ادبیات

نگاهی ديگر: زن در ادبیات کهن

برگرفته از مجموعه مقالات: نشریه داخلی شماره35- مهر1385، رویه 54 تا 56.

 

 دکتر بتول فخر اسلام
عضو هیات علمی دانشگاه آزاد نیشابور

ادبِیات قلمرو تجربه هاست.باور این واقعیت است که زندگی با معناست و معناِی زِیستن را در هر فرهنگِی از ادبِیات آن فرهنگ ، باِید جست؛ چرا که ادبِیات، نماد فرهنگ است و نمود جامعه ِی بشرِی در گذر روزگاران روش و منش هر ملِیتِی،اخلاق پسندِیده و ناپسند در هر فرهنگِی، آِیین و رسوم هر قومِی ، دِین و بِینش مذهبِی هر گروهِی ، نوع فرمانرواِیی و نظام سِیاسِی هر کشورِی و در ِیک سخن ، فرهنگ هر سرزمِینِی در ادبِیات آن سرزمِین پدِیدار مِیگردد.
زن در ادبِیات کهن فارسن با دو چهره ِی متفاوت نماِیان شده است.فراموش نکنِیم جامعه ِی اِیرانِی ؛ جامعه ِیی مردسالار بوده است و عرف اجتماعِی بر بِینش عمومِی ساِیه گستر بوده است. لِیک نِیاکان گذشته هاِی دور اِیران؛ براِی جنس زن واژه ِی « زن » را برگزِیدند. زن به معنای « زندگی » و « زایندگی» ست.این واژه در مقابل واژه ی « مرد» به معنای « میرا» و « مرگ پذیر» قرار میگیرد و گزینش این واژه، نشانگر جایگاه ارزشی زن در جهان بینی باستانی ایران است. بازتاب این جهان بینی در شاهنامه ی فردوسی ، شاهکار فرزانه ی توس پدیدار می شود. جای بسی شگفتی ست که گاه، ناآگاهانه گروهی درخوارداشت زن، به بیتی گریز می‌زنند که به فردوسی منسوب میگردانند و حال آن که این بیت پرآوازه ی:
زن و اژدها هر دو در خاک به                         جهان پاک از این هر دو ناپاک به
متعلق به شاهنامه فردوسی نیست.
آن چه مسلم است گفتارهای تبعیض آمیز درباره زن در شاهنامه ، نه از زبان و نگرش فردوسی که از زبان شخصیت های نابخردانه و هوس آلودش برای هر عقل سلیمی ناپسند است و یا کارکرد« منیژه» در ارتباط با  بیژن» برای پدر منیژه « افراسیاب» چندان خوشایند نیست و به همین جهت میگوید: «
کرا از پس پرده دختر بود                             اگر تاج دارد بد اختر بود           (شاهنامه ،ج5 ص22)
جز در این گونه موارد، فردوسی هر گاه از زن سخن به میان می آورد، وصف هایی سرشار از احترام و تحسین را نیز با آن همراه کرده است. نگاه محترمانه ی فردوسی به « مهربان یارش» که » جفت نیکی شناس» شاعر هم هست، در آغاز داستان « بیژن و منیژه»چشم گیر است.
توصیف های فردوسی درباره زنان شاهنامه قابل تامل است. او « فرانک» را « پاک مغز» ، « خردمند» و «فرخنده» می خواند. (ج1، ص58) و همسر رستم «تهمینه» را «خردمند» و «پاکدامن» می شناساند. (ج2،ص174) « فری گیس» از زبان « پیران» این گونه معرفی میشود.
هنرها و دانش ز اندازه بیش                    خرد را پرستار دارد به پیش                 (شاهنامه ، ج3 ،ص95 )  «سیندخت» هوشمندترین شخصیت شاهنامه است. زنی که نه تنها در مقام مادر و همسر که در روابط اجتماعی و سیاسی نیز سفیری موفق است.
فردوسی ،زنان را در شاهنامه جز در یکی دو مورد خاص ، وفادار به همسر خویش می نمایاند و همسران دیگری برمیگزیند. با توجه به پایگاه والای « خرد» در جهان بینی فرزانه توس ، توصیف زنان به خردمندی ، دانش پویی و هنرمندی نشان از ارزشمندی زن در نگاه فردوسی دارد که خود آینه یی از جهان بینی اساطیری و باستانی ایران را  در خود فشرده است. فردوسی سر از آسمانه ی ادبیات به آسمان روشنگری فرا می برد و در یک بیت باور خود را درباره مرد و زن و جنس گرایی آشکار می سازد:              
چو فرزند را باشد آیین و فر                    گرامی به دل بر، چه ماده چه نر 
(شاهنامه ،ج 1 ، ص90)   از فردوسی و قرن چهارم هجری که بگذریم، سنایی غزنوی نیز با وجود تاثیرپذیری از اجتماع مردسالار ایرانی ، گاه در قالب تمثیل های حدیقه الحقیقیقه نگاهی نیکو به زن دارد.  به عنوان نمونه از توکل پیرزنی به خدا این گونه سخن میگوید:

زالکی کرد سر برون ز نهفت        کشتک خویش خشک دید و بگفت
کای هم آنِ نو و هم آن کهن                          رزق برتوست هر چه خواهی کن.....
مرد نبود کشی که در غم خور                   دریقین باشد از زنی کمتر                (حدیقه ، ص107) 
در تمثِیلِی دگر از زنِی سخن مِیگوِید که با اِین وصف شناسانده مِیگردد:« آن چنان زن ز مرد به دانش» .  
(حدِیقه ، ص 399) اِین زن به مردِی که در طواف چشم به وِی مِیدوزد، سرزنش آمِیز مِیگوِید:
وِیحک از خالقت نِیاِید شرم                 که به ِیک سو فکنده ِیی آزرم؟                    
مرد را شرم به  به هر کارِی                  نِیست چوِن شرم مر تو را ِیارِی        (  حدِیقه،399)
سنایی در حکایتی دیگر از زنی می گوید که هر روز، بامداد ، فرزندان  را  از کوفه به سوِی کربلا می ایستانید و به اطفال می گفت که باد نیکوی کربلا را ببوید و
پِیش تر زان که در شود در شهر                 برگرید از نسیم مشهد،  بهر     (آب و آتش فروز، ص43)
و سپس شاعر می گوید:
من غلام زنی که از صد مرد                    بگذرد روز بار و بردابرد
قدر مِیرحسِین بشناسد                             از جفاهاِی خصم نهراسد          ( آب و آتشفروز، ص44)
به نظر میرسد دیدگاه منفی درباره زن، خاستگاه در باوری دارد که طبق این باور، زنان جوان موجب گمراهی مردان و یا جامعه می گردند و باید با انتقال باورهایی تبعیض آمیز و تحقیر آلود به اجتماع، به گونه یی از توجه جامعه رانده شوند. این که مادران در آثار نثر و نظم ما همیشه جایگاهی نیک داشته اند، گواه خوبی بر این مدعاست. دست کم در آثار سنایی این مادران و پیران و زنان سال خورده هستند که پاک و نیکو هستند و زن در تمثیل «طواف کعبه» استثناست.
زن جایگاهی والا در عرفان اسلامی دارد. ابن عربی زن را سیمای خالقیت پروردگار میداند. بسیاری از باورهای ابن عربی در آثار عرفان ایرانی تجلی یافته است؛ مولوی بلخی عارف پرآوازه ی ایرانی می فرماید:                 گفت پیغمبر که زن بر عاقلان                              غالب آید سخت و بر صاحبدلان
باز بر زن جاهلان غالب شوند                              کاندر ایشان خوی حیوانی ست بند
پرتو حق است زن،معشوق نیست                        خالق است او گوییا مخلوق نیست      (مثنوی، ص113)
مولوی در داستان « خلیفه و اعرابی» باورهای خود را درباره زن این گونه می نمایاند:
زُیّن للناس حق آراستست                        زآن چه حق آراست چون دانند جَست
چون پی یسکن الیهاش آفرید                    کی تواند آدم از حوا برید
رستم زال ار بود وز حمزه بیش               هست در فرمان ، اسیر زال خویش
آن که عالم بنده ی گفتش بدی                    کلمینی یا حمیرا می زدی
ظاهرا بر زن چو آب از غالبی                  باطنا مغلوب و زن را طالبی           (مثنوی، دفتر اول، ص112)
در همین قرن، سعدی شیرازی گر چه در بوستان و گلستان گاه تحت تاثیر شرایط تاریخی و اجتماعی، زن را طبق عرف قابل قبول آن روزگار معرفی می کند، لیک در غزلیات خود که بیش بر آن ها خطاب به زن سروده شده، وصف هایی آکنده از زیبایی، والایی و ژرفایی احساس نسبت به زن دارد:
نگویم آب و گل است آن وجود روحانی              بدین کمال نباشد جمال انسانی
اگر تو آب و گلی آن چنان که سایر خلق            گل بهشت مخمر به آب حیوانی      ( کلیات، ص327)
سعدی در دو حکایت بوستان، یکی دختر حاتم که اسیر سپاه رسول می گردد، تصویری شایسته از زن می آفریند و نیز در حکایت دیگر از زنی عاقل سخن میگوید:
به دهقان نادان چه خوش گفت زن                 به دانش سخن گوی یا دم مزن     (کلیات، ص327)
سعدی گر چه زن خوب خوش طبع را رنج و بار می خواند، لیک خود اقرار میکند که:
کسی را که بینی گرفتار زن             مکن سعدیا طعنه بر وی مزن
تو هم جور بینی و بارش کشی         اگر یک سحر در کنارش کشی        (کلیاتف ص338)
سعدی زنان زیبارو و « شاهد» را خانه کَن معرفی می کند و پند می دهد که « برو خانه آباد گردان به زن» و مرد را به وفاداری به زن سفارش می کند:
مکن بد به فرزند مردم نگاه                   که فرزند خویش ات بر آید تباه        (کلیات، ص340)
در دیوان غزلیات « حافظ » شیرازی بیتی ست که به اعتقاد بعضی ادب پژوهان، خطاب به زن گفته شده است:
الحق که بر آفرینش خود نازد              ایزد، چو تماشای جلال تو کند      
شاید بی راه نباشد گریزی به شعر شاعر پارسی گوی اقبال لاهوری بزنیم! آنجا که می گوید:
زن نگهدارنده نارِ حیات                فطرت او لوحِ اسرارِ حیات
آتشِ ما را به جانِ خود زند              جوهر او خاک را آدم کند
ارج ما از ارجمندی های او            ما همه از نقش بندی های او
حق تو را دادست اگر تاب نظر       پاک شو قُدسیت او را نگر         ( کلیات، صص308 ، 309 )
نه فقط در آثار نظم که سیمای زن و دو گانگی این چهره، در آثار نثر فارسی نیز هویداست. در تاریخ بیهقی،  تصویر مانگار مادر« حسنک وزیر» با سخنان خردمندانه اش بسیار چشم نواز است.
هم چنین مادر عبدالله زبیر در توصیف بیهقی -  به راستی -  ماندنی و احترام آمیز است.
د ر کلیله و دمنه مادر شیر و برخوردهای بخردانه و آگاهی همه جانبه اش نسبت به زمان، مکان و شخصیت ها و نوع رهنمونی فرزندش-  در رویارویی با « دمنه» -  نشان از درایت و درک زن دارد. به هر حال حیوان های داستان کلیله و دمنه، هر یک استعاره از جنسیت، شخصیت و گروه اجتماعی ست. در باب « بوزینه و باخه» زن باخه استعاره از زنان با سیاستی ست که برای حفظ همسر به مکر دست می یازند و چاره یی جز مکر ندارند!
در هر حال، پژوهش در این باب، دامنه و گستره ی بیشتری میخواهد و این اشاره های فهرست وار تنها میتواند ذهن آدمی را معطوف به این واقعیت کند که ارزیابی درباره باورهای ادبی و اجتماعی یک سرزمین منوط به کاوش های جامعه شناختی و تاریخی عمیقی ست و گاه باید بازنگری در بعضی مولفه های فرهنگی و ادبی خود را با سعه صدر پذیرا باشیم.


منابع
1- فردوسی، شاهنامه ی فردوسی، بر اساس چاپ مسکو، به کوشش دکتر سعید حمیدیان،نشر قطره 1379.
2- سنایی، حدیقه الحقیقه، به کوشش مدرس رضوی، انتشارات دانشگاه تهرانف 1377.
3- اشرف زاده ، رضا، آب آتش فروز، انتشارات جامی،1355.
4- سعدی ، کلیات سعدی، انتشارات نگاه، 1373.
5- مولوی، مثنوی معنوی، به تصحیح رینولد نیکسن، انتشارات نگاه و نشر علم، 1373.
6- اقبال لاهوری، کلیات اقبال، به کوشش احمد سروش، انتشارات کتاب خانه ی سنایی، 1343.
7- نصرالله منشی، کلیله و دمنه، به تصحیح مجتبی مینوی، انتشارات امیر کبیر، 1371
.