هنر
سینما عصر پُرتنش - زرادخانه سینما
- هنر
- نمایش از سه شنبه, 27 آبان 1393 07:34
- بازدید: 6104
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 65، سال نهم، اسفند 1389، رویه 44
کاظم سلطانی (ا.س)
سینما در ازای یک سدهای که از پیدایش آن میگذرد (1895) راههای گوناگونی را تجربه کرده است و این تجربیات منجر به تولید فیلمهای فراوانی شده است که تاثیرهای اجتنابناپذیری بر تماشاگران خود گذارده است. این تاثیرها فراتر از یک اثر ساده و زودگذر است.
سینما به عنوان یک صنعت هنر، بزرگترین نقش را در تنشهای کنونی جهان ایفا کرده است. به عبارت درستتر، خود این تنشها را بهوجود آورده و جامعهی بشری را به سویی کشانده که بازگشت از آن، امکانپذیر نیست!
شاید بسیاری با این نظریه مخالف باشند و سینما را به عنوان هنر هفتم ارزیابی و از چنین اتهامهایی مبرا بدانند، اما با توجه به صد سال تاریخ سینما و صدها فیلم ساخته شده که هماکنون در انبان گشاده سینما، آرشیو شدهاند، با ذکر نمونههایی مستند، ثابت خواهم کرد که بسیاری از مشکلات کنونی جهان ما – که در لشکر اهریمن، رود در روی بشر صفآرایی کردهآند از راه صنعت سینما، حیات یافته، ریشه دوانیده، قدرت پیدا کرده و سایه هراسآور خود را بر جهان کنونی ما، افکنده است. آن گروه از صنعتگران سینما که به صلح و نیکبختی جهانیان فکر میکردند در برابر خیل کسانی که تنها به منافع مادی خود میاندیشند، بسیار ناچیز بوده و هستند. (البته در صورتی که کسی مانده باشد!)
زرادخانههایی که در کشورهای زورمدار جهان به تولید جنگافزار سرگرمند، هرگز به نتیجهی شوم این تولید مرگبار نمیاندیشند. آنها تنها منافع خودشان را مدنظر دارند و بس، و نه خوشبختی بشر!
آنچه از زرادخانه آنها خارج میشود، فقط جان انسانها را میگیرد، پس تداوم تولید یعنی تداوم مرگ و نیستی! و ما هرگز قادر نخواهیم بود آنها را از چنین تولیدی بازداریم.
سینما نیز در حال حاضر، حکم همان زرادخانه را دارد که با تولید فیلمهای سیاه (مخرب و القاءکننده نگرشهای منفی) روج و فکر انسانها را مورد حمله قرار میدهد و او را بدل به موجودی میسازد که به راحتی اصول انسانی را زیرپا میگذارد و در تبهکاری، حدّ و مرزها را میشکند.
گونهی (ژانر) فیلمهای پلیسی، ترسناک، جنایی، روانی و جنگی، بیشترین تاثیر منفی را بر تماشاگران خود میگذارد. به راستی بازتاب صحنههای کشتار، شکنجه، تکهپاره شدن آدمها و... بهروی مردمی که سینما را سرگرمی ارزان و دمدستی میدانند چیست؟
گناه این مردم کجاست که باید به تماشای فیلمهایی بنشینند که نه از ذهن آدمهای متفکر، دانا، انسانگرا و آگاه بر مسایل انسانی که از ذهنی بیمار، سرشار از عقدههای روانی و لذتهای جانورگونه تراوش میکند!
سازندگان فیلمهایی از نوع «کشتار با اره برقی در تگزاس»، «زامبی»، «جیغ»، «حلقه» (چند قسمتی) «اره» (چند قسمتی). «بیل را بکش»... چه هدف و مقصودی از ساخت چنین فیلمهای شنیع، مشمئزکننده و آزاردهنده که تا مدتها اثر سوء آن بر روح و فکر انسان باقی میماند، دارند؟
تعالی روح بشر؟ آرامش؟ سرگرمی؟ طرح معضلات جامعه؟ یا نمایش بیمارگونه ذهنهای بیمار!
