شعر

آیین‌وطن‌داری - استاد عبدالعلی ادیب برومند

استاد عبدالعلی ادیب برومند

برگرفته از مجله افراز (نامه درونی انجمن فرهنگی ایران‌زمین)، شماره ششم، بهار و تابستان 1383 خورشیدی، صفحه 83

این قصیده پیامی‌ است به جوانان ایرانی تا همواره پیوند و دلبستگی خویش را به تاریخ کهن‌سال و پیشینه‌ی افتخارآمیز میهن خود از نظر فرهنگی و سیاسی، استواری بخشند و در ادای وامی که از زادگاه خود به گردن دارند، هرگز غفلت نکنند.

بشنو ز من ای جوان ایرانی / این نکته‌ی به ز گوهر کانی
بودند ستوده فر، نیاکانت / زیبنده‌ی فرو  و زیب انسانی
شایسته‌ی سروری، به سرکاری / آماده‌ی رهبری، به ره‌دانی
پیچیده سر از ره سبک‌ساران / تابیده رخ از سوی گران‌جانی
انگیخته برخلاف اهریمن / فرهیخته با پیام یزدانی
نام‌آور و توش‌مند و روشن‌بین / دریا‌دل و راست‌پوی پیمانی
زنهار، تو ای نژاده‌ی فرخ / بگرای به شیوه‌ی نیاکانی
ره جوی به مقصد وطن‌خواهان / خوش کوش به خدمت وطن‌بانی
بخرام، به سوی جنبش و کوشش / برتاب، رخ از ره تن‌‌آسانی
برخوان خبر بزرگ‌مردان را / از دفتر سرگذشت ایرانی
بنگر که چه کرده‌اند در گیتی/ از علم و کمال و مملکت‌رانی
هم بوده خداپرست و دین‌باره / هم پیرو کیش مزدیستانی
هم چاره‌گر هجوم آشوری / هم صف‌شکن جنود کلدانی
چون جان و تنت بسی گرامی دان/ این کشور دیرپای دورانی
بشناس دلاوران ایران را / از شرزه هژبر زابلستانی
از نازش فره‌ فریدونی / تا خیزش کاوه‌ی سپاهانی
از بیژن و تاب و توش گودرزی / تا قارن و صولت نریمانی
از قصه‌ی این یلان مردافکن / دریاب توان مرد میدانی
بنگر که هخامنش چه بار آورد / از کورش و آن فروغ کیهانی
وآنگه که گذشت عهد اسکندر / و آن چیرگی نفوذ یونانی
بشنو که شکوه کشور دارا / شد زنده به مهرداد اشکانی
زان پس چه فسانه‌ها نشیندی / از حشمت خسروان ساسانی

باری چو به ما عرب هجوم آورد / از فترت ملک و نا به‌ سامانی
هرچند گذشت روزگاری بد / با سلطه‌ی تازیان به ویرانی
نیک از پی انتقام خونخواران / برخاست دلاور خراسانی
بنگر که چگونه تیغ  بومسلم / افکند سر از سپاه  مروانی
بشنو که شد از قیام  یعقوبی / سرکوفته تازی بیابانی
زان پس، همه بوم و بر به سامان شد / از فر و شکوه عهد سامانی
 ز  بویه‌زادگان  بینی / دیلم همه  سلطانی
 به  خاندان پیغمبر  / کین توخته با تبار سفیانی

اسلام چو شد پذیره از ایران / آب آمد و رنگ بر مسلمانی
رخشنده تمدنی پدید آورد / از همت سروران ایرانی
در علم و صناعت و هنرمندی / در فضل و بلاغت 
از فقه و اصول و منطق و حکمت / از طب و نجوم و درک قرآنی
از نقد حدیث و علم صرف و نحو / از بحث کلام و درس عرفانی
از هندسه و حساب و اسطرلاب / تا تمشیبت رسوم دیوانی
هم‌ نقش و نگار و شعر و موسیقی / هم طرح بنا و خط 
این جمله فنون ز کشور ایران / بالید چو طرفه نخل بستانی
شد سایه‌فکن تمدن اسلام / از پرتو این دیار نورانی
بالید بسی درخت بارآور / در باغ وطن نه، مینوی ثانی
چون سعدی و حافظ آن دو نیک‌اختر/ تابنده به برج پرتوافشانی
یا رازی و بوعلی و فارابی / فردوسی و رودکی و خاقانی
یا خواجه‌نصیر و قطب و بومعشر / خیام و غیاث‌دین کاشانی
تا میرعماد و میرک و بهزاد /  آن پرهنران شهره چون مانی
زین گونه فحول، گو کجا یابی؟ / در جمله فنون، بدین فراوانی

ای پور وطن چرا شدی غافل / از سابقه‌ی بدین درخشانی
باری بشناس میهن خود را / در جمله شؤون که قدر او دانی
در خدمت آب و خاک جهدی کن / تا برخوری از رضای وجدانی
وامی‌ست به‌گردن تو از میهن / کآن نقش بود تو را به پیشانی
این وام روا بود که بگزاری / زان پیش که سر زند پشیمانی

 مهرماه 1355