زبان پژوهی

زبان فارسی و علوم انسانی در گفت و شنودی با دکتر میر جلال الدین کزازی - پارسی توانمند است

برگرفته از روزنامه همشهری، دوشنبه 10 تیر 1392، رویه اندیشه

یکی از مشکلاتی که امروزه بر سر راه فهم و دریافت درست علوم انسانی در ایران هست، آشفتگی و پریشانی واژگانی و زبانی‌ای است که در متن‌های گوناگون این دسته از دانش‌های بشری اعم از نوشتار یا گفتار می‌توان دید.
 این آشفتگی‌ها که بی‌تردید به کژفهمی و در مواردی بدفهمی این علوم دامن زده است، حاصل واژه‌سازی‌ و معادل‌یابی برای وام واژه‌های علوم انسانی در زبان فارسی است. جالب اینجاست که در این میان هیچ مترجم و نویسنده‌ای تلاش دیگران را نمی‌پسندد و خودش دست به واژه‌سازی‌ می‌زند. درهرحال برخی بر این نظر هستند که زبان فارسی در اصل ناتوان از واژه‌سازی‌ در برابر واژه‌های مدرن علوم انسانی است. این اندیشمندان و پژوهشگران دلیل‌هایی از درون زبان فارسی بر این مدعای خود می‌آورند. در میان پژوهشگران و نویسندگان امروز ایران دکتر میرجلال‌الدین کزازی با پسند و شیوه ویژه زبانی خود گام‌هایی در این راه برداشته است. او برخلاف آن دسته از پژوهشگران که نظرشان آمد، بر این دیدگاه است که زبان فارسی یکی از توانمند‌ترین زبان‌های زنده جهان است. بنابراین می‌توان آن را در بیان مفهوم‌های جدید و مدرن به‌کار گرفت و پر وبال در خوری به آن داد. از این‌رو به‌نظر وی، اگر اشکالی در این زمینه هست، از کم‌کاری یا ناآگاهی پژوهشگران و نویسندگان نسبت به توانش‌های زبان فارسی است. آنچه از پی می‌آید، گفت‌وگویی است با دکتر کزازی درباره مسائلی از این دست.

 

• در کنار یافتن راه‌ها، شیوه‌ها و روش‌هایی برای دگرگونی و تحول در علوم انسانی، یکی از مسائلی که امروزه در این حوزه از دانش بشری مطرح می‌شود، لزوم معادل‌یابی برای واژگانی است که از زبان‌های دیگر- عمدتا انگلیسی- در این زمینه وارد زبان فارسی می‌شود. ورود سیل‌مانند این واژگان به حدی است که ما را تقریبا در برابر آنها منفعل و گاهی ناتوان از معادل‌یابی دقیق و درست برای آنها کرده است. برخی از پژوهشگران دلیل این امر(ناتوانی در واژه‌گزینی در برابر واژه‌های بیگانه) را در این می‌دانند که زبان فارسی در درازنای تاریخ خود تنها در ادب و شعر پرورده شده و از این‌رو نمی‌تواند به‌کار بیان مفهوم‌های علمی و عقلانی بیاید. برخی دیگر این دیدگاه را نمی‌پذیرند و بر این نظرند که این زبان توانایی واژه‌سازی‌ در این زمینه‌ها را دارد. دیدگاه و داوری شما در این‌باره چیست؟

