سر آغاز سخن

 
با نام هستی بخش

گشایش وبلاگ شخصی خودم را به همه عزیزان اعلام می نمایم.امید که با یاری خدای مهربان یا همان اهورا مزدایی که هزاران سال روشنایی بخش دل های نیاکانمان بوده ، ایران عزیزمان را هماره آباد و سربلند بسازیم...

یادداشت میر مهرداد میرسنجری در روزنامه شرق،  شماره ۲۷۴۸ - ۱۳۹۵ يکشنبه ۲۱ آذر

 
به مناسبت ٢١ آذر سالگرد آزادي آذربايجان
 
دكتر ميرمهرداد ميرسنجري*
 

٢١ آذر برابر است با سالروز آزادسازي آذربايجان، اين پاره تن ايران‌زمين از بختك فرقه مزدور دموكرات پيشه‌وري؛ سالروزي که شوربختانه به نحو شايسته به آن پرداخته نمي‌شود. در سال‌هاي پس از اشغال ايران در شهريور ١٣٢٠ تا پايان جنگ جهاني در نيمه سال ١٣٢٤ خورشيدي، حزب توده ايران با سازمان‌دهي گسترده در سراسر ايران به‌ويژه نيمه شمالي كشور، در راستاي اهداف شوم تجزيه ايران، اقدام به کادرسازي كرد. بر پايه کنفرانس تهران که با شرکت سران متفقين يعني استالين، روزولت و چرچيل برگزار شده بود، سه کشور توافق کردند بلافاصله پس از پايان جنگ جهاني دوم خاک ايران را ترک کنند. آمريکا و انگلستان اين توافق را به اجرا گذاشتند، ولي شوروي همچنان در سرزمين‌هاي اشغال‌شده شمال و شمال غرب ايران مستقر ماند تا به‌تدريج نیت‌های پليد توسعه‌طلبانه خود را به مرحله اجرا بگذارد... . در فاصله دوم آذر ١٣٢٤ تا ١٣٢٥خورشيدي آذربايجانِ تاريخي به مرکزيت تبريز از ايران تجزيه شد و کمونيست‌هاي حزب توده سابق براي عوام‌فريبي به دستور روس‌ها با نام «فرقه دموکرات آذربايجان» حکومت مستقلي را در تبريز تشکيل دادند. اين مزدوران اجنبي در دوران اشغال آذربايجان نهايت تلاش خود را كردند تا هويت ايراني آن سامان را در هر شكل نابود كنند. از ممنوعيت كاربرد زبان فارسي و نابودي کتاب‌هاي درسي ايراني گرفته تا تغيير محتواي نهاد‌هاي اجتماعي، مدارس و ادارات همه‌وهمه با جعل هويت با دستور مقام‌هاي شوروي و نيز حزب كمونيست باكو، باعث ايراني‌زدايي شدند. در اين راه نوکران مزدور مقيم باکو که تا سال ١٣٢٠ سال جدايي از ايران را تجربه مي‌كردند، در سال‌هاي پس از جدايي از ايران تحت شست‌وشوي مغزي روس‌ها هويت ايراني خود را انکار مي‌کردند، با رهبري يک پان‌ترکيست کمونيست با نام ميرجعفر باقروف، دولت پوشالي ضدايراني سيدجعفر پيشه‌وري را در ٢١ آذر ١٣٢٤ در تبريز به راه انداختند كه در ٢١ آذر يك سال بعد به وسیله خود مردم ايران‌خواه آذربايجان شكست خورد و به فرار مزدوران شوروي به دامان اربابان‌شان انجاميد. دستور محرمانه مستقيم استالين براي تشکيل کشور‌هاي مستقل در نيمه شمالي ايران شامل آذربايجان، مازندران، گيلان، گرگان، خراسان و کردستان، سندي محكم است براي اثبات نفوذ و دخالت مستقيم بيگانه براي تفرقه‌افكني قومي و تجزيه ايران. اوج وابستگي و بيگانه‌گرايي فرقه مزدور دموکرات آذربايجان به استبداد سرخ کمونيستي از پرسش و پاسخ تحقيرکننده نمايان مي‌شود. پيشه‌وري پس از شكست تجزيه‌طلبان، به مقام‌هاي مسكو و باكو با اعتراض گفته بود: «شما ما را آورديد ميان ميدان و اکنون که سودتان اقتضا نمي‌کند، ناجوانمردانه رهايمان کرديد؟». سرهنگ قلي‌اف، مقام مسئول جمهوري كمونيستي باكو، پاسخ داده بود: «سني گئتيرن، سنه دئير گت»، (کسي که تو را آورد، به تو مي‌گويد که برو!). پيشه‌وري بعد از فرار به شوروي و پس از اظهارنظر‌هايي که از سوي روس‌ها به پشيماني او از خيانت به ايران تعبير شد، در تصادفي مشکوک کشته و در باکو دفن شد. با مرگ پيشه‌وري، موجوديت فرقه دموکرات عملا به پايان رسيد.

فرجام سخن:
نقشه‌هاي ايران پيش و پس از قاجاريه نشان از تجزيه بخش‌هاي وسيعي از ايران در اين دودمان نالايق دارد. در دوران ۳۷ساله حكومت فتحعلي‌شاه قاجار بيش از ٢٧٣ هزار كيلومترمربع از خاك ايران پس از جنگ‌هاي پردامنه ايران و روسيه و در دو قرارداد ننگين گلستان و تركمانچاي از ايران جدا شدند و در دوران ٥٠ساله حكومت ناصرالدين شاه قاجار نيز جدايي بيش از دوميليون‌و ١٩٦هزارو ٥٠٠ كيلومترمربع از سرزمين‌هاي تاريخي ايرانيان رقم خورد؛ بااين‌حال دشمنان تاريخي ايران‌زمين امروزه نيز از ايران دست برنمي‌دارند و با تجهيز و پشتيباني و آموزش گروه‌هاي تجزيه‌طلب قومي و زباني در آذربايجان، كردستان، خوزستان و بلوچستان، همچنان ‌درصدد لطمه به تماميت ارضي ايران‌زمين و تجزيه و كوچك‌تركردن آن هستند؛ مسئله‌اي بسيار مهم كه به‌هيچ‌وجه نبايد مورد غفلت مسئولان، رسانه‌ها و مردم ايران قرار گيرد. تبليغات نماد گرگ خاكستري (بوزقورد) و تقديس پرچم تركيه و جمهوري باكو و هم‌زمان فحاشي و توهين و دشنام به نمادهاي وحدت ملي ايران ازجمله كوروش بزرگ، زبان فارسي، شاهنامه فردوسي، خليج فارس و... در اماكن عمومي و حتي برخي ورزشگاه‌ها، زنگ خطر پشتيباني تمام‌عيار از دشمنان يكپارچگي سرزميني و وحدت ملي ايران در داخل مرزهاي ايران است كه هوشياري نخبگان و نيز مسئولان ايراني را مي‌طلبد. در تشكيل شتاب‌زده فراكسيون مناطق ترك‌زبان كه بعدا به فراكسيون مناطق ترك‌نشين تغيير نام داد، افزون بر مغايرت و نقض بنيادين اصول ١٥، ٦٧ و ٨٤ قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، استقبال بي‌سابقه رسانه‌هاي صهيونيستي و رقيبان منطقه‌اي مانند دولت وهابي سعودي و دولت سلفي تركيه و گروه‌هاي رسمي تجزيه‌طلب ضدنظام، جاي شكي باقي نمي‌گذارد كه بايد در اين‌گونه اقدامات شتاب‌زده «دشمن‌شادكن» بازنگري اساسي صورت گيرد و از تكرار اين حركت‌ها به‌ويژه از سوی «نمايندگان ملت ايران» جلوگيري شود.
*استاديار دانشگاه و پژوهشگر فرهنگي و ژئوپلیتيك 

 

برگرفته از:

http://sharghdaily.ir/News/109648/

 

 

یادداشت منتشر شده میر مهرداد میرسنجری در خبر گزاری فارس- 1395/9/10

 
 
 به مناسبت ٩ آذر، چهل و پنجمین سالگرد بازگشت جزیره های ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک به مام میهن
 
کشورهای جنوب خلیج فارس، به جای چشم طمع به خاک ایران، اختلافات ارضی خود را حل کنند!!
 
 
بریتانیا دو قرن گذشته به بهانه حفظ امنیت خلیج فارس از ناامنی ناشی از تحرکات اعراب بادیه نشین جنوب خلیج فارس در منطقه استقرار یافت و در راه تثبیت سلطه خود بر آمد.

به گزارش ‌گروه بین الملل خبرگزاری فارس، دکتر میر مهرداد میرسنجری، استادیار دانشگاه و پژوهشگر فرهنگی و ژئوپلتیک-بریتانیا از سال 1819 میلادی به بهانه حفظ امنیت خلیج فارس  از ناامنی ناشی از تحرکات اعراب بادیه نشین جنوب خلیج فارس (اجداد حکام کنونی شیخ نشین های جنوب خلیج فارس) که علاوه بر چوپانی از راه دزدی دریایی امرار معاش می کردند، در منطقه استقرار یافته بود و در راه تثبیت سلطه خود بر آمد.

دولت لندن بر این پایه، شیوخ عرب منطقه را در کنفراسى جمع کرد و آن ها قراردادى را تحت عنوان صلح جاویدان امضا کردند که به موجب آن بریتانیایى ها اجازه یافتند نه تنها به بهانه مبارزه با دزدان دریایى بلکه به بهانه حفظ امنیت خلیج فارس بتوانند در هر حادثه اى که در کرانه هاى خلیج فارس اتفاق مى افتد مداخله کنند. در پى این کوشش ها، جزیره های ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک را که از روزگار کهن در تملک ایران و جزو لاینفک خاک آن بود به اشغال بریتانیا و سپس شیوخ عرب شارجه و رأس الخیمه درآمد.

در میان نقشه های رسمی  که حاکمیت ایران بر جزیره های سه گانه را به اثبات می رساند، یک نقشه رنگی موجود است که وزارت جنگ انگلیس در سال ١٨٦٨میلادی تهیه کرده و «لرد سادیس بری» از طریق وزارت خارجه تقدیم ناصرالدین شاه کرد، نقشه ای بسیار تاریخی که جزایر سه گانه، به رنگ  کشور ایران مشخص هستند.

در نقشه دیگری که توسط «لرد کرسن» نایب سلطنه انگلیس در خلیج فارس در سال ١٨٩٠ میلادی تهیه شده نیز جزیره های بوموسا و تنب بزرگ و تنب کوچک به رنگ خاک ایران رنگ آمیزی شده است.

افزون بر این دو، در نقشه دریاداری انگلیس که در اواخر قرن ١٩ و اوایل قرن بیست تهیه شده نیز باز جزایر سه گانه به رنگ ایران نمایان هستند.

از دیگر مستندات  حقانیت ایران در مالکیت جزیره های سه گانه می‌توان به کتاب «محمود سدید کبابی بندر عباسی» اشاره کرد که در اسناد جالب توجه آن می‌توان به سندی اشاره کرد که در آن اجداد شیوخ فعلی شارجه و رأس‌الخیمه که پیشه آن ها چوپانی بود، برای تعلیف احشام خود در جزیره بوموسا ـ که به دلیل مراتع سرسبز خود به «گپ سبزو» نیز معروف بود ـ از حاکمان ایران اجازه می‌گرفتند و پس از تعلیف هم مراتب خدمتگزاری و سپاس خود را به ایرانیان اعلام می‌داشتند!!

دولت ایران حتی در دوره فترت شاهان بی کفایت قاجار و نیز در دوران رضاشاه، بارها حق حاکمیت خود را بر جزیره های تنب و ابوموسى اعلام کرد.

از جمله در تاریخ 5 اسفند 1308 خورشیدی، وزارت خارجه دولت رضاشاه پهلوی، نامه اعتراضى را مبنى بر برافراشتن پرچم بریتانیا بر فراز جزیره های بوموسا و تنب بزرگ به وزیر مختار بریتانیا در تهران نگاشت.

در نهایت پس از سال ها تلاش پیگیر همه دولت های ایرانی، سرانجام در ٩ آذر ١٣٥٠ خورشیدی  سه جزیره بوموسا، تنب بزرگ و تنب کوچک از اشغال بیگانگان خارج شدند و به مام میهن بازگشتند.

با این حال چند سالی است که همه دولت های مرتجع عربی با تهدید علنی تمامیت ارضی ایران، مدعی مالکیت جزیره های ایرانی خلیج فارس هستند، درحالی که مشکلات ارضی متعددی بین امارات و عمان، بین امارات و قطر، بین عربستان با امارات ، بین قطر و عربستان و ... وجود دارد که رسانه های منطقه از پوشش خبری آن ها خود داری می کنند.

شیوخ امارات که  در چند دهه پیش سرزمینی که هم اکنون در آن زندگی می کنند از شیوخ عمان اجاره کرده اند عامدانه خود را به خواب زده اند و چشمان خود را به گذشته تاریخی منطقه کاملا بسته نگاه داشته اند و به نظر می رسد  دولت امارات اختلافات عدیده ارضی خود با سایر همسایگان را می خواهد با دامن زدن به ادعاهای واهی علیه ایران پوشش دهد.

به طور مثال، براساس توافق جده که در سال ١٩٧٤ میلادی میان ابوظبی وریاض به امضاء رسید، منطقه «واحه العین» در «البریمی» شامل چندین روستا وشهر العین و صحرای «الظفره»، کاملا  به امیرنشین ابوظبی تعلق گرفت.

برپایه این توافق، منطقه «خورالعدید» در امتداد خط ساحلی خلیج فارس به طول ٢٥ کیلومتر، در حد فاصل مرزهای خاکی ابوظبی و قطر به خاک عربستان افزوده شد.

منطقه «خورالعدید» افزون بر اهمیت جغرافیایی، ٨٠ درصد حوزه نفتی «خیزالشیبه» با بیش از ٤ میلیارد بشکه نفت وحدود ٦٥٠ میلیون متر مکعب گاز طبیعی را هم در بر دارد و از ویژگی‌های اقتصادی خاصی برخوردار است.

دولت عربی(!) امارات  علیه هم تباران عربستانی نیز ادعای ارضی دارد و مدعی است که عربستان برخی از مناطق «سبرخه مطی» را از خاک امارات تصرف کرده است!!

لازم به ذکر است که امارات متحده عربی،مرزی که مورد قبول هردو عربستانی و اماراتی باشد ندارد و همچنان ازمرزهای قبل از ١٩٧٤ خود  استفاده می کند.

امارات متحده هنوز در التهاب است که عربستان سعودی مدعی آب های سرزمینی خلیج فارس در  محدوده ٢٠ مایلی شود که راهگذری  بین امارات متحده وقطر است .

ادعای عربستان سعودی در صورت چنین ادعایی بدین معنا خواهد بود که میدان های نفتی امارات متحده عربی در حوزه مناقشه ومیدان نفتی زرکوه ( که همانند جزیره آریایی، ایرانی بوده و اشغال شده توسط امارات است) و امارات وقطر در آن سهیم هستند، به عربستان سعودی تعلق خواهد یافت.

ادعاهای ارضی علیه تمامیت ارضی ایران در طول سال های  تولد یک به یک کشورهای ذره بینی عربی از دامن استعمار انگلیس همواره وجود داشته که تغییر  و جعل نام ساختگی برای خلیج فارس، ادعای مالکیت بر اروند رود و خوزستان از مهمترین این ادعا ها بوده است. این ادعاهای نژادپرستانه و متعصبانه عربی حتی به جنگی ویرانگر و هشت ساله از سوی صدام  علیه ایران و ایرانی انجامید که با حمایت فراموش ناشدنی و پشتیبانی، مالی، تسلیحاتی و لجستیکی قاطبه کشورهای عربی همراه بوده است.

بی تردید افکار عمومی ایران در انتظار پاسخ شایسته و قاطع  دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی به یاوه گویی های امارات،این شیخ نشین کوچک خلیج فارس است که یکی از بهترین راه های آن از طریق باز کردن مستندات مالکیت ایران بر استان جلفاوه (امارات کنونی)، جزیره ایرانی «آریایی» یا «سیربو نعیر» و جزیره نفت خیز «زرکوه» است که در اشغال امارات متحده عربی قرار دارند.

 

برگرفته از:

http://www.farsnews.com/printable.php?nn=13950910000369

 

روزنامه شرق، شماره 2687، 1 مهر 1395

تأملی بر یک نقد
 

با توجه به نقدی که به مقاله قوم‌گرایی در ترازوی وحدت ملی در تاریخ ٢٥ شهریور ٩٥ منتشر شد، این‌جانب به‌ عنوان یک آذربایجانی پایبند به وحدت ملی و تمامیت ارضی ایران که اجدادم از دیرباز چه در نهضت مشروطه و چه در توطئه تجزیه‌طلبانه و خائنانه پیشه‌وری برای تجزیه آذربایجان، همواره برای استقلال، تمامیت ارضی و وحدت ملی ایران مبارزه کرده‌اند، نکات زیر را به عرض می‌رسانم:
١- با توجه به اینکه نویسنده، در آغاز، به تحصیلات نگارنده مقاله قوم‌گرایی در ترازوی وحدت ملی اشاره کرده، مگر منتقد محترم دارای همه تخصص‌های ژنتیک، حقوق، مردم‌شناسی، زبان‌شناسی و... است که در همه این مباحث بدون هیچ منبع شناخته‌شده معتبری، اظهارنظر کرده است؟ از دیگر سو، مگر تخصص دانشگاهی یک فرد هیچ محدودیتی برای حقوق آن فرد به‌ عنوان یک شهروند برای اظهارنظر در دفاع از وحدت ملی، تمامیت ارضی و قانون اساسی ایران به وجود می‌آورد؟ مگر جز این است که بسیاری از صاحب‌نظران سیاسی و کنشگران فرهنگی ایران و جهان، پزشک، آرشیتکت و... حتی برخی بدون تحصیلات دانشگاهی بوده‌اند.
 ٢- نویسنده، رویکرد ایران‌خواهانه روزنامه «شرق» را به نظر خود، به «تأیید اندیشه دگم» متهم کرده است!! اگر ایشان به دموکراسی پایبندند (البته به صورت عملی و نه صرفا شفاهی!) چرا باید ابراز نظر مخالف اندیشه خود را به «دگم‌اندیشی» بنوازند؟؟!؟
٣- آقای ترابی، روزنامه «شرق» را مورد نکوهش قرار می‌دهد که با توجه به اینکه بازتاب تفکر اصلاح‌طلبان است، چرا باید مطالب ایران‌خواهانه و ملی چاپ کند که این امر نظر اکثر اصلاح‌طلبان تلقی شود!!
به‌راستی آیا این ادعا به ‌این معناست که میهن‌دوستی ایرانی در اندیشه اصلاح‌طلبی هیچ جایگاهی ندارد؟! یا اینکه فقط اندیشه‌های قوم‌گرایانه محلی در میان اصلاح‌طلبان در اولویت است یا باید در اولویت قرار گیرد؟! با این ادعای نویسنده، واقعا باید بیندیشیم در اندیشه اصلاح‌طلبی، تضارب آرا مورد احترام نیست و هر گفتار منطبق بر وحدت ملی و حراست از استقلال و تمامیت ارضی ایران باید نفی شود؟؟!!
٤- آقای ترابی در یادداشت خود و در سخنی تأمل‌بر‌انگیز بدون تفکیک «ترک‌زبانان» با «ترک‌ها»، برای همه با یک پیش‌فرض و بدون کم‌ترین سند به یک شکل، حکم صادر کرده است!! نویسنده از سویی ریشه ترک‌زبان‌ها و ترک‌ها را یکی دانسته و از ریشه مشترک آنها با مغولستان سخن گفته!! و جالب‌تر اینکه بر پایه فرضیه غلط مهاجرت یا به قول ایشان کوچ آریایی‌ها که مستندات انکارناپذیر نادرستی آن، بارها منتشر شده است، بدون ذکر کوچک‌ترین منبعی بر ریشه‌داری ترک‌ها (که مشخص نکرده ترک‌زبان‌ها را هم شامل می‌شود یا خیر!!) به پیش از آریایی‌ها اشاره می‌کند، آن هم با تاریخی هفت‌هزار‌ساله!!
٥- نویسنده در بخش دیگر مطلب خود، بدون کوچک‌ترین سندی، مدعی شده ساخت تخت جمشید با الگوبرداری از معماری اقوام ساکن آذربایجان انجام شده!
٦- ایشان در جایی دیگر در سخنی عجیب با ادعای نقل‌قول از کسروی، گویندگان زبان فارسی را با نژاد آریایی یکی دانسته! و در برابر ترک‌ها (که معلوم نیست منظورشان همان ترک‌زبان‌ها باشد) قرار داده، ادعایی گزاف که نیاز به هیچ توضیحی ندارد.
٧- آقای مهدی ترابی در حالی اصل مصرح ١٥ قانون اساسی را با تفسیر به رأی، به تفسیر غلط مدافعان کیان اسلامی و وحدت ملی حواله می‌دهد که باوجود ادعای ایشان و دیگر هم‌اندیشانشان، در هیچ جای این اصل به واژگانی مانند «تدریس زبان محلی» اشاره‌ای نشده است و فقط تدریس ادبیات محلی را آن هم در کنار زبان فارسی «آزاد» (و نه اجباری) دانسته است! برای اطلاع افرادی که حاضر نیستند در تصور نادرست از اصل ١٥ قانون اساسی که در ذهنشان جای داده‌اند، تغییری ایجاد کنند، مجدد به این اصل اشاره می‌شود: «‎‎‎‎‎زبان‏ و خط رسمی‏ و مشترک‏ مردم‏ ایران‏ فارسی‏ است‏. اسناد و مکاتبات‏ و متون‏ رسمی‏ و کتب‏ درسی‏ باید با این‏ زبان‏ و خط باشد، ولی‏ استفاده‏ از زبان‌های محلی‏ و قومی‏ در مطبوعات‏ و رسانه‌های گروهی‏ و تدریس‏ ادبیات‏ آنها در مدارس‏، در کنار زبان‏ فارسی‏ آزاد است‏».
٨- پافشاری آقای مهدی ترابی به کشاندن پای سازمان ملل به خواست‌های قوم‌گرایان در شرایطی است که آنچه این سازمان بر آن تأکید دارد «حق تکلم زبان‌های محلی» است و نه آنچه قوم‌گرایان بر آن پای می‌فشارند؛ یعنی «حق آموزش به زبان قومی» که تفاوت و پیامدهای متصور برای هریک، از زمین است تا آسمان.
٩- در پایان به‌ عنوان یک آذربایجانی ایران‌دوست پایبند به نظام اعلام می‌کنم تجربه برخی جناح‌های سیاسی در پروبال‌دادن به برخی جریان‌های قومی به‌ویژه در آذربایجان خطر بزرگی برای وحدت ملی و تمامیت ارضی نظام اسلامی به همراه دارد که اگر آن را در کنار برنامه‌های محور باکو، آنکارا، ریاض و تل‌آویو و تجهیز اندیشه‌های واگرایانه زبانی - قومی ایران تجزیه و تحلیل کنیم، شکی برای برنامه‌ریزی تجزیه آذربایجان از ایران باقی نمی‌ماند که همه ایران‌خواهان، باید همواره در برابر این توطئه هوشیار باشند.

