای بس سودآور شد که باید روی آن سرمایهگذاری کرد و به هر طریقی شد از آن پول درآورد.
(با زیر پا نهادن تمام ارزشهای به ثبت رسیده انسانی!) این تقابل (یا به نوعی کشمکش) بین دو طرز بینش نسبت به سینما، خود چالشهای زیادی را به وجود آورد. به راستی سینما در طی یک قرن اخیر چه کرده است؟
جذابیت این پدیده، انکارناپذیر است و همین عامل سوءاستفاده از آن را به سهولت فراهم میسازد؛ ضمن آنکه در کشورهای غربی، کنترلی بر محتوا و فرم فیلمها صورت نمیگیرد. اگر بگویم لجامگسیخته است، بیراه نگفتهام.
اجازه بدهید مقایسه کوتاهی میان پدیده سینما و بمب اتمی داشته باشم تا ضریب تخریبی سینما را دریابید. دستیابی به بمب اتم توسط یک نفر حاصل نشد. در آغاز روترفورد بود که ساختمان اتم را کشف کرد «و بعد از آن» دیگر دانشمندان دانستند در هسته مرکزی اتمها، نیروهای انفجاری عظیمی نهفته است.
کشف انقلابی اینشتاین که نظریه خود را در سال 1905 در یک مجله علمی عنوان کرد، امکان خروج نیروی مهیب بمب اتم را آشکار ساخت.
سینما هم مثل بمب اتمی توسط یک نفر حاصل نشد. درست است که برادران لومیر، آن را به نام خود به ثبت رسانند اما از سالهای قبل، بسیاری در متحرکسازی تصاویر کوشیده بودند. شباهت سینما به بمب اتم از شگفتیهای عصر ماست. چرا که هر دو به قصد و نیت سوددهی برای بشر پا به عرصه وجود نهادند اما هر دو در نیمه راه از مسیر راستین خویش منحرف شدند و به ضد بشر بدل گشتند. یکی جان او را میگیرد، دیگری روان او را نابود میسازد.
شاید بسیاری از سینمادوستان این نظریه را نپذیرند اما همانطور که هیروشیما به عنوان یک سند از تخریب بمب اتم در تاریخ جنگ به ثبت رسیده است سینمای ویرانگر هم در مجموع فیلمهای بایگانی شده در آرشیوها به ثبت رسیده است.
کشف اتم به سود بشر بود یا به زیان او؟
آیا بدون این کشف زندگی بشر در آرامش بود یا با کشف آن؟
وحشتی که بمب اتم برای بشر آفریده است، زدودنی نیست. سینما هم به این قصد اختراع شد تا مردم سختی کشیده و گرفتار از مشکلات زندگی را ساعتی آسوده سازد نه آنکه او را ویران شده و جنونزده از سالون سینما بیرون بفرستد. به دستش اسلحه بدهد تا بیگناهان را بکشد...
بمب اتم نشان داد که این کشف علمی به بیراه رفته و سایه ترس را به جهان ما افکنده است. سینما نیز همچون نیروی نهفته در اتم، در ساختار خانواده و نسل بشر نفوذ کرده است و در متلاشی ساختن اخلاق، برادری، دوستی، عشق، لحظهای از حرکت باز نمیایستد.
میگویند اینشتاین پشیمان بود و در کنار دیگر دانشمندان خواستار توقف تسلیحات هستهای بودند که میتواند به مسابقه تسلیحاتی میان دول جهان بدل شود اما خیلی دیر بود. خیلی حاکمان سلطهجو، ابزاری نیرومند به دست آورده بودند.
آیا کسانی که با زحمت، خوندل و عشق فراوان، سینما را در آزمایشگاههای کوچک خود در طی روز و شب به منصه ظهور رسانند، اگر زنده بودند از پیشرفت آن شادمان میشدند یا پشیمان و نادم؟
پاسخ به این سوال یک جواب بزرگ میخواهد. جوابی همهجانبه و صدالبته بیطرفانه.
جوابی به وسعت یک قرن سینما. از آن زمان که در زیرزمین کافه شماره 14 کاپوسین پاریس، سینما متولد شد. 28 دسامبر 1895