زبان پژوهی

فعل معلوم بجای فعل مجهول

برگرفته از مجله نشر دانش، سال هشتم، شمارۀ اول، آذر و دی 1366. باز نشر در کتاب دربارهٔ زبان فارسی زیر نظر دکتر نصرالله پورجوادی.

دکترغلامحسین‌یوسفی

فاضل محترم آقای ابوالحسن نجفی در شماره پنجمِ سال هفتمِ (مرداد و شهریور) مجلۀ نشردانش، ص 11 تا 13 مقاله ای نوشته بودند با عنوان «گلدان توسّط بچه شکسته شد»، مبنی بر این که «گلدان را بچه شکست» بر جملۀ پیشین ترجیح دارد زیرا موافق طبیعت زبان فارسی و شیوۀ گفتار مردم است و طرز انشای فصحا در ادوار گذشته نیز چنین بوده است و به این نتیجه رسیده بودند که بهترست نویسندگان و مترجمان از بکاربردن این گونه فعلهای مجهول، همراه با «توسّط» و امثال آن – که متأثر از ترجمۀ لفظ بلفظ از زبانهای خارجی است- خودداری کنند. مطالعۀ پیشنهاد درست و سنجیدۀ ایشان موجب آمد برخی از یادداشتهای خود را در این زمینه در تأیید نظرِ مذکور و بعنوان ذیل آن مقاله بقلم آورم.

در آثار فصیح پیشینیان،همان طورکه اشاره کرده‌اند، کاربُرد فعل مجهول بفراوانی امروز نیست، آن هم در مواردی خاصّ بکار می‌رود که این نوشته جای بحث آن را ندارد.1 تأمّل در این آثار گرایشِ زبان فارسی را به فعل معلوم نشان می‌دهد؛ حتی می‌بینیم گاه در مواردی که جمله و مفهوم سخن اقتضای فعل مجهول را دارد همان معنی را با فعل معلوم ادا می‌کرده‌اند. مثلاً در ترجمۀ آیات قرآن کریم – با آن که به رعایت کمال امانت پابند بوده‌اند و نیز رویارویی با متن اصلی دربافت جملۀ فارسی بی‌تأثیر نبوده است – بجزآن مواردی که در ترجمۀ فارسی فعل مجهول بکار رفته در بسیاری جمله‌ها فعل مجهول را به اقتضای طبیعت زبان فارسی به فعل معلوم برگردانده‌اند و نمونه‌های آن بسیارست، از این قبیل:

• فانّما علیه ما حُمَّلَ و علیکم ما حُمِّلَ و علیکم ما حُمِّلتُم، سورۀ نور (24) آیۀ 54: «پس بر او گزاردن پیغامبری است که در گردن اوست و بر او نهاده‌اند گزاردنِ آن ... و بر شماست پذیرفتن آنچه بر شما نهاده‌اند پذیرفتنِ آن.» (تفسیر قرآن مجید 1/250 و 251).

• غُلِبَتِ الرّومُ، سورۀ روم (30) آیۀ 2: «پارسیان رومیان را غلبه کردند (تفسیر قرآن مجید 1/456)؛ «غلبه کردند اهل پارس رومیان را.» (تفسیر نسفی 2/763).

• وسیق الّذین کفروا الی جهنّم زُمَراً ... و سیق الّذین اتّقوا ربّهم الی الجنّه زُمَراً، سورۀ زمر (39) آیه‌های 71، 73؛ «آنگاه کافران را گروه گروه از پس یکدیگر به دوزخ رانند ... و مر مطیعان را سوی بهشت برند ... گروه گروه از پس یکدیگر.» (تفسیر قرآن مجید 2/73).

• للفقراءِ المهاجرین الّذین اُخرِجوا مِن دیارهم و اموالهم، سورۀ حشر (59) آیۀ 8: «مر درویشان مهاجریان راست، آن کسها را که مر ایشان را از خان و مان خویش و از خواسته‌های ایشان بیرون کردند.» (تفسیر قرآن مجید 2/385)؛ «مر آن درویشان مهاجران را که بیرون کردندشان کافران از خانه‌هاشان و مالهاشان.» (تفسیر نسفی 2/1014).