 

برگرفته از:

http://www.sharghdaily.ir/News/103456/

 


مقاله میر مهرداد میرسنجری در روزنامه شرق، شماره 2671، 11 شهریور 1395

 
قوم‌گرايي در ترازوي «وحدت ملی»
 
میر مهرداد میرسنجری
 

دستیار محترم رئیس‌جمهور در امور اقوام، در چندین سخنرانی و نیز یادداشت اخیر خود در روزنامه دولتی ایران، اجرای خواسته‌های قومی و محلی را «قدمی در جهت تقویت وحدت ملی» دانسته است. هم‌زمان سرفصل‌های درسی مربوط به مغولستان و قرقیزستان و...، براي تدریس یکی از زبان‌های قومی - محلی ایران (!)، از سوي وزارت علوم، ارائه شده است و نیز از دیگر سو برای نخستین‌بار پس از تشکیل مجلس از دوران مشروطه، تشکیل فراکسیون زبانی- قومی از سوي برخی نمایندگان استان‌های مرزی کلید خورده که رویداد تأسف‌بار کتک‌خوردن یک خبرنگار، مستقیم به پرسش از یکی از طراحان تشکیل فراکسیون قومی مجلس مربوط بوده است.
آقای یونسی در حالی «آموزش زبان مادری یا محلی اقوام ایران بزرگ» را در راستای «همبستگی» اعلام كرده که با مرور سرفصل‌ها و واحد درسی رشته يادشده درمی‌یابیم این درس‌ها کوچک‌ترین ارتباطی با فرهنگ و تاریخ آذربایجان و ایران ندارند و خالی از هرگونه مطالعه عمیق ایران‌شناسانه بوده‌اند.
به‌راستی آیا مسئولان و مشاوران فرهنگی ریاست محترم جمهور نمی‌دانند ریشه‌های فرهنگ آذربایجان در ایران است و نه در مغولستان؟
تردیدی نیست وصل‌کردن ریشه‌های فرهنگ آذربایجان به مغولستان، ازبکستان، تاتارستان، قزاقستان و ترکستان اگر هم برخاسته از اتاق فکر طرح‌های واگرایانه ضد ایرانی نباشد، قطعا یک خطای فاحش و نابخشودني است.
بنابراین با توجه به اهمیت «وحدت ملی» و ضرورت هوشیاری در برابر «تهدید‌ها و حرکت‌های مشکوک ضد وحدت ملی نظام و ایران»، توجه مسئولان، رسانه‌ها و مردم به موارد زیر بسیار ضروری و سرنوشت‌ساز است:
 ١- پیرو اصول قانون اساسی، حفظ وحدت ملی، از اهم امور در جمهوری اسلامی ایران است. بند ١٥ اصل ٣ (توسعه‏ و تحکیم‏ برادری‏ اسلامی‏ و تعاون‏ عمومی‏ بین‏ همه‏ مردم‏)، اصل ٩ (حفظ وحدت، وظیفه دولت و آحاد ملت است)، اصل ٢٤ (مطبوعات نمی‌توانند به اسلام یا حقوق عمومی خدشه‌ای وارد کنند) و اصل ٢٦ (احزاب و... نمی‌توانند به وحدت ملی خللی وارد آورند) قانون اساسی به این مهم اشاره کرده‌اند.
بر رویکرد «وحدت‌طلبانه» قانون اساسی در اصل ١٥ نیز تأکید شده، آنجا که گفته است: «‎‎‎‎‎زبان‏ و خط رسمی‏ و مشترک‏ مردم‏ ایران‏ فارسی‏ است‏. اسناد و مکاتبات‏ و متون‏ رسمی‏ و کتب‏ درسی‏ باید با این‏ زبان‏ و خط باشد؛ ولی‏ استفاده‏ از زبان‌های محلی‏ و قومی‏ در مطبوعات‏ و رسانه‌های گروهی‏ و تدریس‏ ادبیات‏ آنها در مدارس‏، در کنار زبان‏ فارسی‏ آزاد است‏».
لازم به ذکر است با وجود وارونه‌نمایی و تحریف دائمی اصل ١٥ قانون اساسی از سوي جریان‌های واگرا، «تمامی» «مکاتبات» و «متون رسمی» و «کتب درسی» «باید» با زبان و خط رسمی یعنی زبان فارسی باشد و تنها استثنائی را که قانون اساسی در «مقام ِ بیان» و «پیرامون تدریس» ذکر می‌کند این است که «می‌توان» «ادبیات» محلی را در مدارس در کنار زبان فارسی تدریس کرد؛ بنابراين مجوز قانون‌گذار تنها این است که با رعایت اولویت اصلِ تدریس به زبان و خط فارسی می‌توان با آن زبان، آثار ادبی مناطق گوناگون کشور را به‌صورت سراسری و ملی برای تمام دانش‌آموزان کشور تدریس کرد که مسلما با اصل «وحدت‌طلبانه»‌ای که در اصول مختلف قانون اساسی موج می‌زند، هم‌خوانی دارد و هرگز نمی‌توان آن را به مجوز تدریس زبان محلی یا تدوین کتاب‌های کشورهایی مانند مغولستان و قرقیزستان در مناطق قومی ایران تعبیر کرد؛ بنابراين قانون اساسی، آموزش «به» زبان‌های محلی را منع کرده و تنها ادبیات آنها در مدارس در کنار زبان «فارسی» را تأیید کرده است.
همچنین در اصل ١٥ از عبارت «آزاد» استفاده شده و معنای صریح چنین قیدی این است که مسائل یاد‌شده مانند تدریس ادبیات می‌تواند از سوي نهاد‌های خصوصی انجام شود؛ اما انجام‌نشدن آن نیز هیچ خلل قانونی‌اي ایجاد نمی‌کند. نباید فراموش کرد اهمیت تقویت زبان ملی فارسی برای حفظ وحدت ملی ایران، آن‌چنان است که به‌عنوان عامل دوم وحدت ملی (پس از دین مبین اسلام و مذهب حقه امامیه) شناخته شده، به‌گونه‌ای که در نقشه جامع علمی کشور، ارتقای جایگاه زبان فارسی در میان زبان‌های بین‌المللی، یکی از هشت هدف کلان نظام علم و فناوری کشور در نظر گرفته شود.  بنابراین زبان فارسی، به‌عنوان زبان واحد و یگانه پیوند‌دهنده اصلی ملت یکپارچه ایران است، نه‌تنها نباید تضعیف شود، بلکه به‌ویژه در استان‌های مرزی کشور باید بسیار بیش از پیش مورد توجه و ترویج باشد.
٢- نکته‌ای فراتر از الزام توجه به درخواست‌های قومی- محلی، این است که شناخت و مقابله با «مصادیق تضعیف وحدت ملی» هم لازم است در زمره «الزام قانونی، حقوقی و عقلی» دولت قرار گیرد، د‌رحالی‌که در قوانین جمهوری اسلامی، هیچ راهکاری برای ممانعت از وقوع «مصداق‌های تهدید وحدت ملی» وجود ندارد. به‌راستی برای پیشگیری و جلوگیری از عوامل تضعیف وحدت ملی، از جمله برای توهین علنی واگرایان زبانی- قومی در اماکن عمومی و ورزشگاه‌ها، رسانه‌های دیداری، شنیداری و نوشتاری و فضاهای مجازی چه الزام قانونی بازدارنده‌ای وجود دارد؟ در ایران، مجازات توهین به نام ایران، توهین به پرچم رسمی جمهوری اسلامی، توهین به ریشه‌های نژادی ایرانیان، توهین به زبان ملی پارسی، اقدام به برافراشتن پرچم بیگانه در اماکن عمومی و ورزشگاه‌ها و کنسرت‌ها و به‌نمایش‌گذاشتن نمادها و نشان‌های تجزیه‌خواهی ایران و... چیست و چه رویکرد، نقشه راه و ابزار قانونی‌اي برای آنها وجود دارد؟
٣- قانون اساسی جمهوری اسلامی تأکید می‌کند، در کشور جمهوری اسلامی ایران تنها یک ملت وجود دارد به نام «ملت ایران». حال، پرسش این است که آیا تکرار کاربرد واژه «ملت» برای هر یک از گروه‌های زبانی از مردم ایران، ازسوی برخی نمایندگان مجلس، برخلاف نص صریح قانون اساسی ازجمله اصل ٦٧ نیست که درباره سوگند نمایندگان مجلس به ودیعه «ملت ایران»، تأکید می‌کند؟ کاربرد واژه «ملت» برای هریک از اقوام ایرانی، حتی دستاویزی برای تأسیس فراکسیون مسئله‌دار مجلس هم شده است که سهل‌انگاری در برابر آن، جغرافیای سیاسی استان‌های مرزی ایران را در معرض خطر تجزیه قرار می‌دهد. کاربرد واژه «ملت» جداگانه، برای هر یک از اقوام ایرانی، ناقض اصل ٨٤ قانون اساسی نیز هست که می‌گوید: «هر نماینده در برابر تمام ملت (و نه آن‌گونه که دشمنان یکپارچگی ملی ایران تبلیغ می‌کنند، ملت‌های ایران) مسئول است.
٤- درحالی‌که موضع قانون اساسی و روح وحدت‌طلبانه آن و مواضع قاطع رهبری و اسناد بالادستی نظام، جای هیچ تردیدی در تفسیر و اجرای اصول قانون اساسی باقی نمی‌گذارد، واگرایان، ایران‌دوستی و تلاش برای وحدت ملی نظام را با اَنگ پان‌ایرانیسم می‌نوازند؛ این در حالی است که در تاریخچه این نهضت، هدف، حرکتی «وحدت‌گرایانه» بوده است. در دوره اشغال ایران در شهریور ٢٠ و با آرمان مقابله با اشغالگران ایران و در راه یکپارچگی ملت یگانه ایران در برابر بیگانگان؛ درحالی‌که برعکس، جریان‌های واگرایانه پان‌ترکیسم و پان‌عربیسم، از خواست‌های زبانی- قومی و محلی به‌عنوان ابزاری در راستای جدایی‌طلبی استفاده می‌کنند و با بهانه دفاع از زبان محلی، در راستای تبلیغ ادعای «کثیرالمله»بودن (یعنی چندملت‌بودن مردم ایران) و درنهایت تجزیه زبانی- قومی ایران ازسوی دشمنان و طراحان تجزیه ایران گام برمی‌دارند.
٥- دشمنان محور «بارتل» (نامی که برای محور باکو، آنکارا، ریاض، تل‌آویو برگزیده‌ام) در پوشش تفرقه‌افکنی زبانی- قومی، به شدت در حال تحریک عملکرد واگرایانه و تجزیه‌طلبانه ضدوحدت ملی به وسیله عوامل خود هستند. باید هوشیار باشیم «برندا شیفر» (نویسنده اسرائیلی و از طراحان تجزیه ایران) در کتاب خود، تشکل‌یابی قوم‌گرایانه، قطب‌بندی‌های قومی را به‌عنوان نخستین پله واگرایی و درنهایت تجزیه کشور جمهوری اسلامی مطرح کرده است. درواقع نخستین پیشنهاد‌دهنده جداسازی قومی ملت ایران، تئوریسین‌های صهیونیستی بودند که پروژه فروپاشی از درون/ فاز قومی را طرح کرده‌اند.
٦- با توجه به همه گفته‌های بالا، باید آگاه باشیم مهم‌ترین تذکر مقام معظم رهبری در دیدار با نمایندگان دوره دهم مجلس شورای اسلامی در تاریخ ١٦ خرداد ١٣٩٥، به قرار زیر بود: «یک نکته‌ای که [باید] خیلی به آن دوستان توجه بکنند: ببینید ما در داخل کشور یک گُسل‌هایی داریم، گُسل‌های قومی داریم، گُسل‌های عقیدتی داریم، سنّی و شیعه داریم مثلا فرض بفرمایید، گُسل‌های جناحی داریم -همین جناح‌هایی که هست، که می‌بینید- این گُسل‌ها تا مادامی‌که فعال نشده، زلزله به وجود نمی‌آید؛ اشکالی هم ندارد. بودن اختلافات اشکالی ندارد. اگر چنانچه این گُسل‌ها فعال شد، آن‌وقت زلزله به وجود می‌آید؛ سعی دشمن در فعال‌کردن این گُسل‌هاست؛ حواستان باشد. مرتبا دارند بر آتش اختلافات می‌دمند برای اینکه آن را برافروخته‌تر و مشتعل‌تر بکنند»
دلیل تذکر مقام معظم رهبری مشخص است؛ تشکیل دسته‌بندی‌های قومی، یعنی همان چیزی که دشمنان کشور می‌خواهند و هر روز در رسانه‌هایشان تبلیغ می‌کنند، مسئله‌ای که زیبنده مجلسی نیست که قرار است، مظهر اراده ملی و دموکراسی باشد.
فرجام سخن
فراتر از خواست‌های محلی اقوام، توجه به تدوین راهکارهای تقویت میهن‌دوستی ایرانی در راستای «وحدت ملی»، اهمیتی کمتر از این خواست‌ها ندارد. توجه نهادهای مسئول به تأکیدات مقام معظم رهبری درباره هوشیاری در برابر جریان‌های تجزیه‌گرای زبانی- قومی، ضرورتی انکارناپذیر است؛ چراکه توطئه‌های تجزیه ایران به پنج کشور جداگانه زبانی- قومی، در دستور کار اجرائی دشمنان ایران قرار دارد و در قالب تبلیغات وسیع رسانه‌های بیگانه مانند العربیه و بی‌بی‌سی، نمود پیدا می‌کند. بنابراین، برنامه‌ریزی مدون، آموزش و تقویت راهکارهای «وحدت ملی ایران» در مدارس، دانشگاه‌ها و رسانه‌های همگانی برای حفاظت از دستاوردهای خون شهیدان، تمامیت ارضی و یکپارچگی و وحدت ملی ایران، در چارچوب حفظ ایران بزرگ فرهنگی و هم‌زمان توجه و هوشیاری در برابر عوامل وابسته به محور بارتل (باکو، آنکارا، ریاض و تل‌آویو) که در تدارک تجزیه ایران هستند، ضرورتی انکارناپذیر است که نباید به آن بی‌توجهی و سهل‌انگاری کرد. قطعا نسل‌های امروز و آینده، عملکرد نمایندگان، مسئولان ذی‌صلاح و رسانه‌های کشور را به قضاوت خواهند نشست که آیا به جدی‌ترین توصیه رهبری برای حفظ وحدت ملی و تمامیت ارضی ایران و نظام، توجه نشان می‌دهند یا خیر.

 

برگرفته از:

http://sharghdaily.ir/News/101876

یادداشت میر مهرداد میرسنجری در روزنامه ایران، 13 بهمن 1394

به مناسبت 13 بهمن روز جهانی تالاب ها
تالاب‌های رو به نابودی را دریابیم
 

با توجه به اینکه در ایران بیش از 84 تالاب با اهمیت بین‌المللی شناسایی شده است، شوربختانه میزان رشد و آگاهی نسبت به اهمیت محیط‌های طبیعی و کارکرد و بویژه اهمیت زیستگاه‌های حیاتی و متنوع تالاب‌ها، بسیار پایین است. بر پایه برآورد صاحبنظران، ارزش اکولوژیک تالاب‌ها ۱۰ برابر جنگل‌ها و ۲۰۰ برابر زمین‌های کشاورزی است و افزون بر آن، بهترین و مهم‌ترین مخازن ژن گیاهی و جانوری روی زمین هستند.
در ایران با توجه به شرایط ویژه و تقریباً استثنایی در جهان، انواع تالاب‌ها وجود دارند. تالاب‌های مختلف ساحلی با آب شیرین همچون تالاب انزلی، تالاب خلیج مانند، همچون تالاب میانکاله و آشوراده، باتلاق‌های شور ساحلی همچون تالاب شادگان، باتلاق‌های ساحلی کشندی همچون تالاب‌های دهانه گز و مند، تالاب‌های مانگرو، همچون تالاب حرا در خورخوران قشم از جمله انواع تالاب‌های موجود در ایرانند. افزون بر این، تالاب‌های تاروهویر در ارتفاعات دماوند و دریاچه گهر در ارتفاعات اشتران‌کوه لرستان، چند هزار متر بالاتر از سطح دریای آزاد قرار دارند. همچنین تنوع اقلیم، پستی و بلندی‌های فراوان، وجود دو دریای وسیع در شمال و جنوب کشور و گسترش وسیع تشکیلات زمین شناسی دوران سوم زمین شناسی، باعث شده که انواع مختلفی از تالاب‌ها از جمله صخره‌های مرجانی، دریاچه‌های کوهستانی و دشت‌های شور کویری نیز در ایران شکل بگیرند.
تالاب‌ها از جمله بستر‌های تولید مواد غذایی دنیا نیز محسوب می‌شوند. افزون بر این، تالاب‌ها ذخیره گاه‌های بسیار مهمی از مواد ژنتیکی (وراثتی) گیاهی نیز محسوب می‌شوند. تأثیر و تأثر متقابل اجزای فیزیکی، بیولوژیکی و شیمیایی یک تالاب مثل خاک، آب و گیاهان و جانوران، عملکردهای حیاتی متعددی برای تالاب ایجاد می‌کند. از جمله: ذخیره‌سازی آب، حفاظت در مقابل طوفان و کاهش تخریب سیل، تثبیت خطوط ساحلی و مهار فرسایش، تزریق مجدد آب‌های زیرزمینی (جابه‌جایی آب از تالاب به درون سفره‌های زیرزمینی)، تخلیه آب‌های مازاد زیرزمینی (جابه‌جایی آب به سوی بالا و تبدیل آن به آب‌های سطحی)، پالایش آب از طریق تثبیت عناصر محلول، رسوبات و دیگر آلودگی‌ها و تعدیل آب و هوای محلی.
از میان ارزش ‌های اقتصادی متعدد تالاب‌ها نیز، می‌توان به حفظ ذخایر ژنی گیاهی و جانوری، تأمین آب (کیفی و کمی)، آبزی پروری (بیش از دوسوم از برداشت محصول ماهی جهان به سلامت مناطق تالابی بستگی دارد)، تولید محصولات کشاورزی (از طریق تأمین آب و عناصر غذایی)، تولید چوب، تأمین انرژی، تولید مواد لجنی و گیاهی، حمل و نقل و کاربردهای تفریحی و گردشگری (توریستی) اشاره کرد.
علاوه بر این تالاب‌ها به عنوان بخشی از میراث فرهنگی بشر اهمیت ویژه‌ای دارند. اقتصاددانان و دانشمندان به طور روزافزون در زمینه ارزیابی و مطالعه ارزشها و خدمات اکوسیستمی محیط‌های طبیعی از جمله تالابها مشغول به کار هستند. این وظیفه دشوار با تقریب‌ها و تردیدهای فراوانی همراه است. برخی از مطالعات اخیر نشان می‌دهد که اکوسیستم‌ها سالانه حداقل 33 تریلیون دلار ارزش خدماتی به وجود می‌آورند که 9/4 تریلیون دلار آن از طریق تالابها تأمین می‌شود.
حال با توجه به اینکه مفاهیم زیر در سومین همایش کشورهای عضو کنوانسیون رامسر در رژینای کانادا مورد پذیرش قرار گرفته است:
- استفاده خردمندانه از تالاب‌ها عبارت ا‌ست از بهره‌برداری پایدار از آنها برای نوع بشر به شیوه‌ای که خصوصیات طبیعی اکوسیستم برای همیشه حفظ و تضمین گردد. - بهره‌برداری پایدار از تالاب‌ها عبارت‌ است از استفاده‌ انسان به گونه‌ای که حداکثر فواید مستمر برای نسل حاضر بدون کاهش پتانسیل منابع برای برآورد نیازهای مادی و معنوی نسل آتی تأمین گردد.
- خصوصیات طبیعی اکوسیستم عبارت است از خصوصیات فیزیکی، شیمیایی و بیولوژیکی اجزای تشکیل‌دهنده اکوسیستم نظیر خاک، آب، گیاهان، جانوران، عناصر غذایی و روابط متقابل بین آنها. آیا ما قدر این ثروت‌های خدادادی را می‌دانیم و آنها را به درستی مدیریت می‌کنیم؟
 
برگرفته از:
 

