یادمان
دومین اثر(=جایگاه 7) کعبه زرتشت
- يادمان
- زیر مجموعه: ديدهبان یادگارهای فرهنگی و طبيعی ایران
- جمعه, 30 خرداد 1393 16:31
- آخرین به روز رسانی در جمعه, 30 خرداد 1393 16:35
- نمایش از جمعه, 30 خرداد 1393 16:31
- بازدید: 4284
برگرفته از خبرگزاری میراث فرهنگی (CHN)
پس از اینکه کورش دوم سلسله هخامنشی را تاسیس نمود، پایتخت خویش را در پاسارگاد نهاد. اما پس از حکومت کمبوجیه، فرزند و جانشین کورش بزرگ، پادشاهی به سلاله داریوش بزرگ منتقل شد. او بلافاصله طرحهایی عظیم را در مرودشت امروزی به اجرا گذاشت. ساخت تختجمشید به عنوان یک پایتخت تشریفاتی-مذهبی و نیز محوطه نقش رستم که صرفا یک مکان مذهبی بود، از جمله این طرحها بود. از نظر داریوش بزرگ و جانشینان بعدیاش، این مکان که دست کم از دوره ایلامی مورد تقدس بود، بهترین نقطه برای ایجاد آرامگاههای ابدی او و خاندانش بود. به همین دلیل او دستور داد تا در این نقطه از کوه تاسیساتی ایجاد نمایند. از جمله اولین اقدامات داریوش بزرگ، ساخت بارویی در اطراف این محل بود. با وجود اینکه باروی نقش رستم هنوز کاملا کاوش نشده اما از شواهد موجود میتوان دریافت بنیان بارو به دوره هخامنشی باز میگردد. باروی نقش رستم نمیتوانست در دوره ایلامی و یا ساسانی ایجاد شده باشد؛ زیرا هم نقش ایلامی و هم برخی از نقشبرجستههای ساسانی و از جمله نقش برجسته اردشیر اول ساسانی-بنیانگذار شاهنشاهی- بیرون محدوده بارو ایجاد شده است. در مقابل، باروی نقش رستم تمامی آثار دوره هخامنشی که شامل چهار آرامگاه و بنای کعبه زرتشت بود، را در برمیگیرد. این شواهد میرساند که باروی نقش رستم در دوره هخامنشی و آن هم بدستور داریوش بزرگ ایجاد شده است. در ساخت بارو از خشت استفاده شده است. قطر دیوار بارو حداقل سه متر ضخامت داشته است. بقایای تپه مانند بارو امروز نیز ارتفاع زیادی دارد. به همین دلیل به جرات میتوان گفت که مردم در دوره هخامنشی نمیتوانستند آثار درون بارو را مشاهده کنند. حداکثر ممکن بود تنها قسمت پیشانی آرامگاهها از بیرون قابل دیدن باشد. بلافاصله در پشت دیوارهای باروی نقش رستم خندقی حفر شده بود که امروزه نیز این خندق بصورت گودی قابل مشاهده است.
گذشته از باروی نقش رستم که در بالا اندکی درباره آن شرح داده شد، اولین اثری که درون محدوده باروی نقش رستم ایجاد شد، بنای موسوم به کعبه زرتشت است که هم اکنون به توصیف آن میپردازیم:
در محوطه نقش رستم، روبروی کوه، بنای سنگی چهارگوش و پله داریست که اصطلاحا «کعبه زرتشت» نام گرفته است. این وجه تسمیه بسیار جدید و غیرعلمی است، و بیش از صد و پنجاه سال عمر ندارد. پیش از آن نام محلیاش «کرنای خانه» یا «نقاره خانه» بود، و از آغاز سده نوزدهم اروپاییان آن را دیده و به خاطر اینکه درونش از دود سیاه شده بود، آن را بنای ویژه پرستش آتش شمردهاند، و چون زرتشتیان را به اشتباه «آتش پرست» میخواندند، بنا را هم بدانان نسبت داده «آتشگاه زرتشتیان» دانستند. ایرانیان که تازه به شناخت آثار تاریخی خود آغاز کرده بودند، این تعبیر فرنگی را هم از اروپاییان پذیرفتند، و از سوی دیگر چون شکل بنا مکعبی بود (در آن موقع هنوز پای بنا حفاری نشده بود و بلندیش بسیار کمتر بود) و سنگهای سیاهی که در زمینه سفید دیوارهای آن نشانده شده، یادآور «سنگ سیاه» کعبه مسلمانان بود، آن را «کعبه زرتشت» خواندند. اکنون دانسته شده که در دوره ساسانی، نام بنا «بُن خانک» (خانه اصلی • خانه بنیادی) بوده است و این اصطلاح در سنگ نبشته کرتیر (موبدان موبد ایران در حدود 280 میلادی) منقور بر دیوارهای بنا آمده است؛ از اسم آن در دورههای پیشتر هیچ آگاهی نداریم.