• و اِن قُوتِلْتُم لَننصُرنّکم، سورۀ حشر (59) آیۀ 11؛ «و اگر ... با شما حرب کنند ما شما را بر ایشان نصرت کنیم.» (تفسیر قرآن مجید 2/387 و 388)؛ «و اگر حرب کنند با شما نصرت کنیمتان.» (تفسیر نسفی 2/1042).

• اِذا الشّمسُ کُوّرَت ... و اذا العِشارُ عُطِّلَت و اذا الوحوشُ حُشِرَت و اذا البحارُسُجِّرت ... باَیِّ ذنب قُتِلَت و اذا الصّحفُ نُشِرَت و اذا السّماءُ کُشِِطَت، سورۀ تکویر (81) آیه های 1، 4 تا 6، 9 تا 11: «آنگاه که آفتاب را بپیچند ... و آنگاه که آن شتران آبستن را خداوندان یله کنند ... و آنگاه که وحوش را برانگیزانند ... و چون همه دریاها را به یکدیگر اندر‌گشایند ... تو را به چه گناه کشته‌اند؟ ... و چون دیوانهای نیکی و بدی بازکنند و آنگاه که آسمانها را از جای برکنند، بنوردند.» (تفسیر قرآن مجید 2/555 و 556).

بدیهی است گاه ترجمۀ این گونه افعال مجهول به فعل مجهول نیز وجود دارد امّا تفاوت آنها با صورت مذکور در فوق، از لحاظ تطابق با شیوۀ معهود زبان فارسی، مثلاً در مورد آیات اخیر درخور توجّه است:
«چون آفتاب درپیچیده شود ... و چون ماده شتران ده ماهه آبستن معطّل کرده شوند و چون نخجیران برانگیخته شوند و چون دریاها تفسانیده شوند .. و در یکدیگر آمیخته شوند... به چه گناه کشته شدی؟ و چون نامه‌های کرداربندگان بازکرده شود و چون آسمان برداشته شود.» (تفسیر نسفی 2/1140 و 1141).

مؤیدالدین محمد خوارزمی، مترجم احیاء علوم الدیني محمد غزالی به فارسی، نیز در قرن هفتم هجری همین طرز را در ترجمه فعل مجهول به فعل معلوم غالباً بکار بسته است، نظیر موارد زیر:

• وَ اشدّ مِن هذا ما رُوِیَ أن رجلاً کان یخدم موسی علیه السّلام (احیاء علوم الدین 1/104)2: «و صعب‌تر از این آن است که روایت کرده اند که مردی بود خدمت موسی، علیه السلام، کردی.» (ترجمۀ احیاء علوم الدین 1/183 و 184)3

• وقیلَ لِلحسن (همان کتاب 1/217): «و حسن را گفتند.» (همان کتاب 1/344).

• و سُئلَ صلّی الله علیه و سلّم ایُّ الاعمال افضل؟ (1/262): «و از وی پرسیدند کدام عمل فاضل تر؟» (2/15).

• فَآمُربهم فَتُحَرَّقَ علیهم بُیوتُهم بحُزَم الحطب (1/265): «و بفرمایم تا خانه‌های ایشان را به حُزْمه‌های هیزم بسوزند.» (2/19).

• فَاِذا خرج الامامُ طُوِیتِ الصُّحفُ4 و رُفِعَتِ الاقلامُ (1/327): «و چون امام بیرون آید صحیفه‌های ثواب درنوردند و قلمها بردارند.» (2/101).

• اذا اُقِیمَتِ الصّلاةُ الاّ المکتوبة (1/348): «چون نماز اقامت کردند به هیچ نماز مشغول نباید شد مگر به فرض.» (2/131).

• لَمْ تُکْتُبْ علیه خطیئهٌ الی سبعین یوماً (1/357)  : «تا هفتاد روز بر وی گناه ننویسند.» (2/141).

• عُرِضَت علیّ مفاتیحُ خزائن الدّنیا و کنوزُ الارض (1/433): «کلیدهای خزاین دنیا و گنجهای زمین بر من عرضه داشتند.» (2/253).