یادداشت میر مهرداد میرسنجری در تارنمای امرداد - دوشنبه 12 بهمن 1394

  افروختن آتش سده در کنار آرامگاه «مرداویز»، زنده‌کننده‌ي اين آیین
   
 
*دکتر میر مهرداد میرسنجری :
آیین سده را هر سال زرتشتيان در مکان‌های ويژه‌ي خودشان در شهرهای زرتشتي‌نشين برگزار می‌كنند. افزون بر هم‌میهنان زرتشتی بسیاری از ایرانیان مسلمان نیز خواهان باشندگي در این آیین تاریخی و فرهنگی ایرانی هستند. شوربختانه هر سال و به ویژه امسال با توجه به مشکلات اجرایی باشندگي غیرزرتشتیان در آیین سده، برخی پژوهشگران و دوست‌داران برپايي اين جشن به‌گونه‌ي خود جوش در کنار مزار به فراموشی سپرده شده‌ي بزرگ‌مرد تاریخ ایران، «مرداویز زیاری» در شهر ری رفته و آتش سده را برپا كردند.
مرداويز پادشاهی بود که برای نخستین بار پس از اسلام به برپایی جشن سده با شکوه تمام در ایران فرمان داد.آن گونه که در منابع تاریخی آمد، آتش بزرگ سده تا فرسنگ‌ها بيرون از اصفهان، تخت‌گاه مرداویز ديده مي‌شد.
مرداویز که بود و چه کرد؟
مرداویز فرزند زیار فرزند وردان‌، بنیادگذار دودمانی بود که تا 939 سال پیش (  928 تا 1077 میلادی  به مدت 149 سال) بر بخش‌های بزرگي از ایران از جمله گرگان، قومس، طبرستان، دیلم، گیلان، قزوین، ری، اصفهان و خوزستان فرمان راندند.
گفته شده او در فومن به دنیا آمد. تبار وی از سوی پدر به فرمان‌روایان پيش از اسلام گیلان و از مادر به اسپهبدان رویان مازندران می‌رسد. زیاریان تبار خود را به شاهنشاهان پیش از اسلام می‌رساندند و بر این ادعا بودند که نواد‌گان ارغش فرهادان، شاه گیلانند.
مرداویز در پی گشودن اصفهان دستور داد، تاج پادشاهی وی همانند تاج خسرو انوشیروان، شاهنشاه ایران ساسانی باشد و نیز فرمان داد تا تخت‌گاه تیسفون یا همان ساختمان نامور به تاق کسری برای برگزاری جشن پادشاهی وی به شکل نخست خود بازسازی شود. کار بزرگ مردآویز  در درازي 6 سال فرمانروایی خود، تلاش وی برای برپایی پرشکوه جشن سده بود. وی نزديك‌به يك سده پس از سرکوبی جنبش‌های ایران‌خواهان همچون  جنبش سرخ جامگان و جنبش سپیدجامگان، فرماندهی تیره‌های گیل و دیلم را به دست گرفت و با در هم شکستن قشون المقتدر، خلیفه عباسی، فرمانروایی دودمان ایرانی زیار را از تبرستان در شمال تا خوزستان در جنوب برپا ساخت.
مسعودی در کتاب تاریخ خود تایید می‌کند، هنگامی که مرداویج می‌خواست به بغداد رود و خلیفه را دستگیر کند كشته شد. ابوعلی مسکویه و مسعودی هردو، خلیفه  و دو تن از غلامان او بجکم و توزون  را در کشتن مرداویز سهیم می‌دانند چرا که این دو از کینه غلامان ترک نسبت به مرداویج بهره جستند و پس از کشتن مرداویز به عراق گریختند و در شمار سپاهیان خلیفه درامدند و اندک زمانی به مقام امیرالامرایی رسیدند...
داستان خاک‌سپاری مرداویج را ابومخلد عبدالله بن یحیی که از خدمت‌گزاران و دولت‌مردان مرداویج بود چنین یاد کرده‌است:
«هنگامی که تابوت مرداویج را به ری بردند من روزی پرجوش‌تر از آن روز ندیدم، همه گیلیان و دیلمیان چهار فرسنگ راه را پای برهنه پیمودند. او می‌گفت برادر مرداویج نیز با ایشان پیاده آمد. می‌گفت: من هیچ سپاه ندیده بودم که پس از مرگ فرمان‌روا، بی هزینه درم و دینار مردان و سربازانش این‌چنین به او وفادار بمانند که ایشان بدین شکل به برادرش وُشمگیر پیوستند.»
تبري نیز مي‌گويد‌: «‌تابوت مرداويج را از اصفهان به ري بردند و هنگامي كه تابوت به ري رسيد، ازدحامي غريب بود وهمه ديلمان و مردم گيل با پاي برهنه تا چهار فرسنگ جنازه سردار شجاع خود را استقبال كردند . » قتل مرداويج يكي از بزرگترين زيان‌هايي بود كه ملت ايران برد . زيرا اين امر باعث شد كه مرداويج نقشه وسيع و مهم خود يعني ايجاد حكومت بزرگي در ايران و تجديد دوره ساساني و برانداختن حكومت بني عباس را به پايان نرساند ...»
غفلت نابخشودنی ملت ایران به بزرگمرد تاریخ خود
...اما امروزه مزار مرداویز زیاری در گوشه‌ای از پایتخت ایران در چنان محاقی از فراموشی قرار گرفته که شوربختانه بسیاری از مردم شهر ری نیز از بودن آن آگاهي ندارند.
به راستی باعث تاسف است که مزار این بزرگ مرد تاریخ ایران در فراموشي مسوولان و نا آ‌گاهی و طمع سودجویان مورد تجاوز و غارت قرار گرفته است...
در شامگاه روز دهم بهمن ماه به همراه گروهی از جوانان پژوهشگر ایران‌دوست به سوی  مزار مرداویز با  نشانی شهرری، سه راه تقی آباد، روستای هفت دستگاه  رهسپار شدیم.
منطقه‌ای در حدود سه کیلومتری شرق شهر ری که در تاریکی كامل با نور چراغ قوه مسیر عبورمان را می‌توانستیم ببینیم.
از انتهایی‌ترین مسیر اتومبیل رو تا مزار مرداویز بر فراز کوه «تبرک» را پیاده رفتيم. در حدود 50 متر، پلکان سنگچین وجود داشت ولی  پس از آن 194 پله بسیار غیر استاندارد و خطرناک فلزی و موزاییک کار شده بود!! مسیری بسیار خطرناک که هر آن امکان رها شدن موزاییک‌های تعبیه شده در قاب‌های فلزی وجود داشت و بسیاری از آن‌ها هم شکسته بود و هر آن خطر افتادن از آن وجود داشت.
 این برج در بن‌مايه‌هاي گوناگون با نام‌های  نقاره‌ خانه ، گنبد نقاره خانه یا امیر اینانچ  نیز آمده است. درون برج پر از زباله بود که ایران‌دوستان دوست‌دار حفاظت از زیست‌بوم نخست اقدام به جمع آوری زباله‌ها کردند و تمیز کردن آن مكان را به انجام رساندند و در زیر گنبدی که پيدا نیست فروریخته یا دزدیده شده و همانند برخی گنبدهای مساجد تاریخی ایران سر از موزه ویکتوریای لندن در آورده یا نه و مزاری که شوربختانه حفاری شده و دست‌اندازي شده بود، شمع‌هایی را به یاد روان پاک این بزرگمرد تاریخ ایران بر افروختند و به یاد مظلومیت این بزرگمرد به فراموشی سپرده شده، سرود جاویدان ای ایران سردادند.
در پایین این کوه و در ضلع خاور(:شرقی) آن هم بقایای بنای مشرف به گورستان مخروبه و رها شده سلطنتی آل بویه قابل مشاهده بود که  در آن هم نه از برج و بارو چیزی مانده بود و نه از گنبد آن هیچ نشانی و گورستان‌ها هم خالی از سنگ‌های مزار و جنازه‌ها و اشیاي احتمالی...
باری در تاریکی مطلق، ایران‌دوستان در كنار زمزمه سروده‌های ایرانی مانند شاهنامه، آتش سده را بر افروختند، به این امید که آتش شناخت تاریخ و فرهنگ نیاکانمان در قلب‌های مردم روستایی و شهری ایرانی روشن شود و ضمن آشنایی با بزرگان تاریخی خود، این گونه بر بازمانده‌های آنان بی‌توجهی و غفلت و جفا نکنند.
*استادیار دانشگاه و پژوهشگر فرهنگی و ژئوپلتیک  

برگرفته از:

http://176.9.183.143/neveshtehNamyesh.aspx?NId=15835

 

یادداشت میر مهرداد میرسنجری در روزنامه ایران- 11 مهر 1394

 
 
روایتی از هویت تاریخی شهرهای روسیه در سفرنامه‌ای مختصر

یادگاری‌های تاریخ روی‌ تن شهر

1394/7/11 |
09:42 |
شناسه خبر: 16462

یکی از خطرات فرهنگی بالقوه هر جامعه، بی‌توجهی به هویت ملی و تاریخ و پیشینه فرهنگی هر کشور است. در ایران اما این کم توجهی هم دلایل رسمی و اداری دارد و هم جنبه عمومی. به همان نسبت که در حوزه‌های رسمی از جمله کتاب‌های درسی مدارس، با حذف بخشی از تاریخ پیش از اسلام ایران از کتاب‌ها گسستی غیر قابل جبران بین نسل‌های ایران با پیشینه تاریخی خود به وجود می‌آید...

 

ایران آنلاین /  یکی از خطرات فرهنگی بالقوه هر جامعه، بی‌توجهی به هویت ملی و تاریخ و پیشینه فرهنگی هر کشور است. در ایران اما این کم توجهی هم دلایل رسمی و اداری دارد و هم جنبه عمومی. به همان نسبت که در حوزه‌های رسمی از جمله کتاب‌های درسی مدارس، با حذف بخشی از تاریخ پیش از اسلام ایران از کتاب‌ها گسستی غیر قابل جبران بین نسل‌های ایران با پیشینه تاریخی خود به وجود می‌آید، به همان نسبت در سطح جامعه روشنفکران ایرانی نیز شاهد گسترش تفکری هستیم که با خود زنی فرهنگی، تاریخی، حرمت شکنی به تاریخ و فرهنگ خودی و زیر سؤال بردن پیشینه فرهنگی ملی و بزرگنمایی دستاوردهای زندگی مدرن و پیشرفته و در تعارض قرار دادن سنت با مدرنیته را در پیش گرفته است. این مسأله حتی تا جایی پیش رفته که میهن دوستی را که در اکثریت قریب 200 کشور عضو سازمان ملل به عنوان شاکله و سنگ بنای هویت ملی وتاریخی و تمامیت سرزمینی محسوب می‌شود در بیان رسمی و غیر رسمی جوامع روشنفکری ایرانی، امری مذموم شمرده شده و حتی کار تا بدانجا پیش رفته که علاقه به میهن هم‌ردیف نژادپرستی معرفی شده است.
براستی آیا چنین است؟ آیا کشوری را در دنیا می‌توان یافت که علاقه و پایبندی به آداب و رسوم و یادگار‌های نیاکان، مردود و تعبیر
به‌ نژادپرستی شود؟
سفر چندی پیش نگارنده به روسیه، دیدگاه نوینی از روسیه مدرن و در عین حال شدیداً سنت‌گرا را پیش روی قرار داد. کشوری که با پایبندی شدید دولت و ملت به پیشینه تاریخی چند صد ساله (که قابل قیاس با تمدن و تاریخ چند هزار ساله ایران نیست)، خود را برای نقش آفرینی بیش از پیش در تعاملات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان آماده می‌کند...
سنت پترز بورگ نماد مقاومت و میهن پرستی
نخستین بازدید من از شهر سنت پترزبورگ بود، دومین شهر بزرگ روسیه پس از مسکو که در منتهی‌الیه شمال‌غرب این کشور واقع شده و به دلیل تاریخ غنی و هویت بخشی فرهنگی برای روس‌ها، به عنوان شهر خواهر خوانده اصفهان انتخاب شده ‌است.
مهم‌ترین خیابان شهر سنت پترز بورگ خیابان «مسکفسکایا» است، خیابانی بسیار وسیع و عریض که مهم‌ترین نماد‌های تاریخی و فرهنگی روسیه را نیز در خود جای داده است.

سفر چندی پیش نگارنده به روسیه، دیدگاه نوینی از روسیه مدرن و در عین حال شدیداً سنت‌گرا را پیش روی قرار داد. کشوری که با پایبندی شدید دولت و ملت به پیشینه تاریخی چند صد ساله (که قابل قیاس با تمدن و تاریخ چند هزار ساله ایران نیست)، خود را برای نقش آفرینی بیش از پیش در تعاملات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان آماده می‌کند...

بنای یادبود جنگ جهانی، تندیس عظیم 20 متری لنین، کتابخانه ملی روسیه که 5/1 میلیون عضو ثابت دارد و طاق نصرت «ناروا» همگی به ترتیب در طول این خیابان بسیار بزرگ و طولانی قرار دارند.
نگارنده از بنای یاد بود در ابتدای خیابان «مسکفسکایا» تا طاق نصرت «ناروا» را پیاده و با سرعت متوسط، طی یک‌ساعت و نیم رفت و یک ساعت و نیم بازگشت و در مجموع طی سه ساعت پیاده روی پیوسته بازدید کردم.
طاق نصرت «ناروا» با شکوه بسیار به یاد جنگ‌های پیروزمند روسیه با ایران و عثمانی ساخته شده که با متنی بر تارک خود و با یاد‌آوری جنگ‌های ایران و روسیه و با درج سال 1828 میلادی که به قرارداد خفت بار ترکمانچای انجامید، تلخی گزنده‌ای بر کام هر ایرانی بر جای می‌گذارد.  بازدید از موزه آرمیتاژ یا هرمیتاژ سنت پترز بورگ نکات بسیاری را با خود به همراه داشت.
سنگ نبشته‌های عظیم چهار تکه از ایران، با مساحت حدوداً 10 متر مربع توجه مرا به خود جلب کرد، این سنگ نبشته‌ها متأسفانه هیچ توضیحی نداشتند ولی خط‌های میخی و پهلوی آن قابل تشخیص بود و در حالی که بلافاصله عکس‌هایی از آنها گرفتم و برای دوستان باستان شناس خودم در ایران ارسال کردم، متأسفانه برای آنها هم مبدأ قرارگیری این کتیبه‌های سنگی در ایران ناشناخته بود.
مهرهای استوانه‌ای کوچک و نیز استوانه‌های بزرگتر (تقریباً هم اندازه استوانه کوروش بزرگ هخامنشی) در حدود 10 ویترین در معرض نمایش قرار داشت. به نظر می‌رسید منشور کوروش نیز همانند استوانه‌های بزرگ و استوانه‌های کوچک که روی کاغذ با روش غلتاندن، نقشی مستطیل شکل را بر جای می‌گذارند و نمونه‌های آن هم در موزه موجود بود، برای انتشار متن‌ها در جای جای ایران به کار می‌رفت.
شهر پوشکین از دیگر نقاط مورد بازدید پیرامون سنت پترزبورگ بود، شهری که با نام «دهکده سزارها» نیز مشهور است. تندیس «پوشکین» بنیانگذار ادبیات روسی نوین در این شهر در باغی بزرگ و زیبا قرار دارد. در فاصله کمی از این باغ قصر بزرگ کاترینا قرار دارد.
قصری که در دوران اشغال آلمان‌ها به ویرانه‌ای تبدیل شد ولی نکته آموزنده آن است که مردم شهر با روحیه تحسین‌برانگیز میهن‌پرستانه، پیش از ورود آلمان‌ها مجسمه‌های بزرگ تاریخی شهر را زیر خاک دفن و مخفی کردند و پس از پایان اشغال آلمان‌ها و پایان جنگ، آنها را بیرون آورده و مجدد در جایگاه‌هایشان نصب کردند.
شهر «پتر هوف»، «پیتر هوف» یا «پترگو»، در خارج شهر سنت پترز بورگ دیگر جذابیت گردشگری روسیه است؛ شهری که توسط پتر به مدت تنها 4 سال با زیبایی خیره‌کننده‌ای ساخته شده است.
فواره‌های آب متعدد و زیبا و مجسمه‌های آب طلاکاری شده بسیار زیبایی در محوطه قصر پترگو جلب توجه می‌کرد. مهم‌ترین مجسمه‌های قصر پتر، با نام‌های «سِرِس» و «پاندورا» معروفند. این مجسمه‌ها و ده‌ها مجسمه گرانقیمت و تاریخی دیگر نیز توسط مردم در دوران اشغال توسط آلمان‌ها زیر خاک مخفی شدند تا محفوظ بمانند و پس از پایان جنگ مجدد در جایگاه‌های خود باز نصب شدند. 
مسکو، موزه تاریخ و هویت فرهنگی
این شهر به نام رودخانه مسکو نامیده شده و در روسی به معنی شهر کنار [رود] مسکو است.
متروی مسکو، از جمله جاذبه‌های توریستی این شهر است. ایستگاه‌های مترو مسکو از جذابیت‌های این شهر است. کارکرد جالب توجه مترو مسکو، این بود که به عنوان نمایشگاه و موزه‌ای باشکوه در برابر دید بیش از 6 میلیون نفر قرار دارد و در هر یک از 196 ایستگاه، جلوه‌ای از هنر،  فرهنگ و تاریخ روسیه به نمایش گذاشته شده است.
به طور مثال در ایستگاه‌های «کیفسکایا» که در سال 1954 و در دوره خروشچوف ساخته شده بود، به یاد بود پیوند مردم اوکراین با شوروی، در سقف و دیواره‌های این ایستگاه‌ها تابلوهای نقاشی بسیار زیبایی از سرامیک‌های کوچک رنگی کار شده بود که سیر انقلاب کمونیستی شوروی و نیز نقش دهقانان و کارگران و نیز تصاویری از لنین، استالین و دیگر رهبران پیشگام انقلاب بلشویکی را به نمایش گذاشته بود.
در ایستگاه انقلاب مترو مسکو نیز 80 مجسمه بزرگ برنزی از مردم عادی، کارگر، کشاورز، سرباز و... در دو ردیف و در دو سوی راهگذر قرار داشت که این مجسمه‌ها نیز در دوران جنگ جهانی دوم، توسط مردم به سیبری منتقل شدند تا از دسترس دشمن در امان باشد و پس از پایان جنگ در جایگاه‌های اصلی خود نصب شدند.  در نزدیکی ورودی میدان سرخ که مهم‌ترین میدان روسیه به شمار می‌آید، مجسمه بزرگ ژنرالی سوار بر اسب خود نمایی می‌کرد، با جست‌و‌جو دریافتم این مجسمه برای پاسداشت «مارشال ژکوف»، فرمانده روسی فاتح برلین و مسبب پایان جنگ جهانی دوم و پیروزی شوروی در شکلی ساخته شده بود که نماد عقاب منقش به صلیب شکسته آلمان نازی را زیر سم اسب خود داشت.
در فاصله‌ای دور‌تر نیز نماد بسیار زیبای ستاره با شعله جاویدان را دیدم که به یاد سربازان گمنام روسیه طراحی شده و دو سرباز بدون کوچک‌ترین حرکتی شبانه‌روز به حالت خبردار در دو سوی آن ایستاده‌اند و البته هر دو ساعت یک بار تعویض می‌شوند.
موزه جنگ مسکو، در میدان جنگ مسکو از نقاط دیدنی این شهر است. محوطه‌ای بسیار بزرگ با سقفی بیش از 40 متر ارتفاع که به زیبایی و شکوه، بسیاری از یادمان‌های جنگ از دست نوشته‌ها و وسایل شخصی سربازان و حتی قطعاتی از هواپیماهای منهدم شده را هم در خود جای داده است.
نمادها، تصاویر و یادمان‌ها و پرچم‌های آن دوران به زیبایی در سالن‌های تمیز و زیبا و به شکلی نوین با دیواره‌های به رنگ سرخ جلوه گری می‌کرد. نقطه اوج بازدید من از این مکان، سالن بسیار وسیعی بود که روی سنگ‌های مرمرین به ارتفاع 20 متر دور تا دور سالنی به مساحت بیش از 2 هزار متر مربع نام‌های تک تک سربازان کشته شده جنگ با آب طلا حک شده بود و مجسمه عظیم سرباز سلحشور وسط سالن و ستاره بسیار بزرگ سرخ روی سقف سفید چشم‌ها را خیره می‌کرد.
در محوطه کاخ کرملین که با دیواره‌ای از محوطه میدان سرخ جدا می‌شد، باز هم پایبندی و علاقه روس‌ها به حفظ و نگهداری نماد‌های تاریخی گذشته میهن خود، بسیار جلب توجه می‌کرد. لوله‌های توپ‌های روی هم تلنبار شده به غنیمت گرفته شده از نبرد با ناپلئون با فاصله‌های منظم در مسیر بازدیدکنندگان قرار داشت در حالی که عراده‌های توپ روس‌ها به عنوان نیروی فاتح بر بالای آنها قرار داشت.
توپی عظیم با وزنی معادل 40 تن در بخشی از محوطه کرملین خودنمایی می‌کرد. بر پایه شنیده‌ها، در بازدید پوتین از این توپ زمانی که از وی پرسیده شده این توپ که امکان استفاده از آن نیست چرا ساخته شده، پوتین با پوزخندی پاسخ داده است که «همین توپ خاموش به قدر کافی ترس و رعب در میان دشمنان‌مان ایجاد می‌کند که نیازی به شلیک آن نیست.»
در فاصله چند ده متری از این توپ، ناقوسی عظیم از جنس برنز با وزن 200 تن قرار داشت که قطعه‌ای از آن که هنگام درآوردن از قالب درون زمین جدا شده و کنار آن قرار گرفته یازده و نیم تن وزن دارد.  اما یکی از مهم‌ترین بخش‌های سفر من به بازدید از جسد مومیایی شده لنین اختصاص داشت. در فضای مابین کاخ کرملین و میدان سرخ در زیر زمین عمارتی که از دور بی‌شباهت به پاسارگاد نبود، با بازدید مختصر بدنی، افراد تک تک و در تاریکی مطلق به زیرزمین مکان نگهداری جسد هدایت می‌شدند در حالی که در سکوت مطلق عکسبرداری نیز ممنوع بود و چهار سرباز یونیفرم پوش در چهار گوشه محوطه قرار‌گیری ویترین شیشه‌ای جسد لنین کاملاً مراقب بودند. جسدی که زیر نور ملایم، تقریباً از 90 سال پیش به همین شکل نگهداری می‌شود را از نزدیک دیدم، جسدی که در دوران جنگ جهانی دوم به مناطق دور دست سیبری منتقل شد تا از نابودی توسط دشمن محافظت شود، در حالی در بهترین شرایط محافظت و مراقبت می‌شود. لنین انگار به آرامی به خواب رفته، در کت و شلواری سرمه‌ای، با دست راست مشت شده و دست چپ باز روی سینه و کراواتی سرمه‌ای با خال‌های سپید و پرچم کوچک سرخ شوروی مزین به داس و چکش بر سوی چپ سینه.
دیدار روسیه مرا به این فکر واداشت که روس‌ها چگونه با عرق میهن پرستانه و ملی خود، در نگاهداری و مراقبت از میراث فرهنگی و تاریخی سرزمین نیاکان خود و جلوگیری از انهدام و تخریب و نابودی نمادها و یادمان‌های رژیم فرو پاشیده پیشین تزارها و شوروی کمونیستی، همت گماشتند و با بهترین وضعیت ممکن بنا‌ها و میراث بازمانده از آن دوران چه خوب و چه بد را به رخ بازدید‌کنندگان می‌کشند تا هم بخش‌های جدا نشدنی تاریخ و هویت ملی و نیاکانی خود را پاس بدارند و هم درآمد‌های هنگفت گردشگری را برای توسعه اقتصادی خود به کار می‌گیرند...

دکتر میر مهرداد میرسنجری/ پژوهشگر فرهنگی

روزنامه ایران

برگرفته از:

http://www.ion.ir/News/16462.html?catid=8&title=%DB%8C%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D8%B1%D9%88%DB%8C--%D8%AA%D9%86-%D8%B4%D9%87%D8%B1

 

یادداشت میر مهرداد میرسنجری در روزنامه قانون- شماره 542- 26 خرداد 1394

اعتراف به خطای سازمان محیط‌زیست، شرطی لازم اما ناکافی
 
دکتر میر مهرداد میرسنجری/ استاد محیط زیست
 

 شش ماه پس از آغاز کارزار پرشور و بی وقفه ستاد مردمی نجات آشوراده سرانجام مقام مسئول امضا کننده تفاهمنامه تغییر کاربری آشوراده به خطای خود اعتراف کرده است.
احمد علی کیخا، معاون محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست، در گردهمایی مدیران کل حفاظت محیط‌زیست کشور و در چرخش موضعی عجیب اعلام کرده که «من صورتجلسه آشوراده را بر اساس مصلحت اندیشی دولت وقت و نه کار تخصصی امضا کردم اما اکنون قبول دارم که آن کار اشتباه بود زیرا به نفع محیط زیست کشور نیست» و اضافه کرده: «هیچ‌گاه نباید مصلحت‌اندیشی بر قوانین موجود درباره محیط زیست و حفظ منابع طبیعی چیره شود بلکه قوانین دفاع از عرصه‌های طبیعی به درستی اجرا شود.»
معاون طبیعی سازمان حفاظت محیط‌زیست با اعلام این که امضای تفاهمنامه طرح واگذاری آشوراده توسط او یک اشتباه مدیریتی بوده، در ظاهر به جمع مخالفان این طرح پیوسته و بدین ‌ترتیب خانم رئیس سازمان حفاظت محیط‌زیست را در همراهی با این طرح تنها گذاشته است.
در این میان توجه به چند نکته ضروری است:
1- تاسف تاریخی شایسته سازمانی است که در 6 ماه گذشته همواره از اقدام ناصواب غیرعلمی و ضد محیط زیستی امضای تفاهمنامه تغییر کاربری جزیره آشوراده به فردی صاحب نفوذ دفاع کرده، آن هم با این توجیه که این تفاهمنامه امضا شده است، چراکه آشوراده «سرمایه گذار» 
( بخوانید مشتری) داشته است.
گویی با این توجیه اگر فردا برای هریک از مناطق تحت مدیریت سازمان متولی حفاظت محیط زیست، از جمله پارک ملی کویر یا پارک ملی خبر استان کرمان هم سرمایه‌گذار (بخوانید مشتری) پيدا شود، قابلیت تغییر کاربری (بخوانید واگذاری) خواهد داشت!
2- کیخا در حالی که تصمیم خود را به فرمایش مقام معظم رهبری به مناسبت هفته منابع طبیعی (در نیمه اسفند 1393) ربط داده ، این پرسش را بی‌پاسخ گذاشته که نخست، چرا با تاخیری سه ماهه تصمیم به اعتراف به خطا گرفته و دوم این که انتخاب این زمان برای اعتراف به اشتباه و سوء مدیریت، آیا به استعفای احتمالی ایشان از معاونت سازمان برای شرکت در انتخابات آتی مجلس شورای اسلامی ربط دارد یا خیر؟
احمدعلی کیخا، در طول 6ماه گذشته بارها و بارها در صدا و سیما و مطبوعات و مناظره‌های علنی و غیرعلنی، در برابر سازمان‌های مردم‌نهاد و متخصصان دانشگاهی محیط‌زیستی، از ساختمان و هتل‌سازی در آشوراده دفاع کرده بود و حتی در تجمع اعتراضی اعضای ستاد مردمی نجات آشوراده در زمستان گذشته و در مقابل سازمان محیط زیست تاکید کرده بود که «مأمورم و این کار را انجام می‌دهم» و سپس گفته: «اما شما (منظور قریب 200 سازمان مردم نهاد تخصصی و مردمی عضو ستاد مردمی نجات آشوراده) هم به وظیفه خود عمل کرده و مانع نابودی آشوراده شوید.»
3- معاون محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست در سخنان اخیر خود بار دیگر با تناقض گویی آشکار، فعالیت طبیعت‌گردی را در جزیره آشوراده مجاز دانسته است، در حالی که طبق نص صریح زون‌بندی مناطق محیط زیستی که در نهادهای رسمی فراملی UNEP، UNDP  و بانک جهانی رسمیت یافته و مورد تایید و استناد IUCN و FAOقرار گرفته است، جزیره آشوراده ، زون 2 یعنی حفاظتی است و امکان هیچ گونه فعالیت غیرحفاظتی، از جمله تفرجی و گردشگری در آن وجود ندارد.
4-اعتراف معاون سازمان امضا کننده تفاهمنامه به اشتباه خود، در عین حال که رافع مسئولیت سازمان در قبال اشتباه صورت گرفته نیست، صحت مبارزات و مقاومت سمن‌ها را بر همگان اثبات کرده است. ستادی که پشتوانه آن رسالت و وجدان علمی متخصصان باتجربه دانشگاهی و توان غیر قابل چشم‌پوشی سازمان‌های پرتوان مردم‌نهادی است که بدون کوچک‌ترین چشمداشت مادی و رانت‌خواهی اقتصادی، تا پایان نجات آشوراده و لغو کامل تفاهمنامه تغییر کاربری آشوراده، با صلابت کامل به راه خود ادامه می‌دهند.