برج کعبه زرتشت از سنگ آهک سفید ساخته شده که در دیوارهای آن طاقچههای تودرتویی از سنگ سیاه کار گذاشتهاند. قطعات سنگها را بزرگ و بیشتر مستطیلی تراشیدهاند و بدون ملاط بر هم نهادهاند و در برخی از جایها • مثلاً در بام- سنگها را با بستهای دم چلچلهای به هم دوختهاند. اندازه سنگها از 48/0×10/2 × 90/2 متر تا 56/0 × 08/1× 10/1 متر فرق میکند، اما در دیوار غربی تخته سنگی کار گذاردهاند که 40/4 متر بزرگی دارد. چهار پارچه سنگ مستطیلی بزرگ با محور شرقی • غربی سقف را می پوشاند؛ هر کدام از اینها 30/7 متر طول دارند و با بستهای دم چلچلهای به هم پیوستهاند. در بر هم نهادن سنگهای بنا شیوه «قاب نما کردن بکار بردهاند یعنی حاشیههای دو سطحی را که میخواستهاند روی هم بگذارند هموار ساختهاند و میانشان را زبره تراش باقی گذاردهاند تا خوب رویهم جفت شوند اما رویه همه سنگها را بدقت تراشیده و پاک کردهاند. در ردهبندی سنگها نظم دقیقی مراعات نشده، و در پارهای از جایها 20 رده و در برخی از قسمتهای دیگر 22 رده سنگ بر روی هم نهاده اند تا به سقف رسیدهاند. هر جا که در سنگ اصلی رگهای و یا حفرهای بوده آن قسمت را برداشتهاند و با وصلهای ظریف پر کردهاند، که برخی از آنها هنوز سر جا ماندهاند. برای اینکه یکنواختی و یک رنگی بنا زیاد مشخص نشود، دو تنوع معماری در آن دادهاند. یکی اینکه طاقچههای دو لبهای، از یک یا دو تخته سنگ سیاه خاکستری مرمرنمای ساخته و در دیوارها نشاندهاند. دوم اینکه در قسمت بالا و میانی دیوارها، گودیهای مستطیلی کوچکی کندهاند که ظرافت خاصی به چهره بنا میدهند. سنگهای سیاه را احتمالا از کوه مجد آباد واقع در 40 کیلومتری جنوب غرب نقش رستم آوردهاند.
یک پلکان با سی پله (هر پله بدرازای 2 تا 12/2 متر؛ پهنای حدود 26 سانتیمتر و ارتفاع 26 سانتیمتر) در سینه دیوار شمالی تعبیه کردهاند که به آستانه درگاه ورودی میرسد. بدین ترتیب، بخوبی مشخص است که میخواستهاند به بنا صورت یک برج سه طبقه را بدهند که هر طبقهای هفت در و دریچه داشته باشد، اما فقط یک در را حقیقی درست کردهاند و بقیه را بصورت «پنجرههای کور» بی منفذ نگه داشتهاند.
درگاه ورودی در اصل 75/1 متر بلندی و 87 سانتیمتر پهنا داشته است. در بنا دو لنگهای و بسیار سنگین بوده است و جای پاشنههای پایینی و بالایی هر لنگه در سنگ کنده شده و بخوبی معلوم است. برخی پنداشتهاند که جنس در از چوب بوده است، اما یک قطعه از در سنگی بنای معروف به «زندان سلیمان» در پاسارگاد، که درست مانند کعبه زرتشت میبوده، پیدا شده، و معلوم میدارد که در این یکی هم از سنگ بوده است. این در منفرد، به اطاقی باز میشد که چهارگوش است (ابعاد آن 74/3 × 72/3 متر) و بلندیش به 5/5 متر میرسد و قطر دیوارهایش بین 54/1 و 62/1 متر است.