گاه نیز طرز تعبیر و اجزاءِ کلام طوری است که (مثلاً با استفاده از اسم، صفت یا اسم مفعول عربی) صورتی مأنوس‌تر جانشین فعل مجهول فارسی شده است:

• فَان وُجِدَت تامّه قُبِِلََت منه و سائرُ عمله و اِن وُجِدَت ناقصه رُدّتْ علیه و سائرُ عمله (1/263): «اگر به کمال و تمام آراسته باشد شرف قبول یابد و عملهای دیگر آن هم مقبول گردد، و اگر ناقص بود مردود شود و دیگر عملها در ردّ هم بدان پیوندد.» (2/17).

مقایسۀ جمله‌های بالا با مثال زیر از همان کتاب که در ترجمۀ فعل مجهول در برابر فعل مجهول بکار رفته است تفاوت این دو کاربرد را نشان می‌دهد:

• و من العلماء مَن یخزن علمَه فلا یحبّ اَن یُوجَدَ عند غیره ... (1/105): «و از علما بعضی که علم خود نگاه دارند و نخواهند که از غیر ایشان یافته شود ...»

اگر پیشینیان در ترجمۀ فعل مجهول به فعل معلوم بصیغۀ سوم شخص جمع ادای مقصود می‌کرده‌اند بر اثر رواج این صورت در زبان فارسی بوده است نه آن که به ترجمه اختصاص داشته باشد. مثلاً ابوالفضل بیهقی در مورد شایعه‌ای مبنی بر احتمال ارتباط مادر احمد ینالتگین با محمود غزنوی- که گویندگان (فاعل) را نمی‌شناسد یا نمی‌خواهد نام ببرد یا سخنی بر زبان مردم است – بجای فعل مجهول از سوم شخص جمع فعل معلوم استفاده می کند: «و او (احمد ینالتگین) را عطسۀ امیر محمود گفتندی و بدو نیک بمانستی و در حدیث مادر و ولادت وی و امیر محمود سخنان گفتندی.» (تاریخ بیهقی 515).5 سعدی نیز در جملۀ زیر به همین سبب فعل معلوم را بجای فعل مجهول بکار برده است: «کاروانی در زمین یونان بزدند و نعمت بی‌قیاس ببردند.» (گلستان 64).6 از این گونه است جمله‌های زیرین هم از گلستان که درآنها مفهوم فعل مجهول منظورست (نامعلوم بودن و یا نامذکور بودن فاعل) و همین معنی از فعل معلوم اراده شده است، و حال آن که در برخی زبانها در چنین مواردی ممکن است از فعل مجهول استفاده کنند:

• «گفته‌اند: هرکه دست از جان بشوید هرچه در دل دارد بگوید.» (ص13).

• «آورده‌اند که نوشین روان عادل را در شکارگاهی صید کباب کردند.» (ص36).

• «مردم آزاری را حکایت کنند که سنگی بر سر صالحی زد.» (ص 38).

• «لقمان را گفتند ادب از که آموختی؟» (ص 67).
• «گویند آن بازرگان به بخل معروف بود.» (ص 92).
• «یکی را پرسیدند از مستعربان بغداد ...» (ص 131).

از همین نوع است «گویند» در بیت حافظ:

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود

البته ممکن است اظهار کرد که فاعل در این افعالْ اشخاص و مردمند و ضمیر جمع «-ند» در آخر فعل، امّا در هر حال فاعل مشخّص نیست.

از معاصران نیز بیشتر کسانی که با زبان فارسی و آثار فصیح آن انس داشته‌اند و به سرشت زبان و کاربرد طبیعی آن در بین مردم توجّه کرده‌اند در ترجمه‌ها و نوشته‌های خود همین شیوه را در مورد فعل مجهول و صفتهای مفعولی در این جاها رعایت کرده‌اند. ترجمه های زیر از استاد مجتبی مینوی در توضیح مواردی از کلیله و دمنه7، انشای ابوالمعالی نصرالله منشی، است:

• فحمداً ثمّ حمداً ثمّ حمداً
لِمَن یُعطی اذا شُکِرَ المزایا

«می ستایم ستودنی و بازستودنی و باز ستودنی آن کسی را که چون او را شکر کنند افزودنیها دهد.» (ص 3).