بر گرفته از:

http://ghanoondaily.ir/News/52223/

یادداشت میر مهرداد میرسنجری در روزنامه قانون- شماره 542- 26 خرداد 1394

 
اعتراف به خطای سازمان محیط‌زیست، شرطی لازم اما ناکافی
 
دکتر میر مهرداد میرسنجری/ استاد محیط زیست

 شش ماه پس از آغاز کارزار پرشور و بی وقفه ستاد مردمی نجات آشوراده سرانجام مقام مسئول امضا کننده تفاهمنامه تغییر کاربری آشوراده به خطای خود اعتراف کرده است.
احمد علی کیخا، معاون محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست، در گردهمایی مدیران کل حفاظت محیط‌زیست کشور و در چرخش موضعی عجیب اعلام کرده که «من صورتجلسه آشوراده را بر اساس مصلحت اندیشی دولت وقت و نه کار تخصصی امضا کردم اما اکنون قبول دارم که آن کار اشتباه بود زیرا به نفع محیط زیست کشور نیست» و اضافه کرده: «هیچ‌گاه نباید مصلحت‌اندیشی بر قوانین موجود درباره محیط زیست و حفظ منابع طبیعی چیره شود بلکه قوانین دفاع از عرصه‌های طبیعی به درستی اجرا شود.»
معاون طبیعی سازمان حفاظت محیط‌زیست با اعلام این که امضای تفاهمنامه طرح واگذاری آشوراده توسط او یک اشتباه مدیریتی بوده، در ظاهر به جمع مخالفان این طرح پیوسته و بدین ‌ترتیب خانم رئیس سازمان حفاظت محیط‌زیست را در همراهی با این طرح تنها گذاشته است.
در این میان توجه به چند نکته ضروری است:
1- تاسف تاریخی شایسته سازمانی است که در 6 ماه گذشته همواره از اقدام ناصواب غیرعلمی و ضد محیط زیستی امضای تفاهمنامه تغییر کاربری جزیره آشوراده به فردی صاحب نفوذ دفاع کرده، آن هم با این توجیه که این تفاهمنامه امضا شده است، چراکه آشوراده «سرمایه گذار» 
( بخوانید مشتری) داشته است.
گویی با این توجیه اگر فردا برای هریک از مناطق تحت مدیریت سازمان متولی حفاظت محیط زیست، از جمله پارک ملی کویر یا پارک ملی خبر استان کرمان هم سرمایه‌گذار (بخوانید مشتری) پيدا شود، قابلیت تغییر کاربری (بخوانید واگذاری) خواهد داشت!
2- کیخا در حالی که تصمیم خود را به فرمایش مقام معظم رهبری به مناسبت هفته منابع طبیعی (در نیمه اسفند 1393) ربط داده ، این پرسش را بی‌پاسخ گذاشته که نخست، چرا با تاخیری سه ماهه تصمیم به اعتراف به خطا گرفته و دوم این که انتخاب این زمان برای اعتراف به اشتباه و سوء مدیریت، آیا به استعفای احتمالی ایشان از معاونت سازمان برای شرکت در انتخابات آتی مجلس شورای اسلامی ربط دارد یا خیر؟
احمدعلی کیخا، در طول 6ماه گذشته بارها و بارها در صدا و سیما و مطبوعات و مناظره‌های علنی و غیرعلنی، در برابر سازمان‌های مردم‌نهاد و متخصصان دانشگاهی محیط‌زیستی، از ساختمان و هتل‌سازی در آشوراده دفاع کرده بود و حتی در تجمع اعتراضی اعضای ستاد مردمی نجات آشوراده در زمستان گذشته و در مقابل سازمان محیط زیست تاکید کرده بود که «مأمورم و این کار را انجام می‌دهم» و سپس گفته: «اما شما (منظور قریب 200 سازمان مردم نهاد تخصصی و مردمی عضو ستاد مردمی نجات آشوراده) هم به وظیفه خود عمل کرده و مانع نابودی آشوراده شوید.»
3- معاون محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست در سخنان اخیر خود بار دیگر با تناقض گویی آشکار، فعالیت طبیعت‌گردی را در جزیره آشوراده مجاز دانسته است، در حالی که طبق نص صریح زون‌بندی مناطق محیط زیستی که در نهادهای رسمی فراملی UNEP، UNDP  و بانک جهانی رسمیت یافته و مورد تایید و استناد IUCN و FAOقرار گرفته است، جزیره آشوراده ، زون 2 یعنی حفاظتی است و امکان هیچ گونه فعالیت غیرحفاظتی، از جمله تفرجی و گردشگری در آن وجود ندارد.
4-اعتراف معاون سازمان امضا کننده تفاهمنامه به اشتباه خود، در عین حال که رافع مسئولیت سازمان در قبال اشتباه صورت گرفته نیست، صحت مبارزات و مقاومت سمن‌ها را بر همگان اثبات کرده است. ستادی که پشتوانه آن رسالت و وجدان علمی متخصصان باتجربه دانشگاهی و توان غیر قابل چشم‌پوشی سازمان‌های پرتوان مردم‌نهادی است که بدون کوچک‌ترین چشمداشت مادی و رانت‌خواهی اقتصادی، تا پایان نجات آشوراده و لغو کامل تفاهمنامه تغییر کاربری آشوراده، با صلابت کامل به راه خود ادامه می‌دهند.

بر گرفته از:

http://ghanoondaily.ir/News/52223/

به مناسبت روز ملی خلیج فارس- یادداشت میر مهرداد میرسنجری در صفحه نخست روزنامه قانون، 10 اردیبهشت 139


اين خلیج همیشه فارس بود و هست


میر مهرداد میرسنجری/ استاد دانشگاه


 ایران عزیز در روزملی خلیج فارس وهمزمان باتحولات ایران ستیزانه دشمنان منطقه ای،یکپارچه در شور وشعف اتحادویکپارچگی ملی است،ایرانی که درطول تاریخی کهن وجب به وجب خاک و دریاهای آن چونان ناموس ملی،جولانگاه فداکاری فرزندان پاک نهاد تاریخ این سرزمین بوده است،از بزرگترین دریاچه دنیادرشمال تاسومین خلیج بزرگ دنیادرجنوب.با تامل درتاریخ مستندخلیج فارس،نکات ارزشمندو قابل تاملی نهفته است که متاسفانه به عمد و یا به سهو دراستنادات تاریخی رسانه های ایرانی وحتی دستگاه دیپلماسی موردتوجه وبهره گیری لازم و کافی واقع نشده است.درمنابع تاریخی آمده که در حالی که حاکمیت بلاانقطاع ایران برکرانه های جنوبی خلیج فارس تا سال هجدهم میلادی به طور مستمر ادامه داشته،در اواسط قرن هجدهم، با حمله قبایل صحرانشین ازجمله قبایل «آل ثانی»، «آل مکتوم»،«آل نهیان»و اعراب«حواله»کرانه های ایرانی جنوب خلیج فارس مورد تاخت وتاز وغارت قرار گرفت.پس ازدرگذشت کريمخان زنددرسال 1783 به وسیله اعراب طايفه «عتبي»وقبايل«الصباح»با سوءاستفاده ازفرصت پیش آمده برکرانه های جنوب خلیج فارس مسلط شدندو باراهزنی و دزدی دریایی ازکشتی های تجاری ایرانی وبین المللی روزگار می گذراندند.این گونه بود که در قرن۱۸تا۱۹ به کرانه های جنوبی خلیج فارس و برای مثال امارات متحده عربی امروزین بانام«ساحل دزدان» یا«ساحل قراصنه» دراسنادونقشه های قاطع و غیرقابل انکار بین المللی با نام (Pirate Coast) شناخته می شد.
پس از این دوران،به دلیل ضعف سران قاجار،این قبایل،به انحای گوناگون،سعي در گسترش نفوذواقتدار خود کرده اند وبرای دورساختن ایرانی تباران منطقه از ایران،حتي از ابراز سرسپردگي به استعمار هم دريغ نکردند.بریتانیا هم برای حفظ امنیت ناوگان دریایی خود در کمپانی هندشرقی وخلیج فارس،درصدد مصالحه با این دزدان بر آمد. این گونه بود که شیوخ عرب خلیج فارس درسال 1861 معاهده دوستانه‌اي بادولت انگليس بستندو به موجب آن به موارد  خفت بار و نوکر صفتانه زير متعهد شدند:نخست:تعهد به خودداری از ادامه تجارت برده.دوم: تعهد به خودداری از  جنگ و دزدي دريایی.سوم:تعهدبه واگذاری ارجاع موارد شکايت تجاوزات ديگران به حکميت و قضاوت انگليسي‌ها.چهارم: تعهد به سکونت و تجارت آزادانه انگليسي‌ها در قلمرو  مناطق اشغالی آن ها.پنجم: کسب تصویب نامه،اجازه و رضایت انگلیس در هرگونه  قرارداد و عهدنامه‌اي با دولت های ديگر و عدم اجازه به هر کشور دیگری که بخواهد در خاک آنان نمايندگي سياسي و كنسولگري و مخزن سوخت تأسيس كند.ششم:اختصاص انحصاری رهن و فروش و پیشکش و یا عنوان های دیگر فقط به انگلیس به نحوی که هیچ کشور دیگری حق نداشته باشد از این امر منتفع شود. قابل توجه این که همه مفادقرارداد‌هاي بسته شده باشيوخ جنوب خلیج فارس تاسال 1971 که انگلستان تصميم گرفت،ازخليج فارس خارج شود،پابرجای  مانده وبه مرحله اجرا درمي‌آمد.دولت بریتانیا که قبلاسواحل دزدان دریایی را به امارات متصالحه تغییرنام داد، قصد داشت پیش از خروج ازخلیج فارس،قطروبحرین را هم به همراه امارات متصالحه در قالب کشور تازه ساز امارات متحده عربی در بیاورد که به مخالفت شدیدوتهدید دولت ایران مواجه و درنهایت مجبور شد امارات رابااتحاد 7 شیخ نشین ،بدون حضورقطروبحرین به وجود آورد.فرجام سخن این که درپاسخ ادعاهای تکراری امارات، دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی می‌تواند، از طریق یاد آوری تاریخ منطقه و گذشته خجالت آور شیوخ اماراتی وحقوق تاریخی ایران در جزایرو کرانه‌های شمال و جنوب خلیج فارس و به ویژه ابوموسي،تنب بزرگ و تنب کوچک، باادعای مالکیت ایران بر استان جلفاوه(امارات کنونی)،جزیره ایرانی «آریایی»یا«سیربو نعیر» و جزیره نفت‌خیز «زرکوه»، ادعاهای امارات متحده عربی راخنثی كند.

برگرفته از:
http://ghanoondaily.ir/News/48476/%D8%A7%D9%8A%D9%86-%D8%AE%D9%84%DB%8C%D8%AC-%D9%87%D9%85%DB%8C%D8%B4%D9%87-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3-%D8%A8%D9%88%D8%AF-%D9%88-%D9%87%D8%B3%D8%AA

--

یادداشت میر مهرداد میرسنجری در روزنامه شهروند، 7 اردیبهشت 1394

 

حادثه جده و یکپارچگی مردم


|  میر مهرداد میرسنجری  |  استادیار دانشگاه  و پژوهشگر فرهنگی و ژئوپلتیک   |


ملت ایران در شرایط ویژه و بحران‌ها، همواره بخش نهفته و کمتر آشکار اندیشه‌های درونی خود را آشکار می‌سازند. در این میان هتک حرمت زائران ایرانی که ظاهرا نخستین بار نبوده و پیشینه هم داشته و در مورد اخیر از پرده برون افتاده، واکنش هماهنگ و البته پیش‌بینی نشده‌ای از سوی قشر‌های مختلف و گرایش‌های گوناگون سیاسی اجتماعی ایران در پی داشته‌است. اعتراض گسترده و وسیع مردمی در شبکه‌های اجتماعی و نیز اعتراض خودجوش  جلوی سفارت عربستان در ٢٢ فروردین، بخشی از این فطرت اتحادجوی میهن‌خواهانه و ایران‌دوستانه را به اثبات رسانده است. واکنشی که از طیف‌های ملی‌گرا تا طیف‌های مذهبی و حتی روحانیان طراز اول و بسیج مردمی را هم در بر گرفته، پتانسیلی ناپیدا ولی بسیار ارزشمند است که می‌تواند با مدیریت صحیح، در همه عرصه‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به کار گرفته شود و برای بالندگی و سازندگی ایران کهن مظلوم، کارساز واقع شود. در این میان شاهد هجمه سنگین و پردامنه دستگاه‌های تبلیغاتی ضد ایرانی هستیم که تلاش دارند این اتحاد و یکپارچگی ملی که همه طیف‌های سیاسی، مذهبی و اقوام در آن شریکند را رنگ و بوی نژادپرستی و ضد عربی ببخشند! در این میان یک استاد دانشگاه گوی سبقت را از دیگر همفکران لندن‌نشین و کانادانشین و آمریکانشینش ربوده و آزادانه در مجامع و تریبون‌های همگانی، هر توهین و ناسزایی را که به فکرش می‌رسد به فرهنگ و میراث کهن خاک مقدس ایران و ٨٠‌میلیون ایرانی یکتاپرست ایران‌دوست وارد می‌کند. درباره‌ نژادپرستی و شوونیزم ایرانیان که این روزها نقل محافل خود روشنفکرپندار شده هم درست معلوم نیست ارجاع به چه شاخص‌هایی است. نژادپرستی یک پدیده و شوونیزم یا ناسیونالیسم افراطی پدیده‌ دیگری است که اولی بر محور برتر پنداشتن مطلق نژادی مشخص است و دومی بر پایه محور قرار دادن دولت-ملت مدرن (ناسیون) بنیان نهاده شده است. این دو پدیده با شاخص‌های جامعه‌شناختی معلوم و تعریف شده‌ای شناخته می‌شوند که برخی از آنها درباره‌ نژادپرستی عبارت است از ریشخند خصوصیات ظاهری افرادی که نژادی متفاوت دارند، ابراز خشونت نسبت به ایشان و ستودن ویژگی‌های ریختی و زیست‌شناسانه‌ مربوط به نژاد «خودی». شوونیزم هم معمولا با ستایش اغراق‌آمیز و متعصبانه از نمادهای ناسیونالیستی (به خصوص پرچم ملی، ‌سرود ملی و سیاستمداران حاکم) مشخص می‌شود و بیشتر اوقات با میل به تهاجم به سرزمین‌های همسایه و ابراز خشونت نسبت به شهروندان ملل دیگر همراه است. حال رجوع شبه‌روشنفکران جهان وطن اندیش به کدام یک از این مفاهیم است. به راستی ملت ایران آیا با این رویکرد است که به اعتراف دوست و دشمن به‌عنوان یکی از مهربان‌ترین، خونگرم‌ترین، میهمان‌نواز‌ترین و غریب‌پرست‌ترین ملت‌ها شناخته شده‌است؟ پس میهن‌دوستی ایرانی با نژادپرستی، فاشیسم، شوونیزم اروپایی و با ناسیونالیسم مدرن نامترادف است.  بی‌تردید دلبستگی به تاریخ و فرهنگ و هویت هر کشور لزوما هیچ ربطی به نژادپرستی ندارد. زبان ملی هر کشور عاملی برای پیوند و یکپارچگی ملی است و آن هم هیچ ارتباطی با نژادپرستی ندارد. همان‌گونه که در کشور آمریکا با ده‌ها فرهنگ و نژاد و زبان، از هندی و ایرانی و چینی و ژاپنی و مکزیکی و سرخپوست و ... زبان یگانه ملی، انگلیسی است و برای همه ملت ٣٠٠‌میلیون آمریکایی با هر رنگ و نژاد و زبان، زبان انگلیسی، تنها زبان رسمی و مشترک پیونددهنده ملت است و هیچ‌کس پایبندی به زبان پیونددهنده ملت آمریکا را به نژادپرستی متهم نمی‌کند.! در افق چشم‌انداز جمهوری اسلامی ایران ١٤٠٤، تأیید شده است که ملت ايران را بايد نيرومند و برای زندگی آينده آماده کرد. شک نيست که وحدت ملی بزرگترين عامل نيرومندی است. ملت ايران را بايد برای آينده پرورش داد، باید معلوم شود از سرمايه ملت چگونه بايد برای آمادگی ملت استفاده کرد و نظام بايد دستگاه‌های موجود را چنان به کار اندازد که از همکاری آنها حداکثر فايده نصيب ملت بشود و همزمان باید واکنش مناسب برای دشمنان‌هزار رنگ قدرت و توانمندی و یکپارچگی ملی ایرانیان را تدارک ببیند .

برگرفته از:
http://shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=224&pageno=17

 

خبرگزاری فارس- گروه بین الملل، حوزه خاور میانه - 2 اردیبهشت 1394 یادداشت/ دکتر میرمهرداد میرسنجری

 عربستان؛ از ناتوانی در بازپس‌گیری جزایر اشغالی از اسرائیل تا ناتوانی در اداره حرمین شریفین

 

دولت عربستان در حالی خود را خادم حرمین شریفین می‌داند که با سوءمدیریت ملی و منطقه‌ای، بویژه هتک حرمت اخیر زائران ایرانی، دیگر تردیدی درباره بی‌کفایتی خود در اداره مدینه و مکه بر جا نمی‌گذارد.