من در پاسخ به پرسش شما که پرسشی فراگیر و زبان‌شناختی هم می‌تواند بود و تنها به زبان پارسی باز نمی‌گردد، می‌توانم گفت که این تنگنایی که شما از آن سخن گفتید در دیگر زبان‌های جهان نیز کمابیش دیده می‌شود. به سخنی دیگر، هر زبانی در زمینه‌ای فرهنگی، پیام شناختی پرورده‌تر، توانمند‌تر از زبان‌های دیگر می‌تواند بود. در زبان‌شناسی دیدگاهی هست که دامنه آن به واژگان بازمی‌گردد نه به زبان، در فراگیری آن. آن هم این است که از پدیده‌ای در معنی شناسی زبان سخن می‌رود که من آن را به ناوردگاه معنایی در زبان پارسی برگردانیده‌ام. خواست از این ناوردگاه معنایی آن است که واژه‌ها را در هر زبان از دید معنا می‌توانیم به گروه‌هایی هم‌خانواده بخش کنیم؛آنچه ما در پیشینه زیباشناسی سخن پارسی آن را در ارائه‌ای می‌شناسیم و نشان می‌دهیم که همبستگی (مراعات نظیر) نامیده می‌شود. واژه‌هایی که در معنا با یکدیگر همبسته‌اند، واژه‌های هم‌خانواده‌اند؛ یا به سخنی دیگر، واژه‌هایی هستند که به یک ناوردگاه معنایی یگانه بازمی‌گردند. من نمونه‌ای بیاورم برای شما در سنجش میان زبان پارسی با زبان کردی.در زبان پارسی ما برای دام‌ها، چارپایان چند واژه بیش نداریم، برای نمونه می‌گوییم:گاو، گوسفند، بره، میش، قوچ، بز، بزغاله یا در دری کهن واژه‌هایی مانند غرم؛ اما شما همین ناوردگاه معنایی را که واژه‌های در پیوند با دام‌هاست، اگر در زبان کردی بکاوید، می‌بینید که دامنه آن یا آن ناوردگاه گسترده‌تر است. برای این دام‌ها هرکدام بسته به چگونگی‌شان واژه‌ای دیگر به‌کار برده می‌شود، اینکه نرینه باشند یا مادینه؛ در کدام یک از سالیان زندگانی باشند و از اینگونه. اما این بدان معنی نیست که یکی از این زبان‌ها تنک مایه‌تر از زبان دیگر است؛ زیرا که آن ناوردگاه معنایی در زمینه دیگر در زبان پارسی می‌تواند برتر باشد از زبان کردی یا هر زبان دیگر. این ناوردگاه‌های معنایی در واژگان پیداست برمی‌گردد به کارکرد تاریخی، فرهنگی، جامعه‌شناختی زبان. اگر ما این دیدگاه زبان‌شناختی را، ناوردگاه معنایی را از تنگنای واژگان هم‌خانواده به در بیاوریم، به قلمرو زبان بگستریم، می‌توانیم بینگاریم که هر زبان هم از نگاه بسیار فراخ بر پایه معنی‌شناسی زبانی، نه معنی‌شناسی واژگانی می‌تواند ناوردگاهی معنایی داشته باشد.

ناوردگاه معنایی زبان پارسی برای نمونه زیباشناسی سخن است؛ آنچه با سخن، با ادب در پیوند است؛ آنچه با دبستان‌های راز، آیین‌های درویشی؛ نهانگرایی پیوند دارد، در زبانی مانند آلمانی بیشتر با خردورزی، جهان‌شناسی فلسفی، یا- نمی‌دانم- در فلان زبان دیگر بیشتر در فناوری؛ در ابزارسازی. این است که این دگرگونی‌های ناوردگاهی در زبان‌های گوناگون بدین معنی نیست که یکی از این زبان‌ها برتر از زبان‌های دیگر است. این برتری تنها در آن ناوردگاه پذیرفتنی است؛ اما در پاسخ به این پرسش که این ناوردگاه‌های فراخ و فراگیر معنایی چرا در زبان پدید آمده است، آنچه می‌توان گفت این است که همچنان این پدیده زبان شناختی بازمی‌گردد به تاریخ فرهنگی، اندیشه‌ای، جامعه‌شناختی زبان، هر چه از این دست. بسته به اینکه شما کدام یک از این قلمروهای گوناگون که زبان می‌تواند به‌کار گرفته بشود، زبان را بیشتر به‌کار گرفته‌اید؛ بیشتر پرورده‌اید؛ بیشتر گسترده‌اید، زبان در آن ناوردگاه معنایی دامنه‌ای فراخ‌تر می‌یابد.

 

• واژه‌هایی که امروزه از حوزه‌های گوناگون علوم انسانی به پهنه زبان فارسی درآمده‌اند و می‌آیند، واژه‌هایی هستند که از تجربه‌ها و آزمون‌های خردورزانه و علمی جامعه مدرن برآمده‌اند. از این‌رو این واژه‌ها، در ساختار معنایی، متفاوت با واژه‌هایی هستند که در تجربه‌های رازورزانه، عارفانه و شاعرانه زبان فارسی پرورده شده‌اند. پس اگر برای وام واژه‌های علوم انسانی در فارسی، معادل‌ها و واژه‌هایی در فارسی درنظر بگیریم و بسازیم که- همانگونه که اشاره شد- به‌کل از ساختار و بستر فرهنگی دیگری برخوردارند، آیا در این صورت با گونه‌ای بدفهمی، کژفهمی، آشفتگی ذهنی و فکری در این زمینه‌ها (علوم انسانی) روبه‌رو نخواهیم بود؟ وضعیتی که امروزه کمابیش در زمینه‌های متنوع علوم انسانی به آن دچاریم؟