تاریخ ساخت بنا: در اینکه کعبه زرتشت از دوره هخامنشی است هیچ تردیدی نمیتوان کرد، و همه قرائن گواهی میدهد که در آغاز عهد هخامنشی ساخته شده است: بکار بردن سنگهای سیاه در زمینه سفید، از مشخصات معماری پاسارگاد، پایتخت کورش بزرگ است. بستهای دم چلچلهای بیشتر به دروه داریوش و خشایارشا تعلق دارند. در و درگاه ورودی بنا همانند در و درگاه ورودی آرامگاههای هخامنشی است که بهترینشان را در آرامگاه داریوش خواهیم دید. طرز چیدن سنگها • بدون نظم و بدون ملاط • نیز نخستین قسمتهای سکوی تخت جمشید را که در زمان داریوش ساخته شده، بیاد می آورد. همه اینها به ما اجازه میدهد که بنای مورد بحث را از آغاز دوره هخامنشی، و متعلق به دوره داریوش بزرگ بدانیم. یک بنای دیگر درست مانند کعبه زرتشت میشناسیم که در پاسارگاد قرار دارد و به «زندان سلیمان» مشهور است. اکنون از این بنای اخیر فقط دیوار غربی و قسمتی از دیوارهای سه جانب دیگر باقی مانده. «زندان سلیمان» را هم از آغاز دوره هخامنشی میدانند، و معمولاً معتقدند که کعبه زرتشت در شهر پارسه توسط داریوش ساخته شد تا جانشین «زندان سلیمان» در پاسارگاد که کورش ساخته بود، شود.
کاربری بنا: اشمیت باستانشناس امریکایی و کاوشگر تختجمشید و نقش رستم، لُب٦#39; مطلب را در مورد اهمیت کعبه زرتشت اینگونه بیان کرده است:
«برج واقع در نقش رستم، حتی در وضع نابسامان و پریشان کنونیش، یک بنای شکوهمند عظیم است، ظاهر پر جلال و صلابت معماریش، که حتی از کاخهای هخامنشی هم سر است، آن را بعنوان یک بنایی مشخص میکند که توسط پادشاهی ساخته شده باشد. کوشش فوق العادهای که برای برآوردن این شاهکار معماری لازم بوده انجام شود، تنها برای ساختن یک اطاقک تاریک و منفردی بکار رفته است که بر شالودهای پر و گران و سنگی بالا آوردهاند. از این گذشته، این واقعیت که مدخل یکتا اطاق این بنا را با دری سنگین و دو لنگه میبستند یا میتوانستند بست، مبین آن است که محتویات آن را میبایست از دستبرد و آلودگی نگهدار باشند».
با این مقدمه، فهمیدن اینکه چرا کاربری بنا مورد بحث بوده، آسان است. چند نظر درباره کاربری بنا مطرح شده است:
یک • آتشگاه
ظاهرا اِنگِلبرت كِمپفِر نخستین کسی است که سی صد سال پیش، این بنا را «آتشگاه» خوانده است، و پس از وی جیمس موریه و رابرت كِرپُرتِر در اوائل سده نوزدهم این عقیده را تقویت کردهاند. چنان مینماید که اینها پس از رفتن به درون اطاقک بنا، دیدهاند که قسمتهایی از آن، بویژه گوشه جنوب غربی، از دود سیاه شده است، و پنداشتهاند که در آنجا آتش مقدس روشن بوده. در حالیکه همه میدانند که این بنا بارها مأمن چوپانان و راهگذاران شده است و در نتیجه آتش آنان سیاه گشته است. بعدها چند محقق دیگر فرضیه «آتشگاه بودنِ کعبه زرتشت را تقویت کردهاند و استدلالاتی پیش کشیدهاند که اهمشان چنیناند:
1- داریوش بزرگ در کتیبه بیستون (ستون یکم، سطر 63 و 64) میگوید: «آيَِه دَنههایی را که گئوماته مغ خراب کرده بود، من باز مانند پیش آباد کردم» و چون آيَه دَنه معنی پرستشگاه میدهد و در متن بابلی همان کتیبه بجای آن «خانه خدایان» نوشتهاند، پس در زمان کورش و کمبوجیه «معابدی» بوده است که گئوماته مغ ویران کرده و داریوش مثل همان را باز ساخته است، و چون «زندان سلیمان» در پاسارگاد متعلق به دوره اول هخامنشی است و ویران شده، و درست مثل آن را در عهد داریوش در نقش رستم هم ساختهاند، پس باید نتیجه گرفت که آن هر دو بنا «معبد» و یا آیه دنه مذکور در کتیبه بیستون است، و از آنجا که «معبد» در ایران زمان داریوش، جز برای آتش مقدس، برای چیز دیگری نمیتوانست باشد، پس اینها هم آتشگاه بودهاند.