خبرگزاری فارس - دکتر میرمهرداد میرسنجری*/ ملت ایران هیچ‌گاه جنایت سعودی‌ها و آنچه در سال 1322 خورشیدی بر سرابوطالب یزدی، زائر 22 ساله ایرانی آمد از یاد نمی‌برد. عُمال سعودی این جوان ایرانی را به جرم واهی هتک حرمت خانه خدا در محل خانه خدا گردن زدند. در حالی که او در حال طواف وقتی دچار استفراغ شد، حتی برای آلوده نشدن زمین آن در دامان احرام خود ریخت تا روی زمین نریزد، با این حال، شُرطه‌های سعودی، پس از کتک زدن مفصل، این مرد مظلوم را دستگیر کرده به به دادگاه کشاندند و قاضی حکم اعدام او را صادر کرد و در روز 14 ذیحجه در محل خانه خدا، گردن زده شد. اولین تعلیق حج از طرف ایران در سال 1322 البته این گستاخی خاندان سعودی، موجی از خشم و ناراحتی و اعتراض در میان شیعیان جهان به وجود آورد به نحوی که آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی در کربلا به این حادثه واکنش شدید نشان داد و اهالی نجف و کربلا اعتراضشان را با حادثه اعلام کردند. در ایران عزای عمومی اعلام شد و در اکثر شهرها مجالس ختم برگزار شد، در حالی که دو خواهر وی نیز در مدّت کوتاهی بر اثر اندوه برادر، جان خود را از دست دادند. در پی این حادثه، براثر فشار بی‌امان مراحع عظام تقلید، رابطه دیپلماتیک ایران و عربستان سعودی قطع گردید و به مدت چهار سال دولت ایران از اعزام حجاج به مکه خودداری نمود تا این که پس از عذرخواهی رسمی پادشاه عربستان رابطه دو کشور مجدد برقرار گردید. تجلی سبزواری در آن دوران در مثنوی بلندی به نام «طالب نامه» خطاب به سعودی‌ها چنین سرود: ای رئیس دولت نجد و حجاز / ای ندانسته حقیقت از مجاز / شرط مهمانداری و رسم صفا / قاعده احسان و آئین وفا / در عرب گردن زدن یا کشتن است / در میان خاک و خون آغشتن است؟ / بر شما طالب مگر مهمان نبود / زائر آن کعبه ایمان نبود؟ / شیعه بود، اما بدین کافر نبود / منکر قرآن و پیغمبر نبود / تدخلن المسجد ان شاء آمنین / نیست این آیت ز قرآن مبین؟ کشتار حجاج در سال 1366 با مرور سوء رفتار سعودی‌ها و در حادثه‌ای دیگر، کشتار حجاج مظلوم و بی‌گناه ایرانی در حرم امن الهی، برگ دیگری از بی کفایتی خاندان سعودی در مدیریت حرمین شریفین را در تاریخ به ثبت رساند. در روز 9 مرداد 1366 برابر با 31 ژوئن 1987 میلادی پس از آن که حجاج ایرانی در تظاهرات برائت از مشرکین، شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل سر می‌دادند، نیروهای امنیتی عربستان آنان را هدف شلیک گلوله قرار دادند. در این قتل عام 402 زائر عمدتا ایرانی کشته و 649 نفر زخمی شدند. نکته جالب این که این بار، پس از حادثه، دولت عربستان سعودی با فرار رو به جلو و با کمال وقاحت و گستاخی سفارتخانه خود را در تهران تعطیل و روابط دیپلماتیک خود با ایران را قطع کرد. علاوه بر همه اینها، رفتار سال های اخیر عربستان سعودی گویای این است که گویی دولت ریاض خود را قیّم همه کشور های عرب و اسلامی می داند و با گستاخی تمام، در همه جلسات شورای همکاری خلیج فارس و اتحادیه عرب، گستاخانه بر علیه تمامیت ارضی ایران ادعا می‌نماید. در مورد اخیر و در بیست و ششمین دوره اجلاس سران عرب در شهر «شرم الشیخ» مصر نیز کشور های مرتجع عربی با محوریت عربستان، بار دیگر بر ادعای بی اساس تعلق جزیره های سه گانه همیشه ایرانی به امارات متحده عربی تاکید کرده اند و جسارت و بی پروایی را به آنجا رساندند که العربیه، رسانه وابسته به خاندان سعود در ادعایی گستاخانه خواستار «جدا کردن اهواز ( منظور استان خوزستان) از ایران» به منظور آن چه «دفاع از مردم و اراضی عربی» خواند، شد و افزون بر این شبکه سعودی خواهان «خداحافظی ایران» با منابع خدادادی نفت و گاز خلیج فارس شده است. اعراب مرتجع گستاخ و متوهم، حتی پارا از این هم فراتر گذاشته و با ارائه پیشنهاد «شکایت به شورای امنیت سازمان ملل»، خواستار شده‌اند درباره ادعای وقیحانه «اشغال شدن "اهواز" تحقیق شود». ادعاهای ضدایرانی، همزمان باسکوت در برابر اشغالگری اسرائیل در 2 جزیره عربستان خویشتنداری و سعه صدر بی حد و حصر دستگاه سیاست خارجی ایران در برابر گستاخی‌های کشور های عربی در حالی است که صاحبنظران و مردم منطقه، شیوخ عرب را به تمسخر گرفته‌اند که در اجلاس اخیر سران عرب در شرم الشیخ حتی از نام بردن دو جزیره عربستانی «تیران» و «صنافیر» که از سال 1967 تاکنون در اشغال اسرائیل قرار دارند ترسیده‌اند و حتی جرات نام بردن از این جزیره‌ها را هم نداشته‌اند. قابل توجه این که جزیره تیران با مساحت 80 کیلومتر مربع و جزیره صنافیر با مساحت 33 کیلومتر مربع، 10 برابر بزرگتر ازجزیره‌های سه‌گانه ایرانی هستند که در دهانه تنگه تیران قرار دارند که این تنگه به عرض 13 کیلومتر خلیج ایلات یا عقبه را که منتهی به تنها بندر فلسطین اشغالی در این خلیج با نام بندر «ایلات» می شود را از دریای سرخ جدا می‌کند. دو جزیره اشغال شده عربستان توسط اسرائیل در فاصله‌ای بسیار نزدیک و در چند کیلومتری تا محل اجلاس سران عرب در شرم الشیخ مصر قرار دارد. بندر «ایلات» اسرائیل در خلیج ایلات، محلی است که بخش مهمی از صادرات و واردات این رژیم از آن صورت می‌گیرد. اسراییل از طریق این بندر، ارتباط کرانه‌های جنوب شرقی مدیترانه را به سواحل شرقی و جنوبی آفریقا و کشورهای جنوب و جنوب شرقی آسیا ارتباط برقرار می‌کند. این بندر از طریق خط لوله و راه‌های زمینی با دیگر بندر اسرائیل به نام «اشکلون» (عسقلان) در سواحل شرقی مدیترانه ارتباط دارد. این مساله از سویی موجب بی نیازی این کشور از کانال سوئز شده و از سوی دیگر بر اهمیت استراتژیک بندر مذکور می‌افزاید. بنابراین تنها راه ارتباطی این بندر به دریا، تنگه " تیران " است ؛ جایی که خلیج ایلات را به دریای سرخ مرتبط می کند و دو جزیره تیران و صنافیر در آن قرار دارند. اشغال دو جزیره عربستانی در پایان جنگ سوم اعراب و اسراییل در ژوئن 1967 میلادی، اسراییل جزیره‌های عربستانی صنافیر و تیران را به اشغال و مالکیت خود درآورد و با مالکیت اسراییل بر این دو جزیره شمال خلیج ایلات با بندر ایلات و جنوب این خلیج با دو جزیره تیران و صنافیر ، به عمق استراتژیک مناسبی برای اسراییل در دل سرزمین‌های عربی تبدیل شد. در اهمیت جزیره‌های تیران و صنافیر برای اسرائیل همین بس که چندی پیش زمانی که عربستان سعودی از احداث پلی میان منطقه «راس الشیخ حمید» عربستان (در عربستان و همجوار دو جزیره) و «شرم الشیخ» مصر خبر داد، با واکنش شدید رژیم صهیونستی مواجه شد تا جایی که سایت امنیتی «دبکا فایل» نزدیک به سرویس‌های اطلاعاتی اسرائیل اذعان کرد که «ساخت این پل می‌تواند زمینه یک نزاع بزرگ مسلحانه را در خاورمیانه فراهم کند». دبکا فایل برای خطرناک جلوه دادن این اقدام عربستان سعودی، دلایل آغاز جنگ 1967 میان اسرائیل و اعراب را به مقام های سعودی گوشزد کرد و نوشت: «در سال 1967 زمانی جنگ درگرفت که به دستور جمال عبدالناصر رهبر مصر، تنگه تیران به روی کشتی های اسرائیلی مسدود اعلام شد». فرجام سخن: ملت ایران در شرایط ویژه و بحران‌ها، همواره بخش نهفته و کمتر آشکار اندیشه‌های درونی خود را آشکار می‌سازد. در این میان هتک حرمت زائران ایرانی که پیشینه قبلی هم داشته و در مورد اخیر در رسانه‌ها از پرده برون افتاده، واکنش هماهنگ و البته پیش بینی نشده‌ای را از سوی قشرهای مختلف و گرایش‌های گوناگون سیاسی اجتماعی ایران را در پی داشته است. اعتراض گسترده و وسیع نهادهای مذهبی و مردمی در رسانه‌ها، خطبه‌های مساجد، شبکه‌های اجتماعی مجازی و نیز اعتراض خودجوش مقابل سفارت عربستان در 22 فروردین، بخشی از این فطرت اتحادجوی میهن‌خواهانه و ایران‌دوستانه را به اثبات رسانده است. واکنشی که از طیف‌های مذهبی و بسیجی تا ملی‌گرا و روحانیان طراز اول کشور را هم در بر گرفته است. علاوه بر این، این مهم، پتانسیلی ناپیدا و بسیار ارزشمند است که می‌تواند با مدیریت صحیح، در همه عرصه‌های اجتماعی اقتصادی و سیاسی به کار گرفته شود و برای بالندگی و سازندگی ایران عزیز کارساز واقع شود، درخواست ملت ایران، پاسخی قاطع و محکم از سوی دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی است به حکام سعودی است تا به شیوخ بی‌کفایت عرب منطقه یادآوری نماید که سران وابسته و مزدوری که در کشورهای عربی با بیش از 300 میلیون جمعیت، لیاقت و توان بازپس‌گیری جزایر اشغالی خود از اسراییل 8 میلیونی را ندارند و حتی از طرح موضوع در رسانه‌ها هم می‌ترسند پس بهتر است فکر خام تجاوز دگر بار به خلیج فارس، جزیره‌های سه‌گانه همیشه ایرانی و خوزستان همیشه ایرانی را از مغزهای کوچک خود بیرون کنند و فراموش نکنند که جمعیت بوموسی، تنب بزرگ، تنب کوچک و خوزستان 80 میلیون نفر است و از دستاویز ترویج نمادهای پوشالی تجزیه‌طلبانه گروهک‌های خودفروخته تجزیه‌طلب پان‌عرب برای آنان آبی گرم نخواهد شد و فرزندان دلیر بختیاری، لُر، دزفولی و عرب خوزستانی همان گونه که در جنگ نابرابر هشت ساله با اهدای شهیدان به‌خون‌خفته شجاعی چون باکری و جهان آرا و چمران و دوران و خلعتبری و اقبالی و همت و خرازی و... به اثبات رسانده‌اند، اجازه جدا شدن یک سانتیمتر از خاک پاک و اهورایی ایران زمین را نخواهند داد. از دیگر سو بی کفایتی خاندان سعودی بار دیگر ثابت کرد که حکومتی که هم در تامین امنیت مذهبی و هم امنیت جانی و هم امنیت حیثیتی زائران خانه خدا ناتوان است، لیاقت اداره دو حرم امن خدا را ندارد و چه بهتر که علاوه بر اقدام مبارک لغو حج عمره ، ادامه برقراری حج تمتع، علاوه بر ضرورت مجازات ماموران متجاوز سعودی و ضرورت عذرخواهی رسمی ملک سلمان، پادشاه عربستان، منوط به سلب اداره حرمین شریفین توسط دولت متجاوز سعودی و اداره مشترک مکه و مدینه توسط کشورهای اسلامی شود، همان گونه که سالها پیش حضرت امام این پیشنهاد را مطرح کرده بودند و در نمونه ای عملی هم، واتیکان به عنوان مرکز دینی کاتولیک های جهان به عنوان یک کشور مستقل در دل رم پایتخت ایتالیا اداره می شود.

* استادیار دانشگاه و پژوهشگر فرهنگی و ژئوپلتیک

برگرفته از:

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940130001284

 

یادداشت میر مهرداد میرسنجری در روزنامه قانون - شماره 493-  26 فروردین 1394

ایران دوستی، نژادپرستی نیست
 
میر مهرداد میرسنجری/ استادیار دانشگاه


به این سخنان توجه نمایید:«ایرانیان فاشیست هستند، از آیین‌های ایرانی متنفرم و آن ها را نه قبول دارم و نه علاقه‌ای به آنها دارم.»
این  سخنان  بخشی از جریان خزنده ای است  که البته کاملا بابرنامه فکری در چند سال اخیر آزادانه علیه هر آنچه به هویت ملی ارتباط پیدا می کند می تازد و بدون هیچ مانع و ممیزی، اباحه گری وبی تفاوتی ملی را تبلیغ می کندو هر آنچه هویت،تمامیت ارضی و اتحاد ملی را خدشه دار می کند را می ستاید. میهن دوستی متعهد ایرانی در گام نخست وحدت سياسي ملتش را خواهان است، این کاملا با تعریف فاشیست و تجاوزطلب متفاوت است.فاشیست و تجاوزطلب خواهان گسترش بي تناسب و بدون دليل خاك است ولي يك میهن‌دوست ایرانی جز كسب وحدت و یکپارچگی  ملت خود هدف بزرگ‌تري را در پيش ندارد و میهن‌دوستی ایرانی با نژادپرستی،فاشیسم،شوونیزم اروپایی و با ناسیونالیسم مدرن نامترادف است و اصرار‌کنندگان با این تطابق  آگاهانه یا نا آگاهانه جز هم آوایی با دشمنان منطقه ای و بین المللی یکپارچگی ایران زمین هدفی دیگر را دنبال نمی کنند.درباره‌ نژادپرستی و شوونیزم ایرانیان که این روزها نقل محافل  خود روشنفکر پندار شده هم درست معلوم نیست ارجاع به چه شاخص هایی است. نژادپرستی یک پدیده و شوونیزم یا ناسیونالیسم افراطی پدیده‌ دیگری است که  اولی بر محورِ برتر پنداشتنِ مطلقِ نژادی مشخص است و دومی بر پایه محور قرار دادن دولت- ملتِ مدرنِ (ناسیون) بنیان نهاده شده است.این دو پدیده با شاخص های جامعه‌شناختی معلوم و تعریف شده‌ای شناخته می‌شوند که برخی از آنها درباره‌ نژادپرستی عبارت است از ریشخندِ خصوصیات ظاهری افرادی که نژادی متفاوت دارند، ابراز خشونت نسبت به ایشان و ستودن ویژگی های ریختی و زیست‌شناسانه مربوط به نژادِ «خودی».شوونیزم هم معمولا با ستایش اغراق‌آمیز ومتعصبانه از نمادهای ناسیونالیستی (به خصوص پرچم ملی، ‌سرود ملی و سیاستمدارانِ حاکم) مشخص می‌شود . ویژگی مهم ایرانیان، پایبندی به آداب و رسوم و مذهب و زبان ملی خود است، اینهاست که هویت مذهبی، ملی ایرانیان را در طول هزاره ها از نابودی و اضمحلال دور ساخته، قابل انکار نیست که همبستگی ملی و زبان مشترک ملی فارسی به عنوان اصلی ترین عوامل استحکام یکپارچگی سرزمینی ما نقشی بنیادین ایفا كرده است. دشمنان ما هم به خوبی می دانند که کشوری با آداب و رسوم و خرده فرهنگ های رنگارنگ با زبان‌ها و لهجه‌های رنگارنگ و زیبا را فقط در صورتی می‌توانند از پای بیندازند که ملات پیوند دهنده ملت یعنی، دین، فرهنگ و زبان مشترک ملی را تضعیف  و همزمان جداسازی و نفرت پراکنی محلی و قومی را دامن بزنند.ایران برای همه ایرانی تباران( نه ایرانی نمایان) مقدس است چرا که  تک تک  ملت متحد ایران از همه اقوام و مذاهب  با هر گویش و زبانی در میراثی دیرپا و بزرگ شریک هستند.همه ما ایرانیان نه به خاطر نژاد خاصی، بلکه با جوهرِ ذاتیِ  معنوی مقدسی که در ایرانی بودن نهفته  با یکدیگر متحدیم.

برگرفته از:

http://ghanoondaily.ir/News/47147/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D8%8C-%D9%86%DA%98%D8%A7%D8%AF%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA

 

روزنامه راه مردم، شماره : 2514 ، صفحه 4، پنج شنبه ۲۸ اسفند1393

لزوم توجه  نهاد متولی منابع طبیعی و محیط زیست به بیانات مقام معظم رهبری

دغدغه های پایدار و  مدیریت منابع طبیعی و محیط زیست ناپایدار

 دکتر میر مهرداد میرسنجری

استادیار محیط زیست دانشگاه و دبیر علمی محیط زیست ستاد مردمی نجات آشوراده

 

 

وضعیت بغرنج منابع طبیعی و محیط زیست شرایط را به گونه ای رقم زده که سبب واکنش قاطعانه رهبر معظم انقلاب شده است.در نشست اخیر  مقام های منابع طبیعی و محیط زیست کشور با رهبر معظم انقلاب اسلامی، ایشان بیانات بسیار مهمی ، حاوی نکاتی کلیدیفرمودند که با توجه به چشم انداز روبه قهقرای سو مدیریت محیط زیستی در کشور، ضرورت توجه عملی مسوولان مربوط به دغدغه های کارشناسان، متخصصان و سازمان های مردم نهاد محیط زیستی کشور را می طلبد.

نکات کلیدی بیانات  مقام معظم رهبری به طور خلاصه به قرار زیر است:

1-    حفظ محیط زیست یک وظیفه حاکمیتی است.

2-    ضرورت برنامه‌ریزی، تدبیر، پیگیری مستمر و جدی و قاطعیت دستگاه‌های مرتبط برای  حل مسایل و مشکلات محیط زیستی کشور، به ویژه  آلودگی هوا، پدیده ریزگردها و دست‌اندازی به جنگل‌ها و مراتع و فضاهای سبز

3-    ضرورت تهیه سند ملی محیط زیست و پیوست زیست محیطی برای همه طرح های عمرانی و صنعتی و همچنین جرم انگاری تخریب محیط زیست.

4-    محیط زیست موضوعی کشوری و ملی است  و مسآله این دولت یا آن دولت یا مساله این شخص یا آن شخص و مسآله این جریان و یا آن جریان نیست.

5-    ابراز تاسف شدید بابت دست اندازی افراد سودجو به جنگل ها و منابع طبیعی به خصوص در شمال کشور.

6-    ضرورت برخورد قاطعانه و مقابله  دستگاه های مسوول با قانون شکنان که  به هر بهانه ای اعم از هتل سازی و جذب گردشگر و ساخت حوزه علمیه  به طبیعت دست درازی می کنند.

7-    اظهار تاسف از زمین خواری و اخیراً کوه خواری و ساخت و ساز در ارتفاعات

8-    ضرورت فرهنگسازی محیط زیستی توسط رسانه ملی

9-    ضرورت قضاوت مردم در انجام وظیفه دستگاه های موثر در حفاظت محیط زیست کشور.

 

بی تردید هر بند این هشدار ها متضمن تایید دغدغه ها و واکنش های سازمان های مردم نهاد طرفدار محیط زیست است که در سال های اخیر به طور عام و در ماه های اخیر به طور خاص در مساله آشوراده نمود بیشتری یافته است.

رییس محترم سازمان حفاظت محیط زیست با زیر پا گذاشتن اصول تخصصی و قانونی  محیط زیستی و حتی بر خلاف نظر خود در هنگامی که مسوولیت شورای شهر نهران را بر عهده داشت (و مخالف صد در صد  تغییر کاربری آشوراده بود)، امروز  با کمال تعجب به تنها مدافع تغییر کاربری مخرب  جزیره حفاظتی آشوراده به گردشگری تبدیل شده است!!

بی تردید، سخنان اخیر خانم دکتر ابتکار مبنی بر این که نه تنها سازمان متبوع خود، جزیره آشوراده را به گردشگری وا می سپارد،  بلکه حتی دیگر مناطق تحت مدیریت سازمان حفاظت محیط زیست را هم برای انجام طرح های گردشگری آماده می کند، در تعارض کامل با بیانات مقام معظم رهبری  و لجاجت نامشروع علیه خواست همگانی جامعه دغدغه مند محیط زیست ایران است.

تاسف بار تر آن که در همین زمینه مرجان نازقلچی، فرماندار بندرترکمن از اجرای طرح اسکان مسافران نوروزی در جزیره ای  خبر می دهد که نه تنها به عنوان بخشی از ذخیره گاه زیست کره ، بلکه به عنوان  زون 2 حفاظتی مطلقا نباید هیچ طرح گردشگری را به خود ببیند.

ایشان با طرح  ادعایی غیر علمی و غیر تخصصی ادعای بزرگی را مطرح نموده مبنی بر آین که "  اجرای این گونه طرح ها آسیبی به محیط زیست این جزیره نخواهد زد"!! و " نمی توان به دلیل نگرانی از برخی اقدامات احتمالی تخریبی گردشگران، قید استفاده از ظرفیت های گردشگری آن را زد."!!

به راستی اظهارات این دو مدیر اجرایی کشور آیا با تعارض کامل با دغدغه های مقام معظم رهبری نیست؟

در حالی که اکثریت قریب به اتفاق متخصصان و استادان دانشگاه ها و گروه های مردم نهاد محیط زیستی بر این اعتقادند که تفاهمنامه گردشگری آشوراده، سرپوشی بر سو استفاده از این موهبت طبیعی خدادادی در راستای منافع اقتصادی  معدودی ذی نفعان معلوم الحال و کاملا بر خلاف منافع ملی و  در نقطه مقابل  وظیفه نظارتی سازمان متولی "حفاظت" محیط زیست تلقی می شود.

اصول تخصصی حفاظت محیط زیست ونهاد مرجع بین المللی محیط زیستی IUCN تاکید می کند آشوراده به عنوان زون 2 حفاظتی، ذاتا نمی تواند به هیچ روی به عنوان زون 3 و 4 گردشگری تغییر ماهیت دهد.

قابل توجه این که تاکیدات مصرح مقام معظم رهبری بر اصل 50 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تاکید دارد که هر اقدام اقتصادی مخرب محیط زیست ممنوع می باشد.همچنین  تفاهمنامه تغییر کاربری جزیره آشوراده به گردشگری، اقدامی غیر قانونی و بر خلاف نص صریح ماده 1 ، ماده 6   و ماده 8 و ماده 16 قانون حفاظت و بهسازی محیط زیست است که  وظیفه سازمان حفاظت محیط زیست را پیشگیری و ممانعت از هر نوع آلودگی و اقدام مخربی است که منجر به از بین رفتن تعادل اکولوژیک طبیعت می شود، تعریف می کند . این اصول قانونی،  سازمان حفاظت محیط زیست را قائم مقام قانونی دولت در مناطق چهارگانه می داند که حق واگذاری این مناطق را ندارد و هر گونه فعالیت حتی در حد بوته‌کنی را در این مناطق ممنوع دانسته است.از این رو، اجرای تغییر کاربری آشوراده به  گردشگری در این منطقه مستلزم تغییر کاربری منطقه است و در نتیجه اقدام اخیر سازمان حفاظت محیط زیست  یک قانون شکنی آشکاراست.همچنین به موجب قانون الحاق ایران به کنوانسیون تنوع زیستی مصوبه سال ١٣٧٤ مجلس شورای اسلامی، دولت ایران متعهد به حفظ تنوع زیستی و شبکه مناطق حفاظت شده کشور شده است و از این رو، موافقت با هر گونه اقدام مغایر با ضوابط حاکم بر مناطق چهارگانه، تخطی از قانون است و منجر به خدشه دار شدن اعتبار دولت ایران نزد مجامع بین المللی - از جمله یونسکو، اتحادیه جهانی حفاظت، کنوانسیون رامسر، کنوانسیون حفاظت از تنوع زیستی و کنوانسیون حفاظت محیط زیست دریای مازندران  می شود.

در این میان با توجه به  اهتمام ویژه مقام معظم رهبری به حفاظت محیط زیست که سال های پیش به اجرای تنها اخطار قانون اساسی تاریخ جمهوری اسلامی ایران منجر شده است،( اخطار قانون اساسی حضرت آیت ا... خامنه ای به عنوان رییس جمهور وقت در تاریخ 9/2/1366 به فرمانده وقت سپاه، آقای محسن رضایی، در خصوص احترام به اصل 50 قانون اساسی و عدم ورود به مناطق حفاظت شده جهت عملیات نظامی)، لغو تفاهمنامه مخرب ضد محیط زیستی تغییر کاربری آشوراده خواست مشترک تمامی سمن های عضو ستاد مردمی نجات آشوراده به عنوان بزرگترین تشکل محیط زیستی مردم نهاد کشور است.

از دیگر سو همان گونه که نهادی نظارتی چون سازمان حفاظت محیط زیست باید به عنوان نهادی مستقل و قدرتمند حتی در حد وزارتخانه در دولت نقش آفرینی بکند، لازم است سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری هم از پوشش وزارت جهاد کشاورزی که نهادی اجرایی است خارج شود تا بتواند نقش خود را در حفاظت پایدار از منابع طبیعی اعم از جنگلها، مراتع، منابع آب و آبخیزها، اراضی  و غیره در تشکیلات جدید و قدرتمندی به همراه محیط زیست ایفا نماید.