سخن من این نبود که ما ناچاریم همواره این قلمروها یا ناوردگاه‌های معنایی را در زبان به همان شیوه که هست برای بازنمود قلمروها و ناوردگاه‌های دیگر به‌کار بگیریم. اینکه شما بتوانید ناوردگاه‌های نوین معنایی در زبان پدید بیاورید یا به سخنی روشن‌تر، زبان را با آن ناوردگاه‌ها همساز و هماهنگ بگردانید، به 2 پایه بازمی‌گردد:یکی توانش زبان است. دو دیگر، توانش کسانی که آن زبان را به‌کار می‌گیرند. زبان پارسی- من بارها گفته‌ام، دوباره می‌گویم سخن من، سخنی است دانشورانه، نه از سر پسند یا شیفتگی به زبان پارسی-یکی از توانمندترین زبان‌های جهان است در واژه‌سازی‌، زیرا این زبان یکی از کارآمدترین دستگاه‌ها؛ سامانه‌های واژه‌سازی‌ را در خود دارد. شما در زبان پارسی برای آنکه واژه‌ای نو بیافرینید تا با آن واژه نیازی نو را در زبان برآورید، بسنده است که 2 یا چند واژه را به هم بپیوندید، آن واژه نو به آسانی به‌دست خواهد آمد. تنها تنگنایی که ما در واژگان پارسی داریم، در فعل است. این تنگنا هم، تنگنای زبان‌شناختی نیست، تنگنای زیباشناختی است.به سخنی دیگر، اگر ما نمی‌توانیم مصدرهای نو در زبان پارسی بسازیم، بر پایه نغزی و نازکی و زیبایی و خوش‌آهنگی زبان پارسی است. وگرنه ما در این زبان هم به آسانی می‌توانیم مصدر بسازیم؛ واژه‌ای را برگزینیم، پساوند مصدری را به آن بیفزاییم؛ مصدری بدین‌سان پدید آوریم، آن مصدر را بگردانیم(صرف کنیم)؛ اما اگر چنین نمی‌کنیم، از آنجاست که هر مصدری برساخته با ساختار زبان پارسی که بسیار هنری است، نمی‌سازد. من نمونه‌ای برای شما بیاورم: ابزاری؛ کیهان پیمایی نخست بار بر‌ماه می‌نشیند. این پدیده‌ای است که در هیچ کدام از زبان‌های جهان واژه‌ای برای آن نیست. چون پدیده است که نخست‌بار آشکار شده است؛ پدید آمده است. فرانسوی از توانش‌های زبان فرانسوی بهره می‌برد، بر پایه واژه ‌ماه که در این زبان Lune است، مصدر alunir می‌سازد؛ این مصدر را هم می‌گرداند. ما هم در پارسی می‌توانیم از واژه ‌ماه مصدر بسازیم، برای نمونه بگوییم: برماهیدن، پیشاوند« بر» را بیاوریم؛ چون آن ابزار بر‌ماه نشسته است، پساوند ایدن را که پساوند مصدر‌ساز است، این را بگردانیم. برای نمونه بگوییم: برمی‌ماهم، برمی‌ماهی، برمی‌ماهد. اما اگر ما چنین مصدری را در زبان نمی‌سازیم؛ به‌کار نمی‌گیریم، از آن روست که این مصدر در ساختار آوایی آن سوده، ساده، نغز، نازک، گوشنواز، خنیایی(موسیقایی) نیست که با ساختار زبان پارسی بسازد. پس در این زبان می‌توان بیکرانه واژه ساخت. توانش زبانی در پروردن و گستردن ناوردگاه‌های نو در زبان پارسی در شمار بیشترین توانش‌هاست- اگر نگوییم: بیشترین توانش است- پس اگر در این زمینه سستی و کاستی هست؛ اگر زبان پارسی نتوانسته است آن ناوردگاه‌های معنایی که در این روزگار بدان‌ها نیاز دارد، پدید بیاورد به ناچار این ناتوانی بازمی‌گردد به پارسی‌زبانان که یا نتوانسته‌اند یا نخواسته‌اند زبان پارسی را با نیازهای نوین معنی شناختی، پیام‌شناختی برای آن واژه ویژه- می‌توانم گفت ناوردگاهی- هماهنگ و همساز بگردانند.