نمایش جنایت و خشونت جز ترویج آن فایده دیگری ندارد. آیا لذتی در آن نهفته که فیلمسازان میخواهند آن را آشکار سازند؟
چه لذتی از نمایش چنین صحنههایی به ما دست میدهد؟
در پشت پردهی ساخت اینگونه فیلمها چه سیاست مزورانه و انسانستیزی پنهان است؟ سینمایی که مرتب از زرادخانه خود فیلمهای سیاه بیرون میریزد، چه برسد جامعه بشری میآورد؟
سینما با استفاده از شگردشناسی (تکنولوژی) نوین که دست او را در ساخت صحنههای رعبآور، دلهرهانگیز و فجع باز گذاشته است، تنها نیروهای شر را در جهان گسترش میدهد.
تأسف و درد در اینجاست که اکثر کشورهای صاحب صنعت سینما، اینگونه تولیدات را سرلوحه کار خود قرار دادهاند و در کشاندن تماشاگران خود، بهویژه جوانان و نوجوانان که در تب و تاب دوره جدیدی از زندگی، گرایشات گوناگونی را تجربه میکنند، به سوی مواد مخدر، الکل، لذتهای زودگذر، بیتوجهی به قانون و در ادامه آن و فساد اخلاقی، سرقت، تجاوز و جنایت، نقش کاملی ایفا میکنند.
ییکی از فرستندههای تلویزیونی در ایتالیا هر هفته برنامهای دارد که به یک حادثه جنایی روز ایتالیا میپردازد. مردم در کنار کارشناسان ضمن تجزیه و تحلیل چرایی و چگونگی، به عواملی که منجر به آن جنایت شده میپردازند؛ اما هرگز به نقش فیلم در چنین جنایاتی اشاره هم نمیشود. حال آنکه مقصرین حقیقی آن جنایتهای دردآور، در استودیوهای کوچک و بزرگ فیلمسازی لمیده و از درآمد سرشار تولید فیلمهای خود لذت میبرند. به جای محاکمه آن آدمکشها، فیلمسازان و تهیهکنندگانی را باید محاکمه کرد که فکر جنایت و سهولت انجام آن را از طریق نمایش صریح تبهکاری در ذهن تماشاگران قرار میدهند و با شستوشوی مغزی، دنیای مجازی و فریبکارانه سینما را بر واقعیت موجود غالب میسازند.
نوجوانی با اسلحه همکلاسیهای خود را به گروگان گرفت.
نوجوانی با اسلحه چند تن از همکلاسیهای خود را کشت.
سه جوان به یک فروشگاه دستبرد زده و دو نفر را کشتند.
چه کسی به آنها آموزش داده است؟ پدر؟ مادر؟ آموزگار؟
البته که نه. آموزگار آنها از زرادخانهای بیرون میآید که متأسفانه سینما نام دارد. سینمایی که برای اختراع آن انسانهای شریف و خستگیناپذیر روزها و شبهای بسیار کوشیدند تا این اختراع شگفت را به بشر هدیه کنند.