• اذا انت اُعْطیتَ السعادةَ لم تُبَل8: «چون تو را نیکبختی دادند باک مدار.» (ص 129).

• و لیس الغنی و الفقرا من حیلة الفتی
و لکن اَحاظٍ قُسِّمَت و جُدودُ

«توانگری و درویشی از کوشش و چاره‌گری مردم نیست، بلکه بهره‌ها و دولتهاست که بخش کرده‌اند و بختهاست.» (ص175).

• لا رأیَ لمَن لا یُطاعُ: «رای نیست آن کسی را که فرمان او نبرند.» (ص 236).

• طواویسُ تُجْلی بلا اَرجُلٍ ... : «طاووسانند که جلوه داده می‌شوند (در جلوه آمده اند) بی پایها.» (ص 312).

• و کم آمرٌ بالرُّشد غیرُ مُطاع: «چه بسا فرمان دهندۀ به راه راست گرفتن که از او فرمان نپذیرند.» (ص 403)

گاه نیز که استاد فقید صیغۀ فعل مجهول بکار برده ضرورت چنین اقتضا می‌کرده است، نظیر:

• لا یسلم الشرفُ الرفیع من الاَذی
حتّی یُراقَ علی جوانبه الدَّمُ

«بزرگواری بلند از آزار و گزند سلامت نیاید مگر آن که بر کنارهای آن خون ریخته آید.» (ص 97) «خون بریزند» مخّل معنی است.

• لا یُلدَعُ المؤمن مِن جُحر مرّتین: «گزیده نشود مرد مؤمن از یک سوراخ دوبار.» (ص286). در اینجا نیز «نگزند» متناسب نمی‌تواند بود.

همین شیوه را در حواشی و تعلیقات شادروان دکتر امیر حسن یزدگردی بر نفثة المصدور می‌توان دید، از این قرار:

• یُعْرَفُ المجرمون بسیماهم فََیؤْخَذُ بِالنّواصی و الاقدام: «بشناسند بدکاران را به نشان ایشان ...بگیرند موی پیشانیها و پاشنه‌ها.» (ص 228،52).

• نعمة الله لاتُعابُ، و لکن
رُبّما اسْتُقبِحَت علی اقوام

«نعمت پروردگار را (که برآدمی ارزانی شده است) عیب نگیرند، لکن بسا که (آن نعمت را) بر گروهی (که بایستۀ آن نیستند) زشت شمرده‌اند.» (ص 79، 285).

• انّ العُلی لا یُستباحُ نکاحُها
الاّ بحیث تِطَلّقُ الاَعمارُ

«همانا نکاح (کریمۀ) بلندی (مقام) روا نیست مگر آن جا که عمر را طلاق گویند.» (ص19، 150).

در ترجمۀ التنبیه و الاشراف مسعودی9 نیز همین شیوه کم و بیش رعایت شده است، مانند موارد زیر:

• و ما قیل فی مقدار مساحتها و عامرها و غامرها (ص37)10: «و آنچه دربارۀ مساحت و آباد و غیرآباد آن گفته‌اند.» (ص23).

• تسمّی الکوره بلغتم «استان» (52): «ایالت را به زبان پارسیان اُستان گویند.» (ص41).

در مواردی نیز بطرزی دیگر از آوردن فعل مجهول خودداری شده است، مانند این جمله ها:

• و للفرس کتاب یقال له «کهنا ماه» (ص 107): «ایرانیان کتابی دارند به نام گهنامه.» (ص97).

• تیدوس المعروف بالا رمنی کان ملکه فی السنة الّتی بویع فیها سلیمان بن عبدالملک (ص157): «تیدوس ملقّب به ارمنی آغاز پادشاهی وی در همان سال بود که بیعت سلیمان بن عبدالملک انجام گرفت.» (ص 149).

• رینی امراه ألیون بن قسطنطین و تفسیر «رینی» صلاح ثم لُقّبت بعد ذلک أغسطه (ص 158): «رینی زن الیون پسر قسطنطین بود. معنی «رینی» پارسایی است و بعدها لقب وی اگوسته شد.» (ص150).