2- کعبه زرتشت پس از برافتادن هخامنشیان بخوبی حفظ میشده است و گرداگرد آن را پاک نگه میداشتهاند بطوریکه خاک و سنگ اطراف آنرا پر نکرده بود و در آغاز دوره ساسانی، شاهپور یکم بر روی آن مهمترین سند تاریخ ساسانی را نقر کرد و کرتیر (موبدان موبد ایران) هم برا آن سندی مذهبی از خود بیادگار گذارد. اینها نشان میدهند که این بنا از نظر دینی برای مزداپرستان ایران اهمیت داشته است. از سوی دیگر روی سکههای برخی از پادشاهان فارس • که نیاکان ساسانیان بودند و ادعای جانشینی هخامنشیان را داشتند و لقبشان «نگهبانان آتش» بود • بنایی را نقش کردهاند که یقینا آتشگاه بوده، و آتش شاهی را بر فراز آن یا در درون آن نگهداری میکرده اند، و چون این بنا سکویی دو پله ای دارد، و دو در آن شبیه و همانند کعبه زرتشت است، بنابراین ممکن است که نقش روی سکههای پادشاهان پارس همان تصویر کعبه زرتشت باشد.
3- هر دو بنای کعبه زرتشت در نقش رستم و «زندان سلیمان» در پاسارگاد دارای سی پله بودهاند که معلوم می دارد، هدف از ساختن اطاقکشان آن بوده که مرتب بازدید شود، و این وضع با «آتشگاه» بودن آنها مناسب میافتد، اما اگر اینها آتشگاه نباشند، آنوقت مشکل میتوان باور کرد بناهایی چنان محکم و تک اطاقه را برای هدفی دیگر غیر از تدفین شاهان در آنها ساخته بوده باشند، و چون پلکان برای آرامگاهها • که مخصوصاً می خواستهاند دور از دسترس مردم باشد • مناسبتی ندارد، نمیتوان آنها را آرامگاه دانست و ناچار باید به «آتشگاه» تعبیرشان کرد. اما این استدلالات پذیرفتنی نیستند، به دلایل زیر:
1- هرودتوس (کتاب یکم، بند 131) و دیگران میگویند که هخامنشیان «معبد» نداشتند و ایزدانشان را در هوای آزاد پرستش میکردند. از این گذشته، سخن داریوش نیز به هیچ روی وجود معبد و آتشگاه را ثابت نمیکند. آیه دنه تنها به معنی «جای پرستش» است و این جای پرستش لزومی ندارد که معبد باشد. هر کس اصطلاح اسلامی «بیت الله» را که برای مسجد بکار میرود، به زبانی دیگر ترجمه کند، مفهوم اصلی آن گم میشود و مسلمانان به داشتن معبد متهم خواهند شد.
از سوی دیگر، در پاسارگاد و روی آرامگاهها و مهرها میبینیم که آتشدانهای حامل آتش شاهی در فضای آزاد نهاده میشدند، و از منابع تاریخی میدانیم که آتش شاهی را در آتشدانی قابل حمل پیشاپیش پادشاه میبردند، و هیچگاه ندیده و نخواندهایم که هخامنشیان نخستین، آتش شاهی خود را در اطاقی تاریک و بی روزنه نگه داشته باشند که بی بازگذاردن درش، آتش را روشن نگاه نمیتوان داشت.
2- بنای روی سکههای پادشاهان فارس، ارتفاعی بیش از دو متر نداشته (کمی از مرد نیایشگر کنار آن بلندتر است)، و سکویش دوپلهای بوده، و پلکانی در پایین درگاه آن دیده نمیشود، و درش نسبت به بنا بسیار بزرگتر از در کعبه زرتشت است، و بالایش بی شیب بوده چنانکه میتوانستهاند سه شیئ آتشدان مانند بر فرازش بگذارند، و فاصلهای میان درگاه آن با سقفش نیست و تاج و سردر ندارد.
این خصائص بکلی با ویژگیهای کعبه زرتشت مغایر است، و آن دو اثر را یکی نمیتوان دانست. بعلاوه، پادشاهان پارس لقب «آتش بانان» نداشتهاند، و این لقب ترجمه کلمهایست آرامی که بر سکههای آنان منقور است و آن را هرتسفلد فَرَتَه دارَ خوانده و از فَرَتَه (آتش) و دارَ (=پاینده) خوانده و «آتش بانان» ترجمه کرد. اما این قرائت و ترجمهاش نادرست، و اصل کلمه پَ رَ تَ رَ كَ ا است که در کاغذهای حصیری اِلفانتین مصر از عهد اردشیر یکم و داریوش دوم هم به همان صورت پ ر ت ر ک ا آمده و در آنجا معنی «فرماندار، حاکم» میدهد. بنا بر این توجیهات، اصطلاح پ ر ت ر ک ا ذی ال ه ی ا (= پَرتَرکازی اِلهیا) که روی سکههای برخی از پادشاهان فارس مذکور است «حاکم مؤید به تأیید ایزدان» معنی میدهد و رابطهای با آتش ندارد و در نتیجه، کاری با کعبه زرتشت نمی تواند داشت.