اما آنها نمیدانستند روزی خواهد رسید و همان بلایی که بر سر «آلفرد نوبل» و اختراع او آمد بر سر آنها و اختراعشان خواهد آمد و فرزند دلفریب آنها بدل به جنایتکاری حیلهگر و بیرحم خواهد شد که حتی به کودکان هم رحم نمیکند. به عنوان این فیلمها دقت کنید:
قاتلین. قاتل. قاتل سنگی. قاتل برگزیده. قتل در قطار. قتل در کاتامونت. تیراندازی برای قتل. اجازه کشتن. به شهر خون خوشآمدید. جنایتکاران نیمهشب. کشتار از دو سو. کشتار سنوالنتاین. کشتار با ارهبرقی در تگزاس... کشتارها را پایانی نیست چرا که بازار سودآوری برای صاحبان صنعت سینماست. دیگر نشانی از فیلمهای عاشقانه، عاطفی و روابط لطیف انسانی نمیتوان یافت. حتی در گونهی (ژانر) فیلمهای خانوادگی، عناصری چون خیانت، دروغ، فریب، فساد و جنایت خط اصلی داستان فیلم را تشکیل میدهد. فیلمهایی چون: آهنگ عشق. عشق چیز باشکوهی است. آشیانه عشق. عشق من برگرد. عشق در بعداظره. روزهای عشق. عشق هرگز نمیمیرد. دام والدین. آهنگ برنادت. بانوی زیبای من. عروس ونیزی. هفت عروس برای هفت برادر. چمن سبزتر است. اشکها و لبخندها. بر باد رفته. ژیژی... حکم افسانه را یافتهاند. تصور اینکه در دورهای از تاریخ سینما چنین فیلمهایی ساخته میشده است بیشتر به خواب و خیال میماند.
حالا بعد از اروپا و امریکا، کشورهای آسیایی چون چین و ژاپن هم به زرادخانه تولید فیلم سیاه پیوستهاند و با استفاده از تاریخ خونبار و سرشار از ظلم و ستم خود که تصور میرفت به زبالهدان تاریخ سپرده شده باشد، به کمک امکانات جدید، ستمها و شرارتها را زنده میکنند. اگر شما در زمان سلسله «هان» یا عصر سامورائیها نبود که شاهد کشتار بیگناهان و زندهبهگور کردن زنان و کودکان باشید، غصه نخورید؛ حالا به یُمن صنعت سینما همه آنها زیباتر از شکل حقیقی خود برابر چشمان شما زنده میشوند. باید پرسید از بازسازی کشتارها و جنایات ستمگران تاریخ در گذشتههای دور چه هدفی مدنظر است؟ جهان کنونی ما در صورت حقیقی و نه مجازی، خود شاهد کشتارها و ستمگریهای بسیار است دیگر چه نیاز به بازسازی خونبار گذشتگان!
این صنعت پولساز حالا در دست کسانی قرار گرفته که به دروغ عنوان هنرمند را یدک میکشند. کدام هنرمند حاضر میشود هنر خویش را در نمایش رذایل و تبهکاریها به کار گیرد؟
اکثر فیلمسازانی که به ساخت فیلمهای سیاه میپردازند تعادل روحی و عقلانی خود را از دست دادهاند و خود بیخبرند. نکته حیرتآور دیگر در خصوص کسانی است که با عنوان منتقد فیلم به تجزیه و تحلیل این فیلمها میپردازند و عجیبتر آنکه هیچکدام از تاثیرات مخرب این فیلمها بر مردم حرفی نمیزنند!
زرادخانه سینما در طول سالها، ماهها و هفتهها به طور مرتب به تولید فیلمهای سیاه پرداخته و میپردازد و در این راه هیچ حدّ و مرزی را برای خود قائل نمیداند.
وقتی فیلم «قتل در کمال خونسردی» که شرح قتلعام یک خانواده بود به نمایش درآمد اعتراضها را برانگیخت که این فیلم تاثیرات بدی روی جامعه میگذارد.
وقتی در فیلم «قتل در کاتامونت» دختر جوانی در صندوق عقب اتومبیل توسط قاتلی بیرحم با ضربات یک تکه فلز به قتل رسید و صحنه جانکندن او تا آخرین لحظات حیات به نمایش درآمد باز فریاد اعتراض برخاست اما زمانی که «کشتار با ارهبرقی در تگزاس» به نمایش درآمد دیگر بانگ اعتراضی برنخاست چراکه سینما در مسخ اندیشههای مثبت و انسانگرایانه به پیروزی رسیده بود.