جایی نیز که معنی اقتضا می کند فعل مجهول بکار رود چنین است، مانند این جمله:

• فلمّا هزمت الفرس و قُتِلَ رستم (ص92): «وقتی ایرانیان مغلوب شدند و رستم کشته شد.» (ص82) – که «رستم را کشتند» مخّل معنی است مگر آن که فاعل ذکر شود.

در ترجمۀ جمله‌هایی از کتاب الخراج و صنعة الکتابه11 نوشتۀ قدامة بن جعفر نیز همین اصل رعایت شده است:

• فهما مجلسان، یُسَمّی احدُهما مجلس التقدیر و الآخر مجلس المقابلة (ص3): «دو مجلس است که یکی را مجلس تقدیر می‌نامند و دیگری را مجلس مقابله.» (ص.پنجاه و هشت).

• و قد اُنکر قولُ امرئ القیس (ص10): «و سخن امرئ القیس را ... نادرست شمرده‌اند.» (ص. پنجاه و هشت).

• و کذلک البغال تُوصَفُ بقریب من هذا (ص12): «همچنین استرها را با صفاتی نزدیک به همین صفتها توصیف می‌کنند.» (ص. شصت).

ترجمۀ برخی از اشعار ابوالعلاء معرّی نیز بدین صورت است:

• والله اذ خلق المعادن عالم
انّ الحداد البیض منها تجعل

«خدا که فلزّات را آفرید می‌دانست از آنها شمشیرهای برنده خواهند ساخت.» (ص 73).12

• و فی الغرائز اخلاق مذمّمة
فهل نلام علی النکراء و الحسد؟ (ص369)

«در غریزه‌ها اخلاق ناپسندی نهاده شده، پس آیا سزاوارست ما را برای بدکاری و حسادت سرزنش کنند ؟ (ص 190).

امّا به ترجمۀ بیت زیر توجه فرمایید:

• بُعِثْتُ شفیعاً الی صالح
و ذاک من القوم رأی فسد (ص 336)

«نزد صالح بشفاعت فرستاده شدم، این کار از مردم معرّه عاقلانه نبود.» (ص 114). اگر مصراع اول به این صورت در می‌آمد: مرا نزد صالح بشفاعت فرستادند»، مأنوس تر می‌نمود.

این موضوع فقط در مورد ترجمه از متون عربی مطرح نیست بلکه چون ترجمه از عربی به فارسی سابقه‌ای قدیم تر دارد نمونه های بالا یاد شد. اینک مثالی چند از فعل مجهول و صفت مفعولی در ترجمه از زبانهای اروپایی13:

• Fairest Cordelia, That art most rich.
Most choice, Forsaken ; and most lov'd despise'd !
Thee and thy virtues here I seize upon:
Be it lawful, I take up what's cast away.

«ای کردلیای بسیار زیبا، ای که در تنگدستی توانگرتری و ای که چون رانده شده‌ای گرانبهاتری، ای که چون خوارت می‌دارند محبوب تری. تو و فضائل اخلاقیت را مشتاقانه به خود تخصیص می‌دهم. آنچه به دور افکنده‌اند برای من مشروع و قانونی است.»

اگر جملۀ «رانده شده‌ای» به «تو را برانند» یا «تو را می‌رانند» تبدیل شود، هم با دو مورد بعدی سازگار خواهد بود و هم متناسب‌تر.

• Name Cleopatra as she is call'd in Rome.

«کلئوپاترا را به همان لقبی که در رُم می‌خوانندش نام ببر .»

• This is most certain that I shall deliver: -
Mark Antony is every hour in Rome
Expected …

«این خبر که به اطلاع شما می‌رسانم کاملاً صحیح است. در رم هر لحظه انتظارِ مارک انتونی را می کشند.»

• I must be laugh'd at
If, or for nothing, or a little, I
Should say myself offended, …

«قطعاً باید به من بخندد اگر برای هیچ یا چیزی جزئی تصوّر توهینی نسبت به خود کرده باشم ...»