برگرفته از:

http://newsrahemardom.ir/?nid=2514&pid=4&type=0

 

روزنامه قانون- شماره 475- صفحه 11- سه شنبه 19 اسفند 1393

 «آشوراده‌خواری» ممنوع!
دکتر میر مهرداد میرسنجری

در نشست اخیر  مقام های منابع طبیعی و محیط‌زیست کشور با رهبر معظم انقلاب اسلامی، ایشان بیانات بسیار مهمی فرمودند که با توجه به چشم انداز روبه قهقرای سوءمدیریت محیط زیستی در کشور، ضرورت توجه عملی مسئولان مربوط به دغدغه های کارشناسان، متخصصان و سازمان های مردم نهاد محیط زیستی کشور را می طلبد.
بی‌تردید هر بند این هشدارها متضمن تایید دغدغه‌ها و واکنش‌های سازمان های مردم نهاد طرفدار محیط زیست است که در سال‌های اخیر به طور عام و در ماه‌های اخیر به طور خاص در مسئله آشوراده نمود بیشتری یافته است.
رئيس محترم سازمان حفاظت محیط زیست با زیر پا گذاشتن اصول تخصصی و قانونی  محیط زیستی و حتی بر خلاف نظر خود هنگامی که در شورای شهر تهران مسئولیت بر عهده داشت (و مخالف صد در صد  تغییر کاربری آشوراده بود)، امروز  با کمال تعجب به تنها مدافع تغییر کاربری مخرب  جزیره حفاظتی آشوراده به گردشگری تبدیل شده است!
سخنان اخیر خانم دکتر ابتکار مبنی بر اینکه نه تنها جزیره آشوراده را به گردشگری وا می‌سپارد،  بلکه حتی دیگر مناطق تحت مدیریت سازمان حفاظت محیط زیست را هم برای انجام طرح‌های گردشگری آماده می‌کند، لجاجت علیه خواست همگانی جامعه دغدغه‌مند محیط زیست ایران است.
تاسفبارتر آنکه در همین زمینه مرجان نازقلچی، فرماندار بندرترکمن از اجرای طرح اسکان مسافران نوروزی در جزیره‌ای  خبر می‌دهد که نه تنها به عنوان بخشی از ذخیره‌گاه زیست‌کره، بلکه به عنوان  زون 2 حفاظتی مطلقا نباید هیچ طرح گردشگری را به خود ببیند.
ایشان با طرح  ادعایی غیرعلمی و غیرتخصصی گفته «اجرای این گونه طرح‌ها آسیبی به محیط‌زیست این جزیره نخواهد زد» و «نمی‌توان به دلیل نگرانی از برخی اقدامات احتمالی تخریبی گردشگران، قید استفاده از ظرفیت‌های گردشگری آن را زد.»
به راستی اظهارات این دو مدیر اجرایی کشور آیا در تعارض کامل با دغدغه‌های مقام معظم رهبری نیست؟
اکثریت قریب به اتفاق متخصصان و استادان دانشگاه‌ها و گروه‌های مردم نهاد محیط زیستی بر این اعتقادند تفاهمنامه گردشگری آشوراده، سرپوشی بر سوءاستفاده از این موهبت طبیعی خدادادی در راستای منافع اقتصادی  معدودی ذی‌نفعان معلوم‌الحال و کاملا بر خلاف منافع ملی و  در نقطه مقابل  وظیفه نظارتی سازمان متولی حفاظت محیط‌زیست تلقی می‌شود.
اصول تخصصی حفاظت محیط زیست و نهاد مرجع بین‌المللی محیط زیستی IUCN تاکید می‌کند آشوراده به عنوان زون 2 حفاظتی، ذاتا نمی‌تواند به هیچ روی به عنوان زون 3 و 4 گردشگری تغییر ماهیت دهد. 
قابل توجه اینکه تاکیدات مصرح مقام معظم رهبری بر اصل 50 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تاکید دارد که هر اقدام اقتصادی مخرب محیط‌زیست ممنوع است. همچنین  تفاهمنامه تغییر کاربری جزیره آشوراده به گردشگری، اقدامی غیرقانونی و بر خلاف نص صریح ماده 1 ، ماده 6   و ماده 8 و ماده 16 قانون حفاظت و بهسازی محیط زیست است که  وظیفه سازمان حفاظت محیط زیست را پیشگیری و ممانعت از هر نوع آلودگی و اقدام مخربی که منجر به از بین رفتن تعادل اکولوژیک طبیعت می‌شود، تعریف می‌کند. این اصول قانونی،  سازمان حفاظت محیط زیست را قائم مقام قانونی دولت در مناطق چهارگانه می‌داند که حق واگذاری این مناطق را ندارد و هر گونه فعالیت حتی در حد بوته‌کنی را در این مناطق ممنوع دانسته است. از این رو، اجرای تغییر کاربری آشوراده به  گردشگری در این منطقه مستلزم تغییر کاربری منطقه است و در نتیجه اقدام اخیر سازمان حفاظت محیط زیست  یک قانون‌شکنی آشکاراست. همچنین به موجب قانون الحاق ایران به کنوانسیون تنوع زیستی مصوبه سال ١٣٧٤ مجلس شورای اسلامی، دولت ایران متعهد به حفظ تنوع‌زیستی و شبکه مناطق حفاظت شده کشور شده است و از این رو، موافقت با هر گونه اقدام مغایر با ضوابط حاکم بر مناطق چهارگانه، تخطی از قانون است و منجر به خدشه دار شدن اعتبار دولت ایران نزد مجامع بین‌المللی  از جمله یونسکو، اتحادیه جهانی حفاظت، کنوانسیون رامسر، کنوانسیون حفاظت از تنوع‌زیستی و کنوانسیون حفاظت محیط زیست دریای مازندران  می‌شود.
در این میان با توجه به  اهتمام ویژه مقام معظم رهبری به حفاظت محیط زیست که سال‌های پیش به اجرای تنها اخطار قانون اساسی تاریخ جمهوری اسلامی ایران منجر شده است، (اخطار قانون اساسی حضرت آیت ا... خامنه‌ای به عنوان رئيس جمهور وقت در تاریخ 9/2/1366 به فرمانده وقت سپاه، آقای محسن رضایی، در خصوص احترام به اصل 50 قانون اساسی و عدم ورود به مناطق حفاظت شده جهت عملیات نظامی)، لغو تفاهمنامه مخرب ضدمحیط زیستی تغییر کاربری آشوراده خواست مشترک تمامی سمن‌های عضو ستاد مردمی نجات آشوراده به عنوان بزرگ‌ترین تشکل محیط‌زیستی مردم نهاد کشور است.

برگرفته از:

http://ghanoondaily.ir/News/45341/!

 

روزنامه قانون- شماره 469- صفحه 11 - سه شنبه 12 اسفند 1393

چرا سد سازی افتخار نیست
دکتر مهرداد میرسنجری

در میان بحران‌های محیط زیستی از نابودی ذخیره‌گاه زیست‌کره میانکاله و آشوراده و از خشک شدن دریاچه ارومیه و توفان‌های سرطان‌زای ناشی از آن، تا نابودی دریاچه بختگان و دریاچه‌های چهارگانه سیستان و غارت حیات وحش روبه انقراض ایران توسط شیوخ عرب خلیج فارس تا کشتار وسیع حیات وحش رو به انقراض ایران توسط جان‌گیرها(شکارچیان) و... پرسش بی پاسخ در میان متخصصان و آحاد جامعه این است که در حالی که سدسازی در دنیا منسوخ شده، به چه دلیل در ایران با این شتاب روز افزون انجام می‌گیرد و برای آن تبلیغ هم می‌شود؟ 
آیا به این اندیشیده شده که سدها با بازه عمر کوتاه مدت حداکثر چند ده ساله، نمی‌توانند جایگزین مدیریت پایدار چندهزار ساله منابع آب ایران شوند؟ 
  معایب سد سازی
از دیدگاه تخصصی، سدها از معایب خسارت‌بار و ضد محیط زیستی به مراتب بیشتری نسبت به فواید اندک آن برخوردار هستند.
در نواحی خشك و نیمه خشك، آب به آسانی از مخازن و كانال‌هایی كه آب را جابه جا می‌كنند تبخیر می‌شود. این امر سبب از دست رفتن آب و افزایش غلظت نمك‌های موجود درآب می‌شود. آب موجود در مخازن در تمام اقلیم‌ها به دلیل نفوذپذیری سنگ بستر و تراوش از طریق خندق‌های آبیاری كاهش می‌یابد. رودخانه‌ها، رسوب را در مخازن ته‌نشین کرده و با گذشت زمان باعث پرشدن دریاچه می‌شوند.
  از دیگر ویژگی‌های منفی سدها که پیامدهای بی‌شماری را هم به همراه خود دارد، این است که سدها، جریان آب، درجه حرارت و شفافیت یك رود را تغییر می‌دهند و آب را نیز از حالت جاری به راكد تبدیل می‌كنند. 
یك رود طبیعی دما را نسبتاً همگن نگه می‌دارد. به هرحال آب داخل یك مخزن، در لایه بالایی گرم‌تر و در كف سردتر است. به دلیل اینکه آب معمولاً از كف یك سد خارج می‌شود لذا رودخانه‌ای كه از زیر سد جریان می‌یابد سردتر از رودخانه طبیعی است.
تغییرات درجه حرارت ممکن است بر روی موجودات زنده رودخانه اثر بگذارد. زیرا چرخه زندگی بسیاری از بی‌مهرگان وابسته به درجه حرارت است. 
سد‌ها مانع مهاجرت ماهیان بالغ به بالا دست رودخانه وحرکت نوزادان به پایین دست می‌شوند. این مسئله مانع تولیدمثل شده، و سرانجام ماهیان رودخانه از بین می‌روند. سالانه 10 میلیارد مترمکعب از آب شیرین محدود کشور در مخزن سد‌ها تبخیر می‌شوند. سدسازان مسئول مستقیم نابودی میلیون‌ها هکتار از جنگل‌های زاگرس به شمار می‌روند. 
افزون بر این سدها حقابه میلیون‌ها کشاورز و باغدار و حقوق عشایر بر مراتع موروثی و نیز مسیر کوچ‌شان را ضایع کرده‌اند. سدها حق سکونت و کشاورزی را از صدها هزار کشاورز کشور با راندن اجباری آنها از موطن‌شان در دریاچه سد سلب کرده‌اند.
اصولا در قاموس بساز و بفروشان سدساز، عوارض طبیعی باید از میان بروند تا پروژه‌های نان و آب دار آنان سر برآورد، حال این عوارض می‌توانند یادگار‌های غیر قابل جایگزین هویت ملی پاسارگاد و تنگ بولاغی در جوار سد سیوند باشند یا میراث بسیار با ارزش هخامنشی و اشکانی و شیرهای سنگی هزاران ساله و چندین هزار اصله درخت بلوط جنگل‌های همجوار سد گتوند خوزستان.جالب این که بساز و بفروشان ضدمیراث طبیعی و تاریخی سد ساز، تپه باستانی 5000 ساله ملایر را با احداث سد کلان نابود کرده‌اند، بدون این که زحمت هیچ جابه جایی برای این تپه به خود بدهند. تاسف‌بارتر این که در احداث سد کلان ملایر، قبر مردگان روستا را پیش از عملیات آب‌برداری با تزریق سیمان از جای در آورده و جابه جا کرده‌اند ولی دریغ از یک همت ملی و محلی برای جابه جایی این تپه کوچک و در عین حال بسیار گرانقدر باستانی. این در حالی بوده که در نمونه سد آسوان مصر تندیس‌های عظیم صخره‌ای فرعون‌های مصرباستان، بعد از قطعه قطعه و جداسازی به جای دیگر منتقل و باز نصب شده که ثمره آن میلیاردها دلار عواید توریستی پایدار برای مردم و دولت مصر بوده است.
  فرجام سخن 
زندگی مردم بومی و روستاییان، محیط‌زیست وجنگل‌ها، مراتع و آثار تاریخی و فرهنگی همه و همه قربانیان بی‌زبان و بی‌دفاع بساز و بفروشان سدساز هستند. 
نابودی میراث فرهنگی منطقه آبگیری و مناطق همجوار، احتمال وقوع حوادث ناشی از شکسته شدن سدها و بروز خسارت‌های غیر قابل جبران در روستاها و مناطق پایین دست، هزینه‌های سدسازی نیز که نسبت به سایر روش‌های تولید برق نظیر هسته‌ای و حرارتی  معمولا بسیار بیشتر است، ایجاد اختلال محیط زیستی برای آبزیان، نابودی طبیعت بکر و منابع دست نخورده طبیعی واقع در مخازن سدها و محدوده ساخت سدها از مهم ترین پیامدهای سدسازی در ایران است که متاسفانه به هیچ روی توسط وزارت نیرو جدی گرفته نمی شود و دست اندرکاران و پیمانکاران آشکار و نهان، با توجه به منافع هنگفت هزاران میلیاردی اقتصادی سدسازی جلوی هر سخن مخالفی را سد می‌کنند.
جلوه‌هایی از بحران آب که نتیجه سوء مدیریت منابع آب کشور و منطقه است مارا به یک انتخاب از دو گزینه وا می‌دارد:
1-ادامه سودجویی شخصی و کوتاه‌مدت از سدسازی و تحمل همه پیامدهای منفی و نابود کننده آن.
2-بازگشت به کاربرد تغذیه سفره‌های آب زیر زمینی، آبخوان‌داری و احیای قنات‌ها و سایر روش‌های مدیریت پایدار منابع آب.
کمی به آیندگان بیندیشیم.


 

 

برگرفته از:

http://ghanoondaily.ir/Default.aspx?NPN_Id=478&pageno=11

 

روزنامه قانون- شماره 463- صفحه11- سه شنبه 5 اسفند 1393

 سوء مدیریت فزاینده و بحران‌های روز افزون محیط زیستی
 
دکتر میر مهرداد میرسنجری
 

   آغاز سخن
بعد از سال‌ها،  محیط زیست دیگر از نامی شیک و به قول برخی لوکس، به متن دغدغه‌های مردم و مسئولان تغییر جایگاه داده است. با توجه به این که بحران‌های‌محیط‌زیستی در ابعاد گوناگون خود زندگی ایرانیان را بیش‌از پیش تحت تاثیر خود گرفته، افزون برخوزستان، به تدریج لرستان و حتی سیستان و بلوچستان نیز در چند هفته اخیر درگیر بلاهای محیط زیستی شده‌اند. بلایی که طی 10سال گذشته با تغییرات طبیعی و انسان‌ساخت اقلیمی و گرم شدن هوا و گستردگی سوء مدیریت محیط زیستی، حیات جامعه ایران را به چالش کشیده است.  در این میان نهاد مسئول حفاظت محیط زیست نه تنها هیچ اقدام عملی بلند‌مدت و راهبردی برای رفع مشکلات روبه افزایش محیط‌زیستی کشور به عمل نمی‌آورد بلکه با برنامه‌های غیر علمی مقطعی و تبلیغاتی نظیر ارائه بسته رفع مشکل ریزگردها(!) و برگزاری نمایشگاه بین‌المللی و برپایی مناظره‌های تبلیغاتی بی‌اثر در آن تنها از زیر بار مسئولیت نظارتی و بازدارنده خود بر وزارتخانه‌های تاثیر گذار بر محیط زیست و سرمایه‌سالاران سودجو شانه خالی می‌کند. 
  سد سازی خارجی و سوء مدیریت داخلی، تهدید سلامت مردم ایران 
به باور بسیاری از متخصصان یکی از علل اصلی خشک شدن تالاب ها و به دنبال آن، بلند شدن گرد و غبار در منطقه ناشی از اجرای پروژه عظیم آناتولی در ترکیه است. پروژه‌ای عظیم که بر اساس آن بیش از 22 سد و 19 طرح برقابی در حوضه آبریز دجله و فرات در ترکیه ایجاد می‌شود.
علاوه بر عوامل خارجی، نباید از نقش سوء مدیریت نهاد‌های داخلی متولی حفاظت محیط زیست ایران غافل بود.  سهل‌انگاری‌های صورت گرفته در  سازمان محیط‌زیست، وزارت جهاد کشاورزی و به ویژه سدسازی‌های داخلی توسط وزارت نیرو و خشک کردن اکثر تالاب‌های ایران برای سوء مصرف کشاورزی و صنعتی دلایل غیرقابل دفاع اضمحلال محیط زیست ایران کهن مظلوم هستند.
در این میان نقش سوء وزارت نفت در نابودی تالاب بزرگ هویزه باید مورد توجه قرار گیرد. تالاب بزرگ هویزه (به عربی، هورالعظیم یا هورالهویزه)  بزرگ‌ترین تالاب استان خوزستان و یکی از بزرگ‌ترین تالاب‌های داخلی ایران است که حدود یک سوم این تالاب در ایران و مابقی آن در کشور عراق است. در سال‌های اخیر به ویژه با توجه به فعالیت وزارت نفت که این میدان را به سومین میدان بزرگ نفتی جهان بعد از میدان نفتی غوار در عربستان و میدان نفتی بورقان در کویت تبدیل کرده است، امروزه بیش از ۶۷ درصد  این تالاب از بین رفته که نابودی بخش عراقی آن به سیاست‌های خشک کردن تالاب توسط صدام حسین مربوط است.
وزارت نفت 59حلقه چاه در منطقه حفر کرده که برای حفر تمامی این چاه‌ها اقدام به خشک کردن محیط اطراف چاه به وسیله ریختن خاک و جلوگیری از ورود آب کرده‌اند.
 در همین حال اطلاعات دریافتی  موید این است که با کمال تاسف خشک کردن تالاب بزرگ هویزه (هورالعظیم) تحت نظارت سازمان متولی «حفاظت» محیط زیست صورت پذیرفته است!
از دیگر سو، ریزگردهای آلوده به مواد شیمیایی و رادیو اکتیو ناشی از جنگ عراق پیامدهای ناگواری را برای مردم خوزستان به طور خاص و سایر ملت مظلوم ایران به همراه خواهد داشت.
در داخل مرزهای عراق، آمریکا در جنگ خود علیه عراق بارها در کانون‌های فعلی ریزگرد از اورانیوم ضعیف شده علیه رژیم صدام حسین استفاده کرده است.
از دیگر سو، ریزگردهای برخاسته  از تالاب بزرگ هویزه، فکه، چزابه و دیگر مناطق عملیاتی در زمان جنگ ایران و عراق می‌تواند آسیب‌های جبران‌ناپذیری بر سلامت مردم وارد کند چراکه صدام در زمان جنگ 8ساله با ایران بارها از مواد شیمیایی در این سرزمین‌ها استفاده کرده است. بنابراین، امروزه ریزگردهای بلند شده از این مناطق خطرات و بیماری‌های فراوانی برای مردم خوزستان به همراه دارند.
نگارنده در بازدید خود از مناطق جنگی جنوب بدون واسطه مشاهده کرده‌ام که در بسیاری از این مناطق به دلیل وجود مواد شیمیایی در خاک هنوز پس از گذشت ربع قرن از پایان جنگ تحمیلی هیچ گونه گیاهی قابلیت رشد را پیدا نکرده است و حتی تماس مستقیم پوست با این خاک‌های آلوده برای سلامتی انسان خطرناک است.
  فرجام سخن 
 امروزه رفع بحران‌های محیط زیستی کشور از حیطه توان و اختیار سازمانی ضعیف و ناتوان فراتر رفته و مدیریت کلان ملی را می‌طلبد. در حالی که در کوتاه مدت، فعالیت عملی  دستگاه دیپلماسی و ورود به موضوع پدیده گرد و غبار ضروری به نظر می‌رسد، ترکیه باید مجاب به تامین حقابه تالاب‌های پایین دستی فرات شود و از سوی دیگر رایزنی با سوریه و عراق برای بازنگری در فعالیت سد اسد و سد قادسیه روی فرات  که همگی از اصلی‌ترین دلایل مشکلات ریزگردهای ایران بوده‌اند در کوتاه مدت بسیار ضروری و راهگشاست.
از دیگر سو در مقیاس بلند مدت سازمان حفاظت محیط زیست (که لازم است برای ضرورت پاسخگویی به نمایندگان ملت به وزارت ارتقا یابد)، وزارت صنایع، وزارت نیرو ، وزارت متولی کشاورزی، وزارت نفت، وزارت صنایع و ...   باید پاسخگوی عملکرد خود به نسل‌های آینده  باشند که هر یک چند درصد از مسئولیت نابودی محیط زیست ایران را می‌پذیرند؟ 
و در نهایت آیا برای نسل‌های آینده ایران نیز حق برخورداری از محیط زیست سالم وجود خواهد داشت؟

برگرفته از:

http://ghanoondaily.ir/News/44115/-

 


روزنامه اعتماد، شماره 3170، صفحه 15- 12 بهمن 1393

به مناسبت روز جهاني تالاب ها
مديريت پايدار يا سوء مديريت ناپايدار!

نويسنده: مهرداد ميرسنجري*

ايرانيان از اين افتخار برخوردارند كه نام نخستين و مهم ترين كنوانسيون جهاني تالاب ها از نام شهر « رامسر» گرفته شده است. افتخاري كه با تاسف فراوان توسط مسوولان مربوط و قاطبه جامعه ايران ناشناخته مانده و بدان هيچ اهميتي داده نمي شود. در سال ١٩٧٢، نخستين كنوانسيون بين المللي براي حفاظت از تالاب ها در شهر رامسر ايران شكل گرفت كه در آن بسياري از كشورها، معاهده حفاظت و حمايت از تالاب هاي با اهميت جهاني را امضا كردند و به عضويت اين كنوانسيون درآمدند. برررسي ها نشان مي دهد كه با كمال تاسف، تقريبا هيچ يك از تالاب هاي ايران از مديريت شايسته محيط زيستي برخوردار نيست. شدت و ضعف عوامل تهديد و معضلات تالاب ها به ارزش، اهميت و ميزان نقش آنها در تامين مايحتاج زندگي مردم منطقه بستگي دارد. هرچه نياز مردم به منابع تالاب بيشتر و روابط اكولوژيك آنها استوار تر باشد، به همان اندازه نيز استفاده بيشتر از منابع طبيعي تالاب صورت مي پذيرد كه اين امر تالاب را بيشتر در بحران فرو مي برد.
    سوءمديريت محيط زيستي زماني به بيشينه مي رسد كه استفاده از تالاب بدون آگاهي از ظرفيت برد و توان اكولوژيك آن باشد. بر پايه مطالعات پژوهشي در ايران، يكي از عوامل اصلي در تخريب تالاب ها احداث سدهايي است كه بر روي رودخانه ها ايجاد مي شود و سبب كاهش شديد آب هايي مي شود كه بايد به تالاب ها وارد شوند. همين كاهش آب تالاب ها زمينه افزايش غلظت آلودگي را در آنها فراهم مي كند و بدين ترتيب زمينه نابودي اكوسيستم تالابي فراهم مي شود. يكي ديگر از مشكلات تالاب هاي ايران ورود پساب هاي شهري و صنعتي به درون آنها است. معمولااين پساب ها از راه رودخانه ها وارد تالاب ها شده و غلظت آلودگي تالاب را افزايش مي دهند كه اين امر زمينه نابودي فون و فلور تالاب ها را فراهم مي كند. علاوه بر اين، زهكشي و خشك كردن تالاب ها در جهت استفاده از زمين براي كشاورزي نيز از مهم ترين عوامل تهديد كننده حيات تالاب ها محسوب مي شوند. براي نمونه تالاب كمجان از نمونه تالاب هايي است كه به اين طريق نابود شده است و هم اكنون در ليست سياه مونترو قرار دارد.
    براساس ديدگاه توسعه پايدار هر فعاليت توسعه اي بايد با نگاه بلندمدت، سبب شود منابع طبيعي و محيط زيست بشري با دست كم كيفيت و كميت فعلي براي نسل هاي بعدي نيز وجود داشته و قابل استفاده باشد، ولي آيا برآيند مديريت كلان دستگاه متولي «حفاظت محيط زيست» ايران اينگونه بوده است؟
    درياچه بختگان در استان فارس به عنوان چهارمين تالاب بين المللي ايران در فهرست تالاب هاي كنوانسيون رامسر به ثبت رسيده است و از نظر وسعت بعد از درياچه اروميه، دومين درياچه بزرگ شورايران به شمار مي رود. وضعيت كنوني درياچه بختگان به دليل كمبود ورودي آب بسيار نگران كننده شده است كه علاوه بر كاهش كميت و كيفيت فون و فلور اكوسيستم درياچه، كاهش تعداد گردشگران و بازديدكنندگان از پارك ملي و پناهگاه حيات وحش موجود را سبب شده است. با كمال تاسف با اطمينان مي توان گفت اكثر تالاب هاي ايران رو به نابودي مي روند كه در اين ميان تالاب گاوخوني نيز تحت تاثير سوءبرداشت آب زاينده رود بي نصيب نمانده است. در تالاب چغاخور نيز خاك برداشت شده براي عمليات انتقال آب با نهايت بي تدبيري به بستر تالاب ريخته مي شود. اين در حالي است كه سواحل نيزاري اين تالاب بهترين مكان براي تخم گذاري و آشيان گزيني پرندگان است ولي با خاكريزي هاي ذكر شده تنوع زيستي منطقه با تنش مواجه شده است.
    تالاب شادگان در خوزستان نيز نمونه اي ديگر از تالاب هاي با ارزش بين المللي ايران است كه در چنبره سوءمديريت محيط زيستي و به واسطه وجود پروژه هايي كه فقط سود آن به جيب صاحبان آن مي رود، در معرض آلودگي و تخريب و خشك شدن قرار دارد.
    