3- پلکان برای قبرها و هر بنایی دیگر هم لازم است، و سکوی شش پلهای آرامگاه کورش در این مورد نمونه خوبی است که اگر چه پلههای بلند دارد، ولی بهرحال، با اندکی دشواری میشود، از آن بالا رفت. قبور بی پله را از زمان داریوش به بعد ساختهاند، و یک قبر دیگر هخامنشی، که احتمالاً آرامگاه کورش جوان است، در ناحیه سر مشهد فارش میشناسیم که دَر آن از رویه زمین کمتر از یک متر فاصله دارد.
دو • آرامگاه
کسانی که دلایل هواداران «آتشگاه» بودن این دو بنا را نمی پذیرند بیشتر برآنند که اینها «آرامگاه» بودهاند چون از نظر ریخت، صلابت معماری و داشتن یک اطاق کوچک با دری بسیار سنگین، به آرامگاه کورش و برخی از آرامگاههای لیسیه و کاریه شبیه است، و آریستوبولوس (از همراهان اسکندر) به هنگام توصیف پاسارگاد (به نقل آریان و استرابو) از آرامگاه برج مانند کورش در آن جا سخن میراند، که اگر آرامگاه کورش را معلوم شده بدانیم، ناچار باید برج دیگر یعنی «زندان سلیمان» را هم آرامگاه شاه دیگری مثلاً کمبوجیه انگاریم، و چون این یکی همانند کعبه زرتشت برج مانند است، ناچاریم بنای اخیر را هم منتسب به یکی از همعصران کورش و داریوش بدانیم. از اینها گذشته کعبه زرتشت در پنجاه قدمی آرامگاههایی است که همان قدمت آن را دارند.
سه • گنج خانه
شاید این بنای محکم، عدهای را بر آن دارد که آنرا به نوعی «گنج خانه» تعبیر کنند. این موضوع در 1871 توسط جرج راولینسن مطرح شده است؛ وی پس از رد آرامگاه بودن کعبه زرتشت و «زندان سلیمان» و با توجه به گفته آریانوس (آناباسیس، کتاب ششم، بند29، پاره 4 و پس از آن) در باب گنج کورش در پاسارگاد، میگوید که شاید این دو بنا «گنج خانه» بودهاند و میافزاید: خصوصیات معماری دقیق و محکم و صلب آنها و اندازه شان و سنگین و مستحکم بودن در منفردشان و اینکه رسیدن به اطاقکشان دشوار بوده، همه با قبول فرضیه «گنج خانه» بودن آن به آسانی تعبیر میشود. اما این فرضیه هواداری نیافت.
چهار- جایگاه نگهداری اوستا
بجاست یادآور شویم که «کوه نقش رستم» در قرون اولیه اسلامی «کوهِ نِبشت» یعنی کوه نبشتهها[ی مقدس] نام داشت زیرا در آنجا اوستا را نگاه میداشتند (فارس نامه ابن بلخی، ص 49 و بعد) و ممکنست اصطلاح پهلوی «دژ نبشت» (دژ نبشتهها [ی مقدس]) در مورد همین «کعبه زرتشت» بکار میرفته است. اصلاح دژ نبشت در متن کتیبه شاهپور ساسانی و بر دیواره نقش رستم منقور شده است. درباره این کتیبه در جایش سخن خواهیم گفت.
در اینکه کعبه زرتشت در زمان ساسانیان اهمیت دولتی و ملی و دینی بسیار داشته است، جای انکار نیست. چون وجود سنگ نبشتههای منقور بر آن را جز با قبول این اصل تعبیر نمیتوان کرد. حتی بسیار محتمل مینماید که مقصود از «دژنبشت» [در فارس نامه دزنِفِشُتُ] واقعاً همین بنا بوده است. از این گذشته، اشمیت کاوشگر تختجمشید و نقش رستم متوجه شده که در تمام دوره سلوکی و اشکانی و ساسانی، کنار کعبه زرتشت را تمیز و بیآلایش نگه میداشتهاند و ناچار چیز بسیار گرانبهایی در آن بوده است که آن را بدانسان «دست نخوردنی» میشمردهاند، و چه چیزی ارجمندتر از اوستا؟ به نظر میرسد که در بین تمامی نظرات ارائه شده برای کاربری بنا، نظر آخر که آن را مکان نگهداری اوستا میداند از همه مقبولتر و پذیرفتنیتر باشد.