• No vessel can peep forth but' its as soon
Taken as seen;…

«هیچ کشتیی دل به دریا نمی‌زند مگر آن که بمحض دیده شدن، به داده شدن درآید.» دیگری چنین ترجمه کرده و بصورت فعل معلوم است و روشن‌تر: «هیچ کشتیی جرأت ندارد از بندر خارج شود ... زیرا بمجرّدی که آن را ببینند تصاحبش می‌کنند.»

چند مثال زیر در ترجمه از زبان فرانسوی و خودداری از استعمال فعل مجهول نیز در خور توجّه و آموزنده است:

• Le Silence de la Mer, ouvrage qui fut écrit par un résistant de la première heure …

«داستان خاموشی دریا که یکی از اوّلین همکاران نهضت مقاومت آن را نوشته ...»

• Quand l'ennemi est séparé de vous par une barrière de feu, vous devez le juger en bloc comme l'incarnation du mal.

«هنگامی که میان شما و دشمن سدّی از آتش فاصله باشد شما ناچار باید او را یک جا و یک باره بصورت شرّ مجسّم بشمار آورید.»

در ترجمۀ جملۀ زیر فعل مجهول بکار رفته امّا بصورتی متناسب و مأنوس:

• On peut imaginer qu'un bon roman soit écrit par un Noir américain …

«می‌توان تصوّر کرد که داستان خوبی به قلم فلان نویسندۀ سیاه آمریکایی نوشته شود ...»

در ترجمۀ جملۀ زیر با استفاده از اسم مفعول عربی (محاط)، از طولِ فعلِ مجهولِ محتمل (مثلاً با کلماتِ: «احاطه شده است» پرهیز کرده‌اند:

• Le parleur est en situation dans le langage, investi par les mots …

«سخنگوی عادی نسبت به زبان در موقعیّت است، سخنگوی عادی محاط به کلمات است.»

امّا دیگری با آوردن تعبیرات درکاربرد فعل مجهول درنگ نکرده و جمله‌ها از صورت طبیعی دور شده است:

• On verra clairement : «بروشنی دیده خواهد شد.»

• Quand on entendit :  «هنگامی که شنیده شد.»

• Cette thèse n'est pas seulement celle que soutient pécole …

«این پیشنهاد تنها از سوی مکتب ... حمایت نمی‌شود.»

مترجمانی دیگر جمله‌هایی نظیر Je suis demande  و He is told را چنین ترجمه کرده‌اند: «از من خواسته شده است.» ، «به او گفته شده است.» و حال آن که می توانستد نوشت: «از من خواسته‌اند.» «به او گفته‌اند.»

این حالت فقط در ترجمه‌ها نیست بلکه نظیر آن را، تحت تأثیر ترجمه، درانشای بعضی از فضلای معاصر نیز می‌توان دید، مانند: «کلماتی که از زبانهای فرنگی به فارسی ترجمه گردیده‌اند همیشه با یک کلمه برگردانده نشده‌اند.» بی گمان نویسندۀ محترم خود با اندکی توجه می‌توانست بنویسد: «کلماتی را که از زبانهای فرنگی به فارسی ترجمه کرده‌اند همیشه با یک کلمه تعبیر نکرده‌اند.» دیگری نوشته است: «اگر نخست به من بگویی این سخن وسیلۀ چه کسی گفته شده است به تو می‌گویم توطئه از سوی چه کسی طرح ریزی شده.» این جمله را نیز می‌توان ساده‌تر و کوتاه‌تر نوشت: «اگر به من بگویی نخست این سخن را که گفته است به تو خواهم گفت  توطئه را که طرح کرده است.» جمله‌ای دیگر: «این موضوع از جانب او پژوهیده نشده است بلکه از سوی شاگردانش بوده است.» این جمله هم ممکن است بصورتی روان تر درآید: «این موضوع را خود او تحقیق نکرده است، شاگردانش آن را بررسی کرده‌اند.»