 

• گویا به تازگی کتابی به چاپ رسیده است که در آن پژوهشگری، واژه‌هایی را که شما در طول سال‌های پژوهشگری و نویسندگی خود، آنها را ساخته‌اید، گرد آورده است. این کتاب می‌تواند نمونه‌ای از این دو توانش زبانی در قلمرو زبان فارسی باشد. به‌نظر شما فرهنگ پارسی تا چه اندازه می‌تواند به‌عنوان شیوه و تجربه‌ای نو در واژه‌سازی‌ به‌کار پژوهشگران و دانشوران علوم انسانی بیاید؟

به هر روی، این فرهنگ آبشخوری است بنیادین برای کسانی که می‌خواهند از به‌کار گرفتن وام واژه‌ها، واژه‌های بیگانه بپرهیزند؛ واژه‌های پارسی را به جای آنها به‌کار بگیرند. پیداست که این کتاب نمی‌تواند همه نیازهای واژگانی را برآورد، هیچ کتابی نمی‌تواند. تنها آن واژه‌هایی که من در گیراگیر نوشتن یا گفتن بدان‌ها بازخورده‌‌ام؛ بدان‌ها نیاز یافته‌ام، برابر‌های پارسی برای آنها یافته‌ام، در این فرهنگ به‌دست داده شده‌اند. از این روی، فرهنگ پارسی این کارکرد و توانمندی را هم دارد که بتواند به‌کار پژوهشگران و دانشوران بیاید.

 

• تلاش‌های زیادی در زمینه واژه‌سازی‌ و معادل‌یابی برای واژه‌های علوم انسانی به‌دست پژوهشگران و اندیشمندان ایرانی انجام گرفته است، برای نمونه داریوش آشوری، دکتر ادیب سلطانی، مرحوم‌آریانپور و همچنین خود شما. آیا به‌نظر شما بهتر نیست نخست شیوه‌ها و روش‌های درست واژه‌گزینی بر پایه ویژگی‌های ساختاری زبان فارسی به‌دست داده شوند و آنگاه برپایه این روش‌ها، واژه‌های نو یا معادل‌های واژه‌های بیگانه ساخته شوند؟

من پیش از آنکه به این پرسش شما پاسخ بدهم، ‌خوش می‌دارم بر این نکته هم انگشت بنهم که این فرهنگ با آنکه بهایی بالا یافته است، آنچنان که به من گفته شده است، یکی از کامگارترین کتاب‌ها بوده است در نمایشگاه کتاب امسال. این پدیده، کامگاری کتابی با بهایی چنین، خود به تنهایی گویای آن است که این پسند، این رفتار، این گرایش، این خیزش- هر واژه‌ای که شما خوش می‌دارید بر آن بنهید- پاسخی بوده است به نیازی فرهنگی، اجتماعی در جامعه کنونی ایران. نشانه آن است که بسیاری از ایرانیان این خار خار، این نگرانی، این سودا را در سر دارند که به واژه‌های پارسی بگرایند. اما در پاسخ به پرسش شما اگر سخت کوتاه بخواهم گفت، سخن این است که ما دانشورانه می‌دانیم که واژه‌های نو را چگونه می‌باید ساخت؛ واژه‌هایی را که در برابر وام واژه‌ها می‌نهیم چه ویژگی‌هایی می‌بایند داشت. نیازی نیست که ما این ویژگی‌ها را، این آگاهی‌ها را از فرهنگ پارسی یا هر کتابی دیگر به‌دست بیاوریم. آنچه بدان نیاز هست این است که این ویژگی‌ها را، این آگاهی‌ها را واژه‌ساز بتواند در واژه‌ای که می‌سازد؛ می‌یابد، به‌کار بگیرد، زیرا اگر واژه‌ای که ساخته می‌شود؛ فراپیش نهاده می‌آید، واژه‌ای بآیین، رسا، روشن، آهنگین، کوتاه، دلنشین، گوشنواز نباشد، آن تلاش به‌ناچار بیهوده خواهد ماند. آن واژه بخت آن را نخواهد یافت که در زبان یا بر خامه گویندگان، نویسندگان روان بشود؛ پارسی‌زبانان آن را به‌کار بگیرند.