ادبیات

بعد از حافظ در گفتگو با دکتر محمد‌علی اسلامی ندوشن - 3

برگرفته از روزنامه اطلاعات

 

شعر‌مشروطه

در دورة قاجار شرایط دیگرى پیش مى‏آید. نوعى تجدید بیان ساده و روشن‏ در شعر باب مى‏شود و از نو مقدارى شعر مدحى و دربارى به طرز قصیده رایج ‏مى‏گردد.

* پس در دوره قاجاریّه هم شعر سیاسى نیست، ولى در دوره مشروطه عملاً سیاسى مى‏شود.

بله، در شعر مشروطه تفکّر روزنامه‏اى وارد شعر مى‏شود.

* اینکه در دورة قاجاریه با آن همه مشکل و جنگ‏هاى بى‏حاصل و از دست‏ دادن بخش‏هایى از کشور و ضعف حاکمان، شاعران مى‏آیند و از فردوسى ‏تقلید مى‏کنند، آیا یک تناقض نیست؟ چون وضعیت فرهنگى کشور ضعیف‏ بوده. این شاعران با چه پشتوانه‏اى آمده‏اند شاهنامه را در برابر گذاشته‏اند وخواسته‏اند نظیرش را در ستایش فتحعلیشاه بسازند که کسى بتواند دوره او راچون شاهنامه تصور کند؟

قاجاریّه نوعى بازگشت به گذشته را مدّ نظر داشتند. این از زمان فتحعلیشاه‏آغاز مى‏شود. به دنبال یک فترت و هرج و مرج بعد از سقوط صفویّه. کشور در زمان‏آغامحمّدخان یکپارچه مى‏شود. این یکپارچگى ثمره خودش را نشان مى‏دهد و حاکمیّت ایران بر پهنه کشور تثبیت مى‏گردد. با آنکه بخشى از ایران در جنگ ایران و روس از دست مى‏رود، با این حال، کشور یکپارچه است. به همین دلیل شاعران آن‏ زمان به فکر افتادند که عظمت گذشته را بازگو کنند. کلمه «شاهنشاه» را به عنوان‏لقب به فتحعلى شاه دادند. روى آوردند به اینکه دوره شاهنامه‏اى زنده شود. مقدارى آشنایى با دوران هخامنشى و ساسانى پیدا شد و ارتباطاتى هم با خارج ‏پیش آمد که توجّه‏ها را به ایران گذشته جلب کرد. مجموع این مسائل باعث شد که‏ نوعى جریان فکرى تازه در زمان فتحعلیشاه ایجاد شود که محورش نوعى بازگشت ‏به عظمت گذشته ایران بود و شاهنامه هم مورد توجّه قرار گرفت و به تقلید آن، صبا شاهنشاهنامه را در ستایش فتحعلیشاه سرود. ارتباط با خارج، ایران را متوجّه‏ شخصیّت خود کرد. حوادث و جنگ ایران و روس به این مسئله کمک نمود. ایرانى‏ها متوجّه ایرانیّت خود شدند و به استقلال کشور نگاه کردند. این مسائل‏ باعث بازگشت به فکر شاهنامه‏اى شد.

* این بازگشت آیا طبیعى بود و توده و شاعران آن را مى‏خواستند یا فرمایشى‏ بود؟

سیاست دربار چنین چیزى را مى‏خواست. تا حدودى هم اهل فکر و قلم این‏ موضوع را القا کردند و سیاست این فکر را تشویق کرد و مورد حمایت قرار داد.

* پس مى‏توانیم بگوییم فکر دربارى و تبلیغاتى بود؛ یعنى حکومت وقت ‏مى‏خواست با این اندیشه و قالب کار خودش را پیش ببرد.