*****

بنده نمی‌خواهم بگویم بکار بردن فعل مجهول نادرست است و یا آن که فعل مجهول در فارسی وجود ندارد بلکه مقصود آن است که افراط در این زمینه، بر اثر تقلید از ساخت جملۀ خارجی، خلاف طبع زبان فارسی است. مواردی که یاد شد بیشتر نمودار یک صیغه از فعلِ مجهول بود که غالباً می‌توان آن را با صیغۀ سوم شخص جمع از فعل معلوم ادا کرد. بدیهی است در صیغه‌های دیگر نیز – که برای پرهیز از اطناب از ذکر آنها خودداری شد – همین نظر کم و بیش مصداق دارد. در نقل مثال از ترجمه‌ها نیز ذکر نمونه‌های نااستوار مورد نظر نبود وگرنه ممکن بود شواهد بسیار عرضه داشت. بعلاوه این که هنگام نیاز به استعمال فعل مجهول چگونه می‌توان با استفاده از امکانات زبان فارسی آن را بصورتی ساده و کوتاه و مأنوس بکار برد محتاج بحثی است دیگر.

بی‌گمان این گونه ناهمواریها در ترجمه و انشای برخی از معاصران بواسطۀ پیروی از جمله‌بندی زبانهای بیگانه است وگرنه در آثار فصحا نظیر چنین جمله‌ها نمی‌توان یافت و عامّۀ مردم نیز نمی‌گویند: «این نامه از سوی فلان کس نوشته شده»، «سقف خانه وسیلۀ شیروانی پوشش یافته»، «کتاب وسیلۀ ... ویراستاری شده است» ، «دست و پای بیمار توسط باند پیچیده گشته قادر به حرکت نیست».
توجّه به این نکته ضروری است که ساخت جملۀ فارسی را تابع بافت جملات بیگانه کردن زیانش بمراتب بیش از ورود لغات بیگانه است و به اصالت و استقلال زبان بیشتر صدمه می‌زند. به‌علاوه مصدرها و فعلهای زبان فارسی را باید با حرف اضافه های متناسب با آنها آموخت و بکار برد نه آن که ماده و مصدر فعل را  بصورت مجرّد بخاطر سپرد. در آن صورت کمتر کسی خواهد گفت و نوشت: «این خانه توسط چند در به باغ گشوده شده است» بجای: «این خانه از چند در به باغ راه دارد».

وقتی بر اثر سهل انگاری در ترجمه نظایر این شیوۀ بیان بقلم آمد و انتشار یافت ممکن است بتدریج از طریق مطبوعات و رادیو و تلویزیون _ که در جامعۀ امروز عواملی بسیار نافذست – در انشای نویسندگان و در زبان مردم نیز راه یابد و رایج شود و چون امثال آن فراوان گردد لطمه‌ای خواهد بود به زبان فارسی.

شاید بعضی بگویند زبان در حال تحوّل و دگرگونی است. این سخن درست است و بحثی دیگر می‌طلبد امّا رعایت اصول مذکور مقوله‌ای است دیگر.
اجازه فرمایید با ذکر مثالی از نتیجۀ این گونه بی‌دقّتیها به این نوشته خاتمه دهم. هفده هجده سال پیش در مجلّه‌ای پرخواننده کم کم رسم شده بود که کلماتی مانند «خانه‌مان»، «نامه‌مان»، «کتابخانه‌مان» و امثال آن را بصورت «خانه امان»، «نامه امان» و «کتابخانه امان» می‌نوشتند. اندک اندک این نوع کتابت را گروهی از خوانندگان نیز تقلید کردند. روزی دوستی درس خوانده و معلّم زبان و ادبیات فارسی شعری از معاصران را که پسندیده و برگزیده بود می‌خواند که در قسمتی از آن شاعر «جامه اَمان» بکار برده و آن را به همین صورت در نسج شعر درج کرده بود و وزن شعر نشان می داد که اسم و ضمیر را jāme – amān  تلفظ می‌کرده است.
وقتی به آن دوست محترم گفتند شعری را که گوینده‌اش تا این حدّ از زبان فارسی کم اطلاع است چگونه مطبوع یافته است، گویی وی در آن چندان غرابتی نمی‌یافت! بعد معلوم شد به شاگردان خود نیز آن را به همین صورت عرضه داشته است و آنان هم مانند او «جامه اَمان» می‌خواندند و نقل می‌کردند و حال آن که از مردم کوچه و بازار کسی «جامه اَمان» نمی‌شنید و نشنیده است.


