شعر

به مناسبت سالگرد درگذشت استاد هنر «محمد نوری»

برگرفته از روزنامه اطلاعات

محمد نوري


دكتر ابوالقاسم مقربیان


بـه «جـان مـریم» عـذرا كه خاك ایران را
به هرچه هست در عالم نمی‌دهم آن را

اگر گذارم به «جمعه بازار» «جاودانه عشق» فتد
نمی‌خرم آنجا مگر عشق و مهر ایران را

به «سرزمین خورشید» اگر سفر كنم بی‌شك
ره توسه می‌برم گز اصفهان و باقلوای یزد و پسته دامغان را

به یمن باده «مستم و مستم» دو زلف یار به دست
«به رقص آمده‌ایم در میانه میدان را»

یقین «شكوفه‌ خاطرات» بشكفد به خاطر دوست
به هر زمان كه «نوری» ترنم كند بهاران را

اگر به «كشور خوابم» و یا به بحر خیال
به پیشتازی رستم بینم ز بس سواران را

میان خوانندگان مطرح زمانه محمد نوری
تك است و پیشی گرفتست كل آنان را

قسم بـه «ایـران» وطـن نـوری صدا پرداز
پزشك را چه جایگهی در ستایش ایران را

مثـال مـن وشعـرم مثـال مور ضعیف
كـه هـدیـه مـی‌بـرد پـای ملـخ سلیمان را

اگـرچـه فـقد هـنرمـند نـامی ایـران
لباس عزا به تن كرده است وطن پرستان را

بـه حق، حـق كـه او زنده است و جاوید است
كه جلوه ایست ماندگار و شمع جمع است ماندگاران را

* این سروده ـ كه از احساس صمیمانه‌ای برخوردار است و به جایگاهی در میانۀ نثر و نظم و در فاصلۀ میان شعر كهن (عروضی) و شعر نو (سپید) تعلق دارد ـ به شادروان استاد محمد نوری تقدیم شده است.