حکومت قاجار مى‏خواست از یکپارچگى کشور به اسم خود بهره بگیرد وگذشته‏ها را به یاد بیاورد. این هم بود که ارتباط با خارج، خود به خود در بین رجال ‏ایران این فکر را به وجود آورد که باید به فکر وطن بود و از عناصر مثبتى کمک‏گرفت که مى‏تواند به روحیّه ایرانى کمک کند. یکى از راه‏هاى این کار بازگشت به‏گذشته و یاد پهلوانان شاهنامه و شاهان گذشته بود. در این زمان مفهوم وطن مطرح ‏شد. در گذشته مفهوم وطن به این کیّفیت وجود نداشت. در دوره صفویّه نیروى ‏مذهب با عثمانى‏ها جنگ مى‏کرد امّا ایران و ایرانیّت هم در دوره قاجار مطرح شد. ایران بود و غیر ایران. به طور کلّى، ایران در مفهوم جدید در زمان قاجار شروع به‏شکل‏گیرى کرد.

* مسلّم است که سیاست و اقتصاد و اجتماع قاجاریّه از اساس منحط است. در دوره آنهایا نقطه درخشان وجود ندارد، یا کم است. در عوض، تا مى‏تواند فساد وتباهى و انواع و اقسام عقب‏ماندگى به چشم مى‏خورد. آیا بازتاب این موضوع ‏را مى‏توان در شعر آن دوره دید؟

شعر دوره قاجار، شعرى تکرارى است و چیز تازه‏اى ندارد، هرچند شاعران‏کوشش داشته‏اند که فصیح باشند و بیان تازه‏اى به کار برند. روى‌هم‌رفته، بیان چند شاعر شاخص آن دوره خوب است، مثل صبا و شیبانى و قاآنى. قاآنى قدرت بیان‏دارد، ولى حرف تازه‏اى ندارد. همه شاعران الگوبردارى از گذشته مى‏کنند، چون‏زمانه آن زایندگى را ندارد تا حرف تازه‏اى پیش بیاورد. فکر در جا مى‏زند.

* مى‏رسیم به شعر مشروطه. در مشروطه چه اتفاقى به لحاظ شعرى و ادبى‏مى‏افتد؟

در مشروطیّت، به دلیل تکان خوردن ایران، شعر به طرف روزنامه‏اى بودن ‏حرکت مى‏کند. به دلیل ارتباط با خارج، شعر سیاسى مى‏شود. تا آن زمان، شعر سیاسى نبود. با آمدن نهضت مشروطه مضامین سیاسى و هیجان‏هاى سیاسى به‏مردم القا مى‏شود. این شعر، در واقع مقدّمه کار مشروطه قرار مى‏گیرد و بعد از اینکه مشروطه جا مى‏افتد، مقدارى سرخوردگى پیدا مى‏شود. مقدارى از شعرهاى دوره‏ مشروطه هم از همین سرخوردگى حکایت دارد. در عارف و عشقى و تا حدّى‏فرخى یزدى و ادیب‏الممالک فراهانى و بهار مى‏توان سرخوردگى دوره مشروطه رادید.

* شاعران مشروطه که نقش خودشان را در جریان مشروطه ایفا کرده‏اند، چه‏کسانى هستند؟

شاعرانى که با شروع شدن داستان مشروطه، وارد عرصه مى‏شوند و بعدشاعران جدید به آنها ملحق مى‏گردند، عارف و عشقى و ادیب‏الممالک و بهار، متعلّق به این دوره هستند.

* آیا شعر دوره مشروطه موفقیّتى کسب کرده است؟

از لحاظ ارزش شعرى، در این دوره کار چندان ارزنده‏اى عرضه نمى‏شود، ولى از لحاظ فکرى ما شاهد بیدارى زمان و شور سیاسى هستیم. مسائل انسانى‏ مطرح مى‏شود، شعر سیاسى است. به هر حال، دوره مشروطه دوره‏اى است که‏ جریان تازه‏اى پدیده آمده است و طبیعى است که مسائل انسانى با تأثیرگیرى ازغرب مطرح شود.
 


بعد از پروین

* شاعرى که بعد از بهار مطرح است و در حدّ خود شاعر خوبى است، پروین ‏اعتصامى است. درباره او چه دیدگاهى دارید؟

پروین اعتصامى اولیّن شاعر زن دوره معاصر است؛ لااّقل اولیّن زنى است که‏ در زبان فارسى از او دیوان شعر برجاى مانده است، چون از شاعران زن قبل از پروین دیوانى برجاى نمانده. دومین ویژگى پروین اعتصامى این است که او زندگى‏جدید را درک کرده و شاهد برخورد قدیم و جدید بوده و آن را در شعر خود انعکاس ‏داده است. پروین از کسانى است که از زن دفاع مى‏کند. او در عین حال، اخلاقیّات‏ زمان را در شعر از یاد نمى‏برد و از این جهت هم اهمیّت دارد.