پی‌نوشت‌ها:

1) فعل مجهول معمولاً مرکّب است از: صفت مفعولی + فعل معین، به‌ترتیب کثرت استعمال: «شدن»، «آمدن»، «گشتن / گردیدن»، «رفتن». آقایان ژیلبر لازار و دکتر پرویز خانلری نمونه‌های آنها را در فعلهای بسیط و مرکّب و فعلهای دووجهی متعدّی و لازم و احیاناً فعلهای لازم و نیز در زمانهای مختلف نقل کرده و مورد بحث قرار داده‌اند، با شواهد متعدد از کتابهای: هدایة المتعلمین فی الطّب، ترجمۀ تفسیر طبری، تاریخ بلعمی، تفسیر قرآن مجید (نسخۀ کیمبریج)، التفهیم لاوائل صناعة التنجیم، تاریخ سیستان، گشایش و رهایش، دانشنامۀ علائی، تاریخ بیهقی، بیان الادیان، قصص الانبیاء، زادالمسافرین، کشف المحجوب هجویری، سیاست نامه، اسرارالتوحید، قابوس نامه، نفثة المصدور، تفسیری بر عشری از قرآن مجید، تفسیر نسفی، التوسّل الی الترسّل، مجمل التواریخ و القصص، منتخب رونق المجالس؛ رک.

Gilbert Lazard, La Langue des plus anciens monuments de la prose persane, paris:
Librairie C. Klincksieck, 1963,p.308, & 409-10 , pp

دکتر پرویز خانلری، تاریخ زبان فارسی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1354، 3/207 تا 220 ؛ نیز، رک. دکتر جلال متینی، تصحیح هدایة المتعلمین فی الطب، دانشگاه مشهد، 1344، ص. بیست و هشت – بیست و نه؛ تصحیح تفسیر قرآن مجید، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1349، ص. پنجاه و هشت- پنجاه و نه؛ تصحیح تفسیری بر عشری از قرآن مجید، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1352، ص. چهل و یک؛ دکتر عزیزالله جوینی، تصحیح تفسیر نسفی، چاپ دوم، تهران، بنیاد قرآن، 1362، 1/27.

2) احیاء علوم الدین، دارالشعب، قاهره.

3) تصحیح حسین خدیوجم، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1351 تا 1359.

4) احمد جام «ژنده پیل» نیز در باب بیست و پنجم سراج السائرین این جمله را چنین ترجمه کرده است: «طویت الصُّحف: جریده ها درپیچاندند.» رک. انس التائبین و صراط الله المبین، تصحیح دکتر علی فاضل، تهران، بنیاد فرهنگ ایران 1350، مقدمۀ مصحح، ص. هفتاد و یک.

5) تصحیح دکتر علی اکبر فیاض، دانشگاه مشهد، چاپ دوم ، 1356.

6) تصحیح محمد علی فروغی، تهران، وزارت فرهنگ، 1316.

7) تصحیح و توضیح مجتبی مینوی، دانشگاه تهران، 1343.

8) در تعلیقات نفثة المصدور (نوشتۀ شهاب الدین محمد خرندزی نسوی، تصحیح و توضیح دکتر امیر حسین یزدگردی، تهران، وزارت آموزش و پرورش، 1343) نیز این مصراع چنین ترجمه شده است: «چون  تو را نیکبختی ارزانی داشتند باک مدار.» (ص 12 ، 143).

9) ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران، بنگاه ترجمه ونشر کتاب، 1349.

10) التنبیه و الاشراف، بیروت، 1981.

11) تصحیح و ترجمۀ حسین خدیو جم، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1353.

12) عمر فروغ، عقاید فلسفی ابوالعلاء، فیلسوف معرّه، ترجمۀ حسین خدیو جم، تهران، مروارید، 1342.

13) در این گونه موارد و احیاناً ارائۀ برخی نمونه های ترک اولی چون طرح موضوعی منظورست نه نقد کتابی، از ذکر مشخصات کتابها صرف نظر شده است.

 


به کوشش: مجید شمس