شعر
زبان پارسی - سرودهٔ توران شهریاری (بهرامی)
- شعر
- نمایش از یکشنبه, 16 شهریور 1393 03:31
- بازدید: 7391
سرودهٔ توران شهریاری (بهرامی)
زبان پارسی(1) دُرّیست شهوار نه دُر، دریای جوشانِ گهربار
فرو مانَد زبانها از بیانش بُوَد برتر ز گوهر واژگانش
به ذاتش انگبین و قند دارد به تار وپود دل پیوند دارد
چنان پیوسته با دلها و جانها که دیهیمی است بر فرقِ زبانها
ز سُتواری چو کوهِ بیستونست چراغِ روشنیبخشِ قرونست
هزاران سال را پیوند دادست چو کوهی پیشِ توفان ایستادست
زمانِ بیکسی غمخوار و کس بود وطن را یاور و فریادرس بود
به هنگامِ خطر ما را نگهبان به روزِ سختی و غم یارِ ایران
مبادا هیچکس بیگانه با خویش که از بیگانگی دلها شود ریش
اگر قومی زبان از خود ندارد پی بیگانگان ره میسپارد
چنین قومی چنان خود را کند گم که جانفرساتر است از نیشِ کژدم
مجو از خویشتن گمکردگان شور چراغی گر تهی شد، کی دهد نور؟
به هرحال این زبانِ نغز و شیرین بشد گسترده در دنیایِ دیرین
میانِ مردمِ تاجیک و افغان زبانِپارسی شد پرتوافشان
به غزنین و سمرقند و بخارا فروغ افکند این مهرِ دلارا
هنوزم گویش آنان دَری هست دَری آنجا زبانِ مادری هست
زمانها بُد زبانِ مردمِ هند چو مِی جوشید چندی در خُمِ هند
که حافظ هم بر آن دارد اشاره ولیکن با زبان استعاره(٢)
هنوزم پارسی در هند باقیست هنوز این جامِ مِی را هند ساقیست
شد از قونیه هم چندی فراتر ز یُمنش مولوی اَفشاند شکّر
سرانجام این زبان در طولِ تاریخ بگستردهاست تا چین و خُتن بیخ
نه دور از طبعِ هر صاحبدلی هست نه در وقتِ نگارِش مشکلی هست
نه دستور زبانش هست دشوار نه دشوار است در هنگامِ گفتار
زبانِ شعر و شور و عشق و فرهنگ خوشالفاظ و خوشآوا و خوشآهنگ
زبانِ حافظ و سعدی و خیام زبانِ پیر توس و پیر بسطام
زبانِ مولوی، عطار، جامی زبانِ رودکی، صائب، نظامی
ز آسانی چنان آبِ روانست فروغِ دیده و آرام جانست
گهی چون نغمه گرم است و دلاویز گهی بر سان امواج سبکخیز
ز شیرینی چو رویایِ جوانی است فرحزاتر ز آبِ زندگانی است
سبک پرواز چون مرغٍ خیال است همه احساسوعشقو شور وحال است
توانا و توانبخش و توانمند که ما را داده با خود سخت پیوند
زبانِ پارسی کز پارس(3) برخاست ستونِ استوارِ وحدتِ ماست
اگر شهنامه را پیرِ سخن گفت به معنی ، دُرّ لفظِ پارسی سفت
به بحرانیترین ادوارِ ایران هم او گنج دَری را شد نگهبان
که تا ایران و ایرانی بجا هست رهین منّت آن ناخدا هست
بسی قرن از زمان او گذشتهاست ولی شعرش جدا از ما نگشته است
هنوز آن شعر، شعرِروز باشد جهانآرا و جانافروز باشد
هنوز آن شعرها باشد چون شکّر بود گلواژههایش تازه و تر
نه بوی کهنگی میآید از آن نه سنگین است در گوشِ دل و جان
بسا دیگر زبان را کاین توان نیست زمان چون بگذرد بر آن جوان نیست
ولیکن پارسی همواره برناست بهاری نقشپرداز و دلآراست
نگر اعجازِ الفاظِ دَری را به حیرت برده تیر(4) و مشتری(5) را
چنان ارژنگ مانی رنگ در رنگ همه الفاظِ زیبایش خوشآهنگ
بود میراث پرارجِ نیاکان فروغِ فکر و شورِ جانِ پاکان
که در گوش دل وجان دلنشین است چو خورشید فلک مهرآفرین است
برای قومِ ایرانی عزیزست زبانِ اهل دل، تا رستخیزست
مفاهیمِ نو و امروزی، آسان کند جایِ خودش را باز در آن
اگر شعر دَری شعری جهانیست ز یُمن این زبان آسمانیست
زبان پارسی را میستاییم که تا هستیم با آن همنواییم
پینوشتها:
1- زبان پارسی بیشک یکی از مهمترین و استوارترین پایههای فرهنگ و ملیت ماست که شعر و ادب غنی و بیهمتای فارسی به آن بستگی کامل دارد. این زبان آهنگین و شیرین امروز در دانشگاههای معتبر جهان تدریس میشود و در گستره پهناوری از کشورهای مجاور ایران مردم بدان سخن میگویند. این مثنوی را بهمین مناسبت سرودم و آن را در دومین همایش جهانی زبان پارسی در دانشگاه تهران بازگو کردم و اکنون آن را به همه دوستداران فرهنگ و زبان پارسی پیشکش مینمایم.
2- اشاره به این شعر حافظ: شکرشکن شوند همه طوطیان هند زین قند پارسی که به بنگاله میرود
3- در پیدایش زبان پارسی دَری بجز زبان پهلوی ساسانی که تاثیر مستقیم داشته، زبانهای پهلوی اشکانی و فارسی باستان و اوستایی هم موثر بودهاند.
4- تیر یا عطارد که نزدیکترین سیاره به خورشید است قدما آن را دبیر و نویسنده فلک میدانستند.
5- مشتری یا برجیس یا ژوپیتر بزرگترین سیاره منظومه شمسی که قدما آن را قاضی فلک میدانستند.