بیان پروین اعتصامى هم بیان قابل قبولى است. فکر مى‏کنم که باید حق ‏پروین را به او بازگرداند که در این چند دهه در سایه مانده. در دیوان پروین هم باید انتخاب صورت گیرد. بخشى از شعرهاى پروین حالت هماهنگى با زمان خودش را ندارد. او زنى خوش قلب و ساده‏دل بوده است که بیانش براى دوره تجّدد و نیاز زمان زیاد جا نیفتاده است و به همین علّت هم جایگاهى که متناسب با اوست، به او داده نشده است. شخصاً فکر مى‏کنم که پروین اعتصامى شاعر ارزنده‏اى است که درخارج از ملاحظات متجدّدانه باید او را ارزیابى کرد.

معمولاً پروین را با فروغ فرخ‏زاد مقایسه مى‏کنند که فروغ براى خانم‏هاى‏روزآمد دلچسب‏تر است. علّت موضوع را باید در تجدّدخواهى تند جستجو کرد که‏ فروغ فرخ‏زاد به آن جواب مى‏دهد، ولى پروین جواب نمى‏دهد. در مجموع، پروین براى جامعه زن ایرانى یک الگوى شایسته‏ترى مى‏تواند به حساب آید.

* مضامین شعر پروین اعتصامى را چطور مى‏بینید؟

مضامین پروین اعتصامى بیشتر حالت زنانه دارد: خانمى که نمودار زن ‏نجیب و پارساى ایرانى است و به سنّ معینى رسیده است و تجربیّات زندگى‏ خودش را ساده‏دلانه، با علاقمندى و با زبان نصیحت بیان مى‏کند. از این رو خیلى ‏باب‌طبع زنان تجدّدخواه و زندگى دوست نیست.

* سؤال از مضمون در شعر پروین اعتصامى به این جهت اهمیّت دارد که ‏مى‏دانیم بعد از سعدى از لحاظ اندرزى مضمون تازه‏اى وجود نداشته است و بعد از حافظ هم دیگر مضمون تازه‏اى درباره عشق و زندگى گفته نشده است. ولى پروین با الگویى وارد بیان مضامین کهنه مى‏شود که شنیدنى است. به‏عنوان مثال مهر مادرى، مست و محتسب آن عرضه کرده است. همچنین شیوه‏ او در مکالمه و نیز مناظره‏ها تقریباً منحصربفرد است. در دیوان پروین‏اعتصامى پدیده‏هاى گوناگون با هم مناظره مى‏کنند. آیا در این حوزه نمى‏توان‏اعتبارى ویژه براى وى قائل شد؟

توجّه پروین به برخى از مباحث معمول باعث شده است که او تا حدودى ‏عقب‏زده شود. عدّه‏اى از تندروها و چپ‏ها، با همین بهانه اظهار کرده‏اند که پروین «شاعر نخود و لوبیا»ست، چون عدس و ماش در شعر او در دیگ باهم صحبت‏مى‏کنند. همین مسائل باعث شده است که پروین تا حدودى کنار زده شود، پروین‏ بیشتر سخنگوى زنانى است که سعدى درباره‏شان گفت: زن خوب فرمانبر پارسا...طیف زنان مخاطب پروین، کسانى هستند که با زندگى و شوهر خود سازگارند و با خوب و بد زمانه مى‏سازند و نجابت خودشان را حفظ مى‏کنند. زنان پروین ‏اعتصامى زندگى را تحمّل مى‏کنند. البتّه در زمان پروین اعتصامى هنوز مسائل ‏مربوط به حقوق زن در آغاز کار بود.

* مى‏دانیم که مقارن با پروین اعتصامى انشعابى در شعر فارسى صورت‏ مى‏گیرد و جریان شعر نو نیمایى عمومیّت پیدا مى‏کند. شعر کلاسیک کم‏کم‏ رونق خود را از دست مى‏دهد. در این دوره و دوره بعد، از شاعران کلاسیک‏چه کسانى را قابل اعتنا مى‏دانید؟

تعداد شاعر کم نیست، ولى همه آنان شعرهایشان خوب نیست. هر کدام ازآنها تعداد کمى شعر خوب دارند. شاعرى را در این دوره نمى‏شناسم که بتوان در او جامعیّت سراغ گرفت. حساب ایرج میرزا جداست. ایرج شاعر زبردستى است. در روان‌گویى، بعد از فرخى سیستانى و سعدى، کمتر کسى به پاى او مى‏رسد. ولى ‏همانگونه که گفتم، او با سلیقه‏اى خاص و شوخى‌مآبانه با شعر روبرو مى‏شود. به‏همین جهت هم هست که او را چندان داخل در جرگه شاعران برجسته به شمار نیاورده‏اند. ادیب‌الممالک هم شاعر قوى‏اى است، ولى مضامینش کهنه است.

* هم ایرج و هم ادیب‌الممالک شاعران قبل از پروین هستند در حالى که‏ سؤال من دوره زمانى بعد از پروین را در برمى‏گیرد.

بعد از پروین دیگر دوره رضاشاهى است که مرحوم رشید یاسمى در کتاب «ادبیّات معاصر ایران» عدّه‏اى از شاعران آن دوره را اسم برده است، ولى هیچکدام ‏از آنها به عنوان شاعر جامع قلمداد نشده‏اند بلکه از هریک برحسب پایگاه ادبى و اجتماعى‏اش قضاوت مى‏شود.

* فکر نمى‏کنید مى‏توان شهریار را آخرین شاعر از این گونه دانست؟

شهریار شاعر معروفى است و بخصوص آذربایجانى‏ها توجّه زیادى به او دارند. او بعد از منظومه‏هاى موفّقى که در زبان آذرى ساخت، آوازه تازه‏اى پیدا کرد. شعرهاى فارسى او هم خوب و متوسّط دارد. و محتاج گزینش است. شهریار را من‏ در زندگى توفیق دیدنش نداشته‏ام. ولى او دورادور به من لطف داشت و یک شعر هم درباره من گفت.

من تمام شعرهاى شهریار را نخوانده‏ام. بنابراین نمى‏توانم قضاوتى صائب‏ داشته باشم. او چند قطعه خیلى معروف دارد که نشان مى‏دهد طبعش بسیار روان ‏است. در عین حال، در زبان او مقدارى کلمات از نوع روزنامه‏اى و کوچه‏اى مى‏توان‏ دید که با شعر کلاسیکى که او متعلّق به آن است و غزلسرا شناخته مى‏شود، زیاد متناسب نیست. همین مسئله، از انسجام شعر او کاسته است. در هر حال، شهریارکسى است که تعدادى از شعرهاى او در بین مردم معروف و مشهور است شایدبتوان گفت که در عصر ما بعد از بهار، شهریار بیش از همه جا افتاده است.آذربایجانى بودن هم به او کمک کرده است، چون شاعر مهّم آن دیار است.

* شخصى که از چند دهه پیش، هم عزل از نوع سعدى و حافظ سروده است وهم در شعر نو و جدید طبع‏آزمایى کرده و در هر دو هم موفق بوده، محمّدرضاشفیعى کدکنى است. پایگاه او را در شعر سنّتى چطور مى‏بینید؟

در اینکه شفیعى کدکنى شاعر مهمّى است، شک نیست. شفیعى از جمله ‏معدود کسانى است که ادبیّات گذشته را خوب مى‏شناسند، اخوان ثالث هم ‏همین‏گونه است. بنابراین، شعر آن دو نمى‏تواند با همه نوگرایى از سنّت و روال‏بیگانه بماند. این تفاوتى است که این دو با نوپردازهاى دیگر دارند. این آشنایى با ادب فارسى در شخصى چون شفیعى کدکنى، حسنى است براى کار، چون پایه و مایه به کار مى‏بخشد. امّا بقیّه‏اش به جوهره شعر برمى‏گردد. چیزى که هست، گمان‏مى‏کنم که دکتر شفیعى بیشتر به عنوان استاد ادبیّات و محقّق ادبى شناخته شده‏است تا شاعر.