     سودجويان ضد محيط زيستي ايران چه مي گويند؟
    متاسفانه بهره برداري سودجويانه از ميراث طبيعي و ميراث فرهنگي در بخش بزرگي از جامعه ايران كنوني به صورت عرفي، همه گير مي شود. جامعه اي كه ارزش يك ميراث طبيعي را بر پايه نوع استفاده شخصي كوتاه مدت مورد ارزيابي قرار مي گيرد و نه بهره برداري بلندمدت و پايدار، جامعه اي كه ميراث فرهنگي و بناهاي تاريخي خود را با واژه نازيباي «كلنگي» بي ارزش قلمداد مي كند تا بتواند پاساژ و برج و آپارتمان از دلش در بياورد و سوءمديريتي كه درختان تاريخي و خاطره اجتماعي خيابان هاي پايتخت را سربري و بن بري مي كند تا فلان فروشگاه زنجيره اي قابليت نمايان شدن تبليغات تجاري بيشتري يابد. در اين ميان عاشقان ميراث محيط زيستي و ميراث تاريخي فرهنگي ايران توسط بساز و بفروشان سودجو با الفاظي به نسبت شبيه به هم محكوم مي شوند كه بد نيست آنها را مرور كنيم.
    ١- كاربرد مكرر «طرح ها و پروژه هاي توسعه اي» بر طرح هايي كه سودجويانه و ناپايدار هستند و كوتاه زماني بعد از حيز انتفاع خارج مي شوند.
    ٢- انگ «اظهارنظرهاي احساسي» بر عاشقان ميراث طبيعي و فرهنگي ايران زمين واژه پركاربردي براي سود جويان برج ساز است. گويي هر انتقاد علمي و تخصصي بايد به كام سرمايه گذاران بسازو بفروش خوش بيايد تا از انگ «افراطي»، «كوركورانه» و «غيركارشناسي» دور باشد!
    ٣- سودجويان، طرفداران حفاظت محيط زيست را به «گذشته پرستي» و مقابله با آن چه براي خود «دستاورد علم و دانشِ بشر امروزي» مي نامند، محكوم مي كنند. گويي هر توسعه اي مترادف است با تخريب گذشته و الزاما مخالفان توسعه ناپايدار گذشته پرست هستند! به نظر مي رسد اين تفكر خطرناك همه ميراث طبيعي و فرهنگي ايران كهنسال مظلوم مارا هدف گرفته است. با اين تفكر مسموم مناطق تحت مديريت سازمان حفاظت محيطزيست و حتي سازمان ميراث فرهنگي هر چقدر پيشينه قوي تري داشته باشند قابليت تخريب بيشتري خواهند داشت و مخالفان طرح ها و پروژه هاي به ظاهر توسعه اي نيز بيشتر «گذشته پرست» خواهند بود. اين مساله به طريق اولي شامل پناهگاه حيات وحش ميانكاله و آشوراده هم خواهد شد كه چون نخستين منطقه ثبت شده كنوانسيون جهاني رامسر است بايد با شديدترين وضع مورد چپاول و ساخت و ساز و غارت قرار گيرد و فردا بايد منتظر بود دريافت مجوز تخريب و بازسازي ميدان نقش جهان نيز در دستور كار زمين خواران و بسازو بفروشان قرار گيرد تا دغدغه مندان حفظ ميراث طبيعي و ميراث تاريخي و فرهنگي فكر «گذشته پرستي» را از سر خود دور كنند!
    ٤- تكرار شعار «به حداقل رساندن و نيز جبرانِ خسارت زيست محيطي» در توجيه هر گونه دخل و تصرف در تالاب ها و ساير منابع محيط زيستي. شعاري كه تاكنون تضمين كننده اجراي ده ها زمين خواري و بي اثر براي مردم محلي در كشور بوده است. ولي آيا به راستي چنين عمل شده است و براي پروژه هاي پول ساز آينده باز هم چنين عمل خواهد شد؟
    براي ترميم وضعيت نابهنجار تالاب ها بايد زيستگاه ها به صورت يك ذخيره گاه ملي و تحت حفاظت يك متولي مقتدر درآيد تا از هرگونه دخل و تصرف در آنها پيشگيري كند. مشاركت مردم محلي در حفاظت از اين سرمايه طبيعي گامي بزرگ در حراست از آن است، براي اين مهم ابتدابايد نيازها و اولويت هاي جوامع محلي شناخته شده و به آن اهميت داده شود، چرا كه تالاب ها براي مردم محلي است و بايد منابع آن را براي آنها صرف كرد. امروزه در جهان جوامع محلي را در حفاظت از محيط زيست دخالت مي دهند و در حقيقت نوعي مشاركت عمومي را براي محافظت از تالاب ها مد نظر قرار مي دهند. البته مشاركت مردمي زماني به نتيجه مي رسد كه تهديدي متوجه تالاب ها نباشد.
    يافتن راهكار و حل معضلات و مشكلات تالاب هاي ايران نياز به اطلاعات علمي بروز و نگرش جديد در مديريت (مديريت اكوسيستمي پايدار و نه سوء مديريت ناپايدار)، شيوه حفاظت جديد، استفاده از شاخص و معيار هاي نوين مديريتي دارد تا اين زيست بوم هاي شكننده، ولي با ارزش هاي اقتصادي و اجتماعي و اشتغال زايي، علمي، تفريحي و تفرجي، زيستگاهي، و بهبود كيفيت محيط زيست، منبع تامين انرژي، كنترل سيلاب، رسوب گير و تصفيه كننده آب ها، از ورطه نابودي نجات يابند.
    در ميان آثار طبيعي، درياچه ها آسيب پذيرترين هستند و در كشوري كه مشكل كمبود آب جدي است چرا بايد درياچه ها و هر يك از منابع آبي آلوده يا خشك يا به حريم آن تجاوز شود. درياچه هامون به صورت باتلاق درآمده، درياچه جازموريان فقط دو ماه زمستان كمي آب دارد و به كوير تبديل مي شود، درياچه بختگان به كلي خشك شده و درياچه «طشك» از چند ماه قبل خشك شده است. درياچه بختگان كه پديده اي بي نظير از نظر تنوع زيستي در ايران محسوب مي شود چرا بايد به اين سرنوشت دچار شود؟ و از اروميه هم كه بهتر است ديگر هيچ نگوييم!
    در اين روزها كه دغدغه عاشقان حفاظت محيط زيست ايران، مساله بحران زمين خواري (با ظاهر فريبنده طرح هاي گردشگري) در تالاب ميانكاله و جزيره آشوراده است، «ستاد مردمي نجات آشوراده» (سمنا)، به نمايندگي از بيش از ١٠٠ سازمان مردم نهاد علمي و همگاني طرفدار حفاظت محيط زيست و با هدف پيشگيري از آن چه بر سر مناطق قبلي واگذار شده توسط سازمان حفاظت محيط زيست آمده، با بهره گيري از توجيهات به روز علمي و تخصصي، قاطعانه براي لغو فوري تفاهمنامه پرخطر تغيير كاربري آشوراده توسط سازمان حفاظت محيط زيست گام برداشته است و با توجه به سوءمديريت محيط زيستي موجود قطعا فعاليت هاي خود را به تمامي عرصه هاي
    محيط زيست ايران عزيز گسترش خواهد داد.
    *استاديار محيط زيست دانشگاه ملاير و مدير بخش علمي محيط زيست ستاد مردمي نجات آشوراده

برگرفته از:

http://www.magiran.com/npview.asp?ID=3104966

 

 

سایت خبری تحلیلی تابناک- مقاله میر مهرداد میرسنجری در قالب گزارش - 30 دی 1393

چه کسانی پنجاه امضا و لوگو را جعل کردند؟
هشت نکته جالب توجه در نامه جعلی خطاب به رئیس‌جمهور!
از جلوگیری از پخش برنامه «مناظره» پیرامون واگذاری جزیره آشوراده به گردشگری بر اساس یک تفاهم‌نامه پر سر و صدا و جنجالی تا جعل امضای نامه‌ای که ظاهرا خطاب به رئیس جمهور نوشته شده تا در آن از تندروی‌های بعضی برائت جسته شود، ابهامات پیرامون دخل و تصرف در تنها جزیره ایرانی دریای شمالی کشورمان روز به روز در حال افزوده شدن است!

به گزارش «تابناک»، در چند روز گذشته اتفاقی عجیب در مسأله آَشوراده باعث ناراحتی همراه با خشم سازمان‌های مردم نهاد و طرفداران حفاظت محیط زیست ایران شده است. خبر از این قرار بود که «پنجاه تشکل زیست محیطی کشور در نامه‌ای به آقای روحانی، از آنچه با عنوان‌های «تندروی» و «واکنش احساسی و به دور از منطق علمی» ستاد مردمی نجات آشوراده خوانده شده، تبری جسته و نکاتی را به استحضار رئیس محترم جمهور رسانده‌اند.
 
این در حالی است که با پیگیری‌های ستاد مردمی نجات آشوراده (سمنا) مشخص شد، هیچ یک از پنجاه سمنی که در انتهای نامه به عنوان امضا کنندگان آن نام برده شده، در فرایند تهیه و ارسال نامه مذکور نقش نداشته‌اند و خیلی زود فاش شد که یکی از ذی نفعان تغییر کاربری (بخوانید واگذاری و زمین خواری) آشوراده، اقدام به جعل نام و لوگوی سازمان‌های مردم نهاد محیط زیستی کرده تا تلاش‌های سازمان‌های مردم نهاد معترض به نابودی آشوراده را لوث نموده، در صف این تشکل‌ها تفرقه بیفکند و ذهن مقامات اجرایی، قانونی و قضایی کشور را از واقعیت‌های پشت پرده منحرف نماید تا بتواند از فضای ناشی از آن برای بهره‌برداری هرچه بیشتر از خوان آشوراده سود ببرد.
 
دکتر میر مهرداد میرسنجری، استادیار محیط زیست دانشگاه و مسئول بخش علمی محیط زیست ستاد مردمی نجات آشوراده در این باره می‌گوید: البته تشکل‌های مردمی که نام و لوگوی آن‌ها‌ غیر قانونی مورد سوءاستفاده قرار گرفته، از حق خود برای شکایت از شخص جاعل و پیگیری موضوع از مراجع قضایی نخواهند گذشت، ولی فارغ از این موضوع، در بررسی ادبیات به کار رفته در این نامه مجعول، نکاتی به چشم می‌خورد که دقیق شدن در آن‌ها سودمند خواهد بود.

۱- در این نامه به «انتشار برخی نامه‌های سرگشاده‌ ‌منسوب به پاره‌ای تشکل‌های محیط زیستی در خصوص اجرای بعضی طرح‌ها و پروژه‌های توسعه‌ای» تأکید شده است. در این میان قابل ذکر است که نامه‌های مزبور نخستین نامه نگاری دلسوزانه و وظیفه‌مند تشکل‌های محیط زیستی نبوده و آخرین هم نخواهد بود و سازمان‌های مردم نهاد وظیفه خود می‌دانند ‌خطاهای صورت گرفته در عرصه مدیریت محیط زیست کشور را به صورت سرگشاده متذکر شوند.
 
۲- ذکر شعار تکراری «تأکید مؤکد بر ضرورت حفظ محیط زیست به عنوان امانت آیندگان» در این نامه، از این رو که حتی مسئولان سازمان به خوبی می‌دانند طی دهه‌های اخیر به چه میزان در پروژه‌های توسعه‌ای (بخوانید تخریب‌زای محیط زیست) بدان پایبندی وجود داشته، از عجایب است.

۳- در بخش دیگر، آن گونه به پرهیز از آنچه «افراط در هر مقوله‌ای از جمله مباحث زیست محیطی و همچنین اظهارنظرهای احساسی و غیرکار‌شناسی در خصوص مباحث کاملاً تخصصی» نامیده شده، تأکید گشته که می‌توان به هر انتقاد علمی و تخصصی که به کام سرمایه‌گذاران بساز و بفروش خوش نیاید، انگ نظر «افراطی»،‌‌ «کورکورانه» و‌‌ «غیرکار‌شناسی» زد.

البته جالب است بدانیم نویسنده این نامه در حالی مخالفان تغییر کاربری آشوراده ـ که بسیاری از آن‌ها متخصصان محیط زیست و منابع طبیعی دانشگاه‌ها هستند- را نا‌آگاه و غیر متخصص خطاب کرده که در نگارش یک نامه رسمی (به ظاهر رسمی ولی جاعلانه!) خطاب به نفر نخست اجرایی کشور، غلط‌های مکرر املایی و انشایی از خود به جای گذاشته است!
 
۴- پرهیز از «اغراق و بزرگ‌نمایی»، یکی دیگر از رهنمود‌های جاعل نامه برای گروه‌های مردمی طرفدار محیط زیست بوده تا بتوان پرسید به راستی وظیفه سازمان‌های مردم نهاد چیست؟ آیا جز این است که هر جا متوجه خطری شدند که محیط زیست کشور و آن هم جایگاه‌های حساس و جهانی چون ذخیره‌گاه زیست کره میانکاله و آشوراده را تهدید می‌کند، متذکر شوند؟
 
۵- نویسنده در حالی دم از ضرورت جلوگیری از «سلب اعتماد مدیران کشور و تخریب چهره دوستداران واقعی محیط زیست» می‌زند که خود علاوه بر یک اقدام خلاف و غیر قانونی، در‌صدد بوده چهره سازمان‌های مردم نهاد غیر دولتی را مخدوش نماید.
 
۶- سوء‌استفاده از «اعتدال»، شعار رئیس محترم جمهور، نکته دیگری است که در بررسی این نامه به چشم می‌خورد؛ ظاهرا با این هدف که در مناطق حساس اکولوژیکِ تحت مدیریت سازمان محیط زیست، اعتدالی بین اجرای پروژه‌های تخریب‌زا (خواه دلیلش گردشگری باشد، خواه توسعه یا چیز دیگری) و شعار‌هایی چون الزام رعایت موازین محیط زیستی توسط مجری پروژه برقرار شود!
 
 ۷- نویسنده نامه (و البته پشتیبانان و ذی نفعان پشت پرده آن)، در حالی طرفداران حفاظت محیط زیست و به ویژه ستاد مردمی نجات آشوراده را به «گذشته پرستیِ صرف و زیر سؤال بردن هر آنچه دستاورد علم و دانشِ بشر امروزی است» محکوم می‌کند (یا می‌کنند) که گویی هر توسعه‌ای مترادف است با تخریب گذشته و الزاما مخالفان توسعه ناپایدار، گذشته پرست هستند!

این در حالی است که می‌توان پرسید چرا دست‌اندرکاران هر توسعه‌ای در عرصه میراث طبیعی و میراث تاریخی و فرهنگی با شعار اهمیت «دستاورد علم و دانش بشر امروزی» به خود حق می‌دهند با تخریب میراث طبیعت و تاریخ نیاکان گذشته به هدف خود برسند؟! آیا غیر از این است که چنین تفکری خطرناک است و همه میراث طبیعی و فرهنگی ایران کهنسال را تهدید می‌کند؟

از این روی می‌گوییم خطرناک که می‌بینیم بر اساس این استدلال سست، مناطق تحت مدیریت سازمان حفاظت محیط زیست و حتی سازمان میراث فرهنگی هر چقدر پیشینه قوی تری داشته باشند، قابلیت تخریب بیشتری خواهند داشت و مخالفان طرح‌ها و پروژه‌های به ظاهر توسعه‌ای نیز بیشتر «گذشته پرست» خواهند بود. این مسأله به طریق اولی شامل پناهگاه حیات وحش میانکاله و آشوراده هم خواهد شد که نخستین منطقه ثبت شده کنوانسیون جهانی رامسر است و بعد از آن باید منتظر بود مجوز تخریب و بازسازی پاسارگاد، زیگورات چغازنبیلف تخت جمشید و امثال آن‌ها با تکیه بر دستاورد علم و دانش امروزی صادر شده و مخالفان گذشته پرست لقب بگیرند!
 
۸- در بخش پایانی نامه مزبور باز هم شعاری تکراری که در اکثریت قریب به اتفاق طرح‌های به اصطلاح توسعه‌ای محیط زیست کشور ذکر شده، تکرار شده است؛ شعار «به حداقل رساندن و نیز جبرانِ خسارت زیست محیطی». شعاری که تاکنون تضمین کننده اجرای ده‌ها زمین خواری و پروژه‌های ضد ملی و بی‌اثر برای مردم محلی در کشور بوده است که یادآوری آن‌ها خالی از فایده نیست؛ طرح‌ها و پروژه‌های مصوب به اصطلاح «توسعه‌ای» واگذاری منطقه حفاظت شده جزیره «فارور» و جزیره «بنی فارور» به منطقه تجاری اقتصادی، واگذاری چهل هکتار زمین‌های منطقه حفاظت شده «دنا» به شهرک صنعتی، واگذاری هفتصد هکتار از منطقه «جاجرود» به مسکن مهر، واگذاری ۲۷۰ هکتار از پارک ملی «کلاه قاضی» اصفهان به شهر بهارستان، واگذاری ۲۱۰ هکتار از پارک ملی «بمو» به توسعه پالایشگاه و مسکن مهر، واگذاری ده‌ها هکتار از منطقه حفاظت شده «سراج» برای طرح‌های نفتی هرمزگان، واگذاری پارک ملی «لار» برای هتل‌سازی و... .
 
این در حالی است که مسأله آشوراده و دغدغه پیشگیری از آنچه بر سر مناطق قبلی واگذار شده توسط سازمان حفاظت محیط زیست آمده، سبب شده «ستاد مردمی‌ نجات آشوراده» به نمایندگی از بیش از صد سازمان مردم نهاد علمی و همگانی طرفدار حفاظت محیط زیست گام بردارد، در حالی که شاهدیم اعمال فشارهای موافقان اجرای تفاهم نامه به صدا و سیما، مانع پخش برنامه پربیننده مناظره در این خصوص شد و بعد از آن، حکایت این نامه جعلی به میان آمد که به شدت ‌ابهامات ماجرا افزود.

پرسش بی‌پاسخ استادان، متخصصان و سازمان‌های مرد نهاد طرفدار محیط زیست از دولت مردان این است که دلیل پافشاری‌ بر اجرای تفاهم نامه در پناهگاه حیات وحش میانکاله و جزیره آشوراده که تنها به عنوان زون ۲ حفاظتی تعریف شده و از زون ۳ و ۴ تفرجگاهی برخوردار نیست، چیست؟ آیا یافتن و معرفی جاعلان امضا‌ها و لوگو‌ها راه یافتن پاسخ را هموار نمی‌کند؟!
 
برگرفته از:
 
 
 


  • 20 January 2013
  • دوشنبه۳۰ دی۱۳۹۲
  • شماره ۱۹۸
   
 

آیا در ایران هوای پاک خواهیم داشت؟




دکتر میرمهرداد ميرسنجری*
بحران آلودگی هوا در کلان شهرهای آلوده ایران به ویژه تهران، تبریز، مشهد، اراک، اصفهان، شیراز و اهواز مسئولان ستاد اجرایی کاهش آلودگی هوا را بر آن داشت تا به منظور ایجاد حساسیت در بین اقشار مختلف جامعه، از ‌سال۱۳۷۴ روز ۲۹دی‌ماه را به‌عنوان روز ملی هوای پاک اعلام کنند. مهم‌ترین راهکارهایی که در این روز بر آن تاکید می‌شود عبارتند از: آموزش همگانی، پیشگیری از آلودگی‌های صنعتی، حفاظت، توسعه و پشتیبانی از طبیعت و فضای سبز، توسعه قوانین حفاظتی، پیشگیری از فعالیت و آلوده‌سازی منابع آلاینده و درنهایت اهمیت دانش عمومی و مشارکت همگانی مردمی در حفاظت هوای پاک به‌عنوان بخشی مهم از محیط‌زیست طبیعی. گزارش بانک جهانی در ‌سال۲۰۰۶ نشان می‌دهد که دولت ایران از آلودگی هوا، ۸‌میلیارد دلار خسارت متحمل شده است. گزارش وزارت بهداشت هم نشان می‌دهد که در یک‌سال گذشته در تهران ۲۷۲۴ مرگ منتسب به آلودگی هوا داشته‌ایم. بر پایه این آمار‌ها، ماهانه به صورت میانگین ۲۲۷مرگ منتسب به آلودگی هوا در تهران داشته‌ایم آمار تکان‌دهنده‌ای که باید ۲۵۲۰مورد بستری شدن ناشی از بیماری‌های قلبی در ‌سال و ۴۵۲۵مورد بستری بر اثر مشکلات تنفسی را به آن اضافه کرد. سازمان بهشت‌زهرا(س)  هم ایست قلبی، نارسایی قلبی، سکته مغزی، مرگ داخل رحم (سقط جنین) و نارسایی تنفسی را ازجمله مهم‌ترین دلایل مرگ مردم تهران اعلام کرده است. بی‌تردید آلودگی هوا مشکلی است که مستقیما با سلامت انسان‌ها و به دنبال آن با اقتصاد، سیاست، رفاه اجتماعی، کیفیت راندمان کاری افراد جامعه و... ارتباط مستقیم دارد و محیط‌زیست با هر کیفیتی، به‌طور مستقیم همه انسان‌ها با هر موقعیت اجتماعی و گرایش سیاسی و هر سن و سالی، کودک و پیر و جوان را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد. انواع متعددی از آلاینده‌ها در اثر فعالیت‌های بشر به زمین وارد می‌شوند که به‌طورکلی آلودگی هوا به معنی حضور یک ماده با غلظت بیش از معمول در هوا است به نحوی که کیفیت طبیعی آن را به‌طور نامطلوبی تغییر می‌دهد. موسسه حفاظت از محیط‌زیست آمریکا (EPA)، ۶ آلاینده اصلی را به‌عنوان معیار آلودگی هوا انتخاب کرده و اینها را به ۲دسته اولیه و ثانویه تقسیم کرده است. آلاینده‌های اولیه موادی هستند که مستقیما به هوای محیط وارد می‌شوند و شامل ۵آلاینده منوکسیدکربن (CO)، دی‌اکسید نیتروژن (NO۲)، دی‌اکسیدگوگرد (SO۲)، ذرات معلق با قطر کمتر از ۱۰میکرون (۱۰PM) و سرب (Pb) است. آلاینده‌های ثانویه به موادی اطلاق می‌شود که در اثر فعل و انفعالات موجود در هوای اطراف زمین به وجود می‌آید و در این گروه می‌توان از ازن (O۳) نام برد. در این میان بنزن به‌عنوان یکی از مهم‌ترین هیدروکربن‌های فرار است و با وجودی که به‌علت حلالیت بالا نقش عمده‌ای در صنعت بر عهده دارد ولی استنشاق آن موجب جلوگیری از تشکیل گلبول قرمز در مغز استخوان می‌شود. منبع اصلی تولید بنزن، بنزین مورد استفاده در خودرو‌ها است. در مواردی، سرطان خون (لوسمی) در افرادی که به علت مسائل‌ شغلی برای طولانی‌مدت در معرض بخارات بنزن بوده‌اند نیز گزارش شده است. بنزن که در نتیجه سوخت ناقص بنزین در موتورهای احتراق داخلی تولید می‌شود در تهران بیش از حد مجاز و حدود ۱۰۰ برابر بیشتر از توکیو است. بنزن ترکیبی بسیار خطرناک است که به سرعت تبخیر و از طریق استنشاق یا حتی پوست جذب شده و در صورت جذب از بدن دفع نشده و در بافت‌های چربی ذخیره می‌شود.
مهم‌ترین عوامل آلودگی هوای تهران چیست؟
در حالی که اغلب منابع و رسانه‌ها با آماری کلیشه‌ای تنها وسایل نقلیه درحال تردد در شهر‌ها به ویژه تهران را عامل اصلی آلودگی هوای تهران اعلام می‌کنند، متاسفانه بسیاری از واقعیت‌ها در این میان نادیده گرفته شده‌اند. درحالی‌که روابط عمومی شهرداری تهران اعلام می‌کند بیش از ۸۹‌درصد آلاینده‌های تهران متعلق به ناوگان حمل‌ونقل شهری است و در این میان سهم صنعت و دیگر آلاینده‌ها از مجموع آلاینده‌های هوای تهران تنها ۱۱‌درصد است. سهم بسیار آلوده‌ساز هواپیماهایی که در فرودگاه درون‌شهری مهرآباد نشست و برخاست می‌کنند صفر فرض شده است! این درحالی است که برخی برآورد‌ها آلودگی ناشی از یک بار برخاستن هواپیما را با آلودگی ناشی از چند ‌هزار خودرو برابر می‌داند!  وقتی ۷۴‌سال قبل فرودگاه بین‌المللی مهرآباد در حومه تهران آن زمان ساخته شد و با ۲۰فروند هواپیما کار خود را آغاز کرد، مسئولان فکر نمی‌کردند روزی این فرودگاه در مرکز کلانشهر تهران، آفت هوای تهران ‌شود. از آن‌جایی که مهرآباد فرودگاهی است که روزانه بیش از ۲۰۰ پرواز - نشست و برخاست - در آن ثبت می‌شود، خروج آن از تهران، نقش مهمی در کاهش بار آلایندگی هوای تهران خواهد داشت.  آمارهای ارایه‌شده نشان از آن دارد که روزانه ۳‌میلیون موتورسیکلت و ۵‌میلیون خودرو در شهر تهران تردد می‌کنند که در این میان ۱۰هزار اتوبوس غیراستاندارد و ۲هزارتاکسی فرسوده نیز قابل توجهند.  بی‌تردید شماره‌گذاری سالانه ۵۰۰‌هزار دستگاه خودروی جدید در تهران طبیعتا آلودگی هوا را در پی خواهد داشت و البته عواملی مانند استفاده این خودرو‌ها از سوخت نامناسب نیز به این موضوع دامن می‌زند. واقعیت این است که تعطیلی شهر یا طرح‌های زوج و فرد، همچنین طرح‌هایی مانند تغییر ساعات کار کارمندان و مدارس همچون مسکنی کوتاه مدت، ازجمله راهکارهای موقت برای مقابله  با آلودگی هواست.  به این عوامل وجود کارخانه‌های صنعتی تهران را هم باید اضافه کرد. آلاینده‌های خارج شده از این کارخانه‌ها با وزش باد از غرب به شرق باعث ورود آلودگی این کارخانه‌ها به مرکز شهر تهران می‌شود.
*استادیار دانشگاه و پژوهشگر علوم محیط‌زیست

پیروزی بسیار مهم در مسائل خلیج فارس:

به روز رسانی جعل نام جزیره"آریایی" در ویکیپدیا

( جزیره "آریایی"جزیره ایرانی اشغال شده توسط امارات است که متاسفانه تا پیش از آگاهی رسانی در سایت تابناک کمتر کسی با آن آشنایی داشت.)


http://en.wikipedia.org/wiki/Sir_Abu_Nu’ayr

تازه ترین یادداشت من در تابناک

حاشیه‌نگاری بر ماجرای تغییر نام خلیج فارس در سایت بایرن


تحریف و دسیسه چینی دولت‌های عربی علیه هویت تاریخی خلیج فارس، هر روز ابعاد تازه تری به خود می‌گیرد. این در حالی است که نهاد‌های مسئول دیپلماتیک و فرهنگی کشورمان با بی‌خیالی نابخشودنی، دست روی دست گذاشته‌اند و چونان ناظری بی‌طرف، تاراج تاریخ و هویت ملی ایرانیان را به نظاره نشسته‌اند. 

به گزارش «تابناک»، تجربه نشان داده که کشورهای عربی حاشیه جنوبی خلیج فارس در راستای اهداف ضد تاریخی برای تغییر هویت خلیج فارس، بسیار موفق‌تر از مسئولان ایرانی رفتار کرده‌اند. آن‌ها در راستای تحریف نام خلیج فارس و فشار آوردن به کشورهای غربی همواره با هماهنگی کامل، هر زمان که نام راستین خلیج فارس  بر تارنمایی پدیدار شده، بی‌درنگ آن را با فشار و مدیریت و برنامه ریزی تحریف کرده‌اند. نمونه آخر آن، واکنش‌های همه جانبه‌شان به استفاده سایت باشگاه بایرن مونیخ از عبارت خلیج فارس بود که با فشار‌ها و هجمه‌هاشان مسئولان بایرن را به واکنش واداشتند. 

واکنش همزمان چند سایت عربی را به استفاده سایت بایرن از عبارت «خلیج فارس» 

اینچنین بود که در راستای حذف گام به گام نام خلیج فارس و هویت تاریخی آن در عرصه‌های گوناگون جهانی، تارنمای رسمی تیم فوتبال بایرن مونیخ آلمان نیز پس از واکنش‌های دولت‌ها و رسانه‌های عربی با چرخش ناگهانی، نام جعلی را برای خلیج فارس در بخش عربی این سایت قرار داده و در بخش انگلیسی هم نام خلیج فارس را حذف کرده است. 

تغییر نام خلیج فارس در سایت بایرن مونیخ

اکنون پرسش این است که چرا در میان مسئولان و رسانه‌های ایران، هویت ملی ایرانی، از جمله تمامیت ارضی ایران در خلیج فارس در اولویت نیست؟ چرا در میان دستگاه‌های ورزشی، فرهنگی، دیپلماتیک و رسانه‌های همگانی ایران هیچ هماهنگی در زمینه مسائل ملی و هویتی وجود ندارد و کار شایسته و درخوری برای حفاظت از نام خلیج فارس یعنی هویت تاریخی فرهنگی و ملی ایرانیان نمی شود؟ چرا در ایران، مسئولان و رسانه‌های ایرانی بی‌خیال تاریخ و هویت به تاراج رفته ایرانی، جز نظاره گری ساکت بیش نبوده‌اند و در دفاع از میراث معنوی و هویت تاریخی خلیج فارس به عنوان بخش جدایی ناپذیر تمامیت ارضی ایران، بد‌ترین رفتار را داشته‌اند؟ گویی مصالح و منافع ایران و ایرانی برای ما  کمترین ارزشی  ندارد! 

چرا کاربرد درست نام خلیج فارس توسط تیم بایرن باید مسئولان و رسانه‌های ایرانی را آنچنان به وجد آورد که آن را «اقدامی جالب» و نه وظیفه‌ای اخلاقی، تاریخی، علمی و فرهنگی بخوانند؟!

ماجرای عملکرد ضعیف علی کفاشیان در این زمینه و سفر بلا‌تر را دیگر همه می‌دانید و پرداختن به آن تکرار مکررات است؛ اما نگاهی به عملکرد مسئولان فوتبالی ما نشان می‌دهد که هیچ کار چشمگیری در این زمینه تا کنون انجام نشده و اگر هم شده، انفعالی بوده نه از سر تدبیر مسئولان فدراسیون فوتبال ما! نمونه‌اش همین ثبت نام جعلی لیگ امارات در سایت فدراسیون جهانی فوتبال فیفا بود که مسئولان فوتبال ایران را بر آن داشت تا سرانجام نام لیگ ایران را در وب‌سایت این باشگاه به خلیج فارس تغییر دهند؛ اما در اینجا هم باز اگر  صفحه ایران ببینید، می‌بینید که در زیر لوگوی لیگ ایران، نشانی از عبارت خلیج فارس نیست. حتی در معرفی نام ایران از عبارت Iran Persian Gulf League بهره برده‌اند تا با استفاده از پیشوندIRAN برای PERSIAN GULF LEAGUE و با سوءاستفاده از دستور زبان انگلیسی، چنین وانمود کنند که نام خلیج فارس تنها در ایران کاربرد دارد. 

این در حالی است که امارات لیگ خود را با عبارت A…GULF LEAGUE و بدون ذکر UAE یعنی نام امارات به نمایش گذاشته‌ است، تا چنین وانمود کند که این نام تحریف شده در برابر نامی که فقط در ایران استفاده می‌شود، عمومیت دارد. البته شاید این مطلب موجب شود تا مسئولان دوباره به این فکر بیفتند که این اشتباه را تصحیح کنند. به هر حال تا بوده مسئولان فوتبال ایران منفعل بوده‌اند و هیچ‌گاه در هویت بخشی به مسائل اینچنین پیش‌قدم نبوده‌اند. 


بنابراین، زیبنده نیست که مسئولان و رسانه‌های همگانی که نام زیبا و پرصلابت ایران را به همراه دارند، در برابر دشمنان تاریخی ایران اینچنین ساکت و انفعالی، تنها نظاره گر هجمه همه جانبه به هویت ملی نیاکانمان باشند و هویت ایرانی را خوار و ذلیل کنند. در حالی که پیشینه حاکمیت ملی و هژمونی تاریخی ایران بر هر دو کرانه شمالی و جنوبی خلیج تا ابد فارس قابل تردید نیست، چه کسی جز فرزند همین آب و خاک ـ که دل در گرو میهن دارد ـ باید از ایران در برابر دشمنان این آب و خاک دفاع کند؟ 

بی‌ گمان عملکرد مسئولان دیپلماتیک، فرهنگی، ورزشی و رسانه‌های ایرانی مورد نقد نسل‌های آینده فرزندان این آب و خاک قرار خواهد گرفت؛ این نکته گریز ناپذیر است.

برگرفته از:

http://www.tabnak.ir/fa/news/370991/%D8%AA%D9%84%D8%A7%D8%B4%E2%80%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%AD%D8%B1%DB%8C%D9%81-%D9%86%D8%A7%D9%85-%D8%AE%D9%84%DB%8C%D8%AC-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3-%D9%88-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%A8-%D9%87%D9%85%DB%8C%D8%B4%DA%AF%DB%8C-%D9%85%D8%B3%D8%A6%D9%88%D9%84%D8%A7%D9%86

تازه ترین یاد داشت من در تابناک

حذف نام «آریایی» از نقشه گوگل؛

  وقتی همزمان با چهل‌و‌دومین سالگرد بازگشت جزایر سه‌گانه بوموسا، تنب بزرگ و تنب کوچک به مام میهن، دو جزیره‌ ایرانی را معرفی کردیم که سالها پیشتر به اشغال استعمار انگلیس درآمده و پس از آن به ناحق به امارات متحده عربی پیوند خورده است، تصور هر واکنشی را داشتیم، جز آنکه مدتی بعد مجبور شویم روند جعل صورت گرفته را روایت کنیم.

به گزارش «تابناک»، در شرایطی که شیخ‌نشینان آن سوی خلیج فارس سال‌هاست ‌به کمک پول باد‌آورده نفت، غربی‌ها را زرخرید کرده و بر طبل ادعای واهی مالکیت جزایر ایرانی می‌کوبند، دو جزیره ایرانی معرفی‌ کرده بودیم که در فرودست جزیره سیری هستند و علاوه بر اسناد و مستندات، حتی توجه به نامشان برای اثبات ایرانی‌ بودنشان کافی به نظر می‌رسد؛ یکی جزیره «آریایی» یا «سیربونعیر» و دیگری جزیره «زرکوه».

جزیره آریایی
نام جزیره آریایی در  نقشه سال 2013 گوگل که برای نخستین بار در «تابناک» به آن پرداخته شد
افزون بر مستندات، نقشه گوگل هم از دیگر مستنداتی بود که ثابت می‌کرد این جزیره ایرانی بوده و اشغال شده و حتی به قدر مقابله به مثل هم که شده، می‌توانست دستمایه پیگیری مسئولان کشورمان قرار گیرد؛ اما نه تنها این اتفاق حداقلی هم رخ نداد، بلکه نام ایرانی یکی از جزایر سانسور شد.

دولت امارات در سکوت توجیه‌ناشدنی ایرانیان سریع‌ دست به کار شد و ‌با لابی همه‌جانبه، موجب شد تا گوگل نام این جزیره را به «سیر بو نعیر» تغییر دهد؛ اتفاقی که پیشتر با افزودن نام جعلی به جای خلیج‌فارس، از طرف گوگل مسبوق به سابقه بوده و البته آن هم پیگیری نشده‌ مانده است!

البته دولت امارات به این حد بسنده نکرده و در بیستم دسامبر ۲۰۱۳ (‌نوزده روز پس از آگاهی‌رسانی «تابناک» در‌باره این جزیره) با فراهم آوردن مستنداتی (!) جزیره «آریایی» را با نام «سیر بو نعیر» در فهرست کنوانسیون جهانی اکوسیستم‌های تالابی قرار داده تا موضع غیر قانونی خود را تقویت کند.
تغییر نام جزیره آریایی در نقشه فعلی گوگل
با این تفاسیر، بعید نیست‌ به زودی بشنویم نام جزیره ایرانی «زرکوه» نیز به یاری دلارهای نفتی اماراتی ها تغییر کرده و گوگل تریبون این جعل شود!



بربرگرفته از:

http://www.tabnak.ir/fa/news/370253/%D8%A8%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%AA%DB%8C%E2%80%8C%D9%87%D8%A7-%E2%80%8C%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%BA%DB%8C%DB%8C%D8%B1-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%E2%80%8C%DA%AF%D9%88%DA%AF%D9%84-%D8%B1%D8%A7-%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%D9%86%D8%AF

مقاله چاپ شده میر مهرداد میرسنجری در سایت تابناک-۱۲ آذر ۱۳۹۲


ضرورت اقدامات غیرانفعالی دستگاه دیپلماسی

در برابر ادعاهای واهی امارات علیه تمامیت ارضی ایران


سرآغاز سخن

درحالی که برخی از خبرگزاری‌های داخلی در حاشیه سفر وزیر امور خارجه به کشورهای عربی،  مطالبی را نقل کردند دال بر این که وزیر خارجه ایران گفته که حاضر است درباره جزیره ابوموسی مذاکره کند و همزمان شاهد انتشار کتابی با زبان انگلیسی توسط امارات و در زمینه تکرارادعاهای نامربوط نسبت به تمامیت ارضی ایران زمین هستیم، این اقدامات و سخنان همزمان با 9 آذر، چهل و دومین سالگرد بازگشت جزایر سه گانه بوموسا، تنب بزرگ و تنب کوچک به مام میهن، در میان کارشناسان بار معنایی خاص می تواند داشته باشد.

پیش از هرکلامی باید متذکر شد خبرگزاری های ایرانی باید به این نکته توجه داشته باشند که  انتشار خبر «مذاکره بر سر بوموسی» چه به عنوان خبری واقعی و چه جعلی به معنای عقب نشینی و دست کشیدن از تمامیت ارضی ایران زمین  می تواند تلقی  و مورد سوء استفاده دشمنان هویت ملی،تاریخی و تمامیت ارضی ایران  قرار گیرد. بنابراین باید نسبت به انتشار اخبار مربوط به منافع ملی و تمامیت ارضی ایران زمین حساسیت کافی اعمال شود.

تردیدی نیست که در میان تمام کشور های تازه شکل گرفته دنیا تمامیت ارضی، چونان ناموس آن کشور تلقی می شود و طبیعی است که مذاکره بر سر ناموس ملی بی معناست و این مساله برای  ایران  به عنوان قدیمی ترین کشور  و دولت دنیا (بر پایه اسناد بین المللی) از حساسیت بیشتری برخوردار است.

درباره عادات ثبت شده دشمنان عرب ضد ایرانی لازم به ذکر است که پیمان شکنی و نقض تعهدات یکی از عادات همیشگی و پایدار اینان است.فراموش نکرده ایم پاره کردن قرارداد رسمی و ثبت شده مرزی 1975 الجزایر را توسط صدام حسین و تحمیل جنگ هشت ساله به ملت غیور ایران را و فراموش نمی کنیم تفاهم نامه 1971 شیخ شارجه با دولت وقت ایران که به رغم این تفاهم نامه  شرطه های عرب مستقر در جزیره تنب بزرگ، سربازان بی سلاح ایرانی را که برا ی تحویل مسالمت آمیز و آرام پاسگاه جزیره اقدام می کردند را به رگبار بستند و سه فرزند پاک ایران زمین،سروان رضا سوزنچی، مهناوی آیت... خانی و مهناوی کهریزی را به شهادت رساندند.

پس به فرض محال هرگونه گفتگو و مذاکره هر چند با عنوان "رفع سوء تفاهم" هیچ امیدی به پایبندی دشمنان عرب به تعهداتشان نمی توان بست. چرا که گام نخست عقب نشینی از منافع ملی ایران در "بوموسا" برابر خواهد بود با گام های بعدی عقب نشینی از نام خلیج فارس، سپس عقب نشینی از مالکیت قشم و کیش و سیری و ...، پس از آن تن دادن به خواسته نامشروع همه دولت های عراق و همه دولت های عربی بر مالکیت بر کرانه شرقی اروند رود و بعد از آن  تن دادن به آرزوی نامشروع دشمنان عرب در تجزیه خوزستان  و ... در نهایت تن دادن به همه خواسته های نامشروع شیوخ عرب...
تمامیت ارضی، ناموس ایرانیان است و قابل مذاکره نیست
شیخ صفر برادر شیخ شارجه در کنار نیروهای ایرانی در هنگام باز پس گیری جزیره بوموسا

تمامیت ارضی، ناموس ایرانیان است و قابل مذاکره نیست
پاسگاهی که شرطه‌های عرب سربازان بی سلاح ایرانی را به شهادت رساندند

تمامیت ارضی، ناموس ایرانیان است و قابل مذاکره نیست
شهید سوزنچی که به دلیل پیمان شکنی شیوخ عرب خلیج فارس ناجوانمردانه به شهادت رسید

(هر سه عکس برگرفته از کتاب بوموسی نوشته استاد ایرج افشار سیستانی است)

پيشينه حاكميت ايران بر بنادر وجزاير شمال تا جنوب خليج فارس


از هزاره دوم پيش از ميلاد مسيح (از بيش از چهار هزار سال پيش) تاكنون جزاير سه‌گانه ابوموسي، تنب بزرگ و تنب كوچك به همراه ديگر جزاير، بنادر و سواحل شمال و جنوب خليج فارس قلمرو حكومت‌هاي گوناگون ايراني بوده است. وجود نقشه‌هاي باستاني حكومت هخامنشيان، اشكانيان و ساسانيان، سنگ‌نبشته‌هاي متعدد، نام‌هاي نژاده پارسي اين مناطق، بيش از 23 نقشه رسمي و نيمه‌رسمي كه توسط دولت‌هاي بريتانيا و ديگر دول غربي در قرون گذشته به چاپ رسيده، نامه‌هاي رسمي دولتي حكومت‌هاي گوناگون ايران‌زمين و اسناد و كتاب‌هاي تاريخي موجود در كتابخانه‌هاي سراسر دنيا و بسياري اسناد ديگر، تعلق اين جزاير را به ايران به خوبي به اثبات مي‌رساند.

خليج فارس و جزاير آن از جمله ابوموسى در روزگار عيلاميان به ويژه در زمان سلطنت «شيلهک اين شوشيناک» در ۱۱۶۵ سال پيش از ميلاد تحت تسلط اين سلسله بوده است.
در دولت ماد نيز جزاير خليج فارس جزو يکى از ايالت هاى جنوب غربى و سپس جزو ساتراپ (استان) چهاردهم دولت ماد به نام «درنگيانه» و بخشى از کرمان بود. در دوران هخامنشيان اين جزاير از جمله جزاير ابوموسى و تنب کوچک و بزرگ به موجب بند ۶ ستون اول کتيبه بيستون جزو استان پارس بوده است.

برای نمونه، کتيبه داريوش بزرگ در بيستون نيز سندي ديگر بر مالکيت ايران بر خليج فارس و کليه جزاير آن است: داريوش شاه از اربابه ـ بخشي از عربستان ـ ماکا ـ قسمت مجاور تنگه هرمز ـ و... نام مي‌برد و اين که جنوب تنگه هرمز و سواحل خليج فارس نيز کاملا تحت اختيار ايران بوده است.
يکي از قديمي‌ترين اسناد مالکيت ايران بر کرانه های جنوبی خلیج فارس، به محمد ابن جرير طبري باز مي گردد. وي مي‌نويسد: در زمان اشکانيان عرب‌ها همه در حجاز بودند و بادیه و مکه و يمن سکونت گاه آنان. آن گروهي که در حجاز و باديه بودند به قحطي و گرسنگي دچار شدند. پس به عراق و بحرين کوچ کردند که در اختيار اشکانيان ايران بود.

«دکتر وستفلد» نیز در جای دیگری مي‌گويد: پيش از اسلام سواحل غربي درياي پارس توسط ايرانيان اداره مي‌شده است. حتي شهري نيز ار دوره ساساني باقي است که به نام يکي از سرداران ايراني نام گذاري شده است. اين شهر امروزه اسپيدگان ـ اسفنج ـ نام دارد که در جزیره بحرین قرار داشته و از نام سردار اسپيدويه گرفته شده است.
همچنين در دوران اشکانيان در روزگار سلطنت مهرداد اول (۱۷۱- ۱۳۸ پيش از ميلاد) بنادر و جزيره هاى پارس تحت حکومت اين سلسله قرار گرفت.

در عهد ساسانيان جزاير و بنادر خليج فارس جزو قلمرو ايران و شهر اردشير از استان پارس و جزو پادکيسان نيمروز بود.پس از ورود اسلام به ايران در دوره اقتدار آل بويه از ۳۲۲ هجرى قمرى بنادر و جزاير سراسر کرانه هاى خليج فارس در قلمرو فرمانروايى آنها قرار داشت.
اين فرمانروايى به دست سلجوقيان کرمان ادامه داشت تا اين که پس از انقراض ملوک کيش در سال ۶۲۶ هجرى قمرى در روزگار اتابکان فارس و ايلخانان مغول والى هاى درياى فارس يا ملوک هرمز در جزيره کيش سکنى گزيدند و تا سال ۷۷۹ هجرى قمرى بر تمام جزاير خليج فارس و درياى مکران ـ عمان ـ حکومت کردند.

تيموريان نيز خراج جزيره کيش و ساير جزاير خليج فارس را تا سال ۸۷۳ هجرى قمرى که در ايران حکومت داشتند، جزو فارس محسوب و وصول مى کردند.با ورود پرتغالى ها به خليج فارس و آغاز فعاليت هاى استعمار نوين در منطقه، جزاير اين خليج از جمله ابوموسى به اشغال دريانوردان پرتغالى درآمد.

در روزگار سلطنت شاه عباس صفوى، پس از يک دوره طولانى نبرد، جزاير و بنادر ايرانى در خليج فارس از جمله ابوموسى، قشم، هرمز و بحرين به وسيله نيروهاى ايرانى آزاد شد که به همين مناسبت بندر گمبرون به بندر عباس تغيير نام يافت. شاه عباس در سال 1602 میلادی بحرین را از اشغال پرتغالی‌ها خارج می‌کند و در سال 1612میلادی ( 1001 هجری خورشیدی و سالروز روز ملی خلیج فارس)، «جلفاوه » که امروزه امارات متحده است را اعاده حاکمیت می‌کند.
در سال ۱۱۴۷ هجرى قمرى (۱۷۳۵ميلادى ) نادرشاه افشار، لطيف خان دشتستانى را به سمت حاکم ايالت هاى جنوب ايران و کاپيتانى کل سواحل و بنادر و جزاير خليج فارس منصوب کرد که اين فرد در سال ۱۷۳۶ ميلادى به بحرين لشکر کشيد و شيخ جبار هوله، ياغى بحرين را شکست داد و کليد دژ بحرين را براى نادرشاه فرستاد.

کريم خان زند نيز در سال ۱۱۷۹ هجرى قمرى (۱۷۶۵ ميلادى) بر سراسر منطقه فارس و جزاير خليج فارس از جمله ابوموسى و بحرین و ... اعمال حاکميت کرد.در دوره قاجاريه آقامحمدخان پس از شکست دادن جانشينان کريم خان زند، موفق شد بر تمام ايران از جمله بنادر و جزاير خليج فارس مسلط شود.

در روزگار فتحعلى شاه هم جزاير درياى پارس از جمله کيش، بحرين، ابوموسى، هندرابى، تنب بزرگ و تنب کوچک، فارور و ... جزو ايالت فارس محسوب مى شد و در سال ۱۲۶۳ ه.ق کرانه ها و جزيره هاى خليج فارس از جمله جزيره ابوموسى بخشى از ايالت «بنادر خليج فارس» شد.


 استعمار بريتانيا که از سال ۱۸۱۹ به بهانه حفظ امنيت خليج فارس  از اعراب بادیه نشین جنوب خلیج فارس (اجداد حکام کنونی شیخ نشین های جنوب خلیج فارس)که علاوه بر چوپانی از  راه دزدی دریایی امرار معاش می کردند،استقرار يافته بود در راه تثبيت سلطه خود، حکام منطقه را در کنفراسى جمع کرد و آن ها قراردادى را تحت عنوان صلح جاويدان امضا کردند که به موجب آن بريتانيايى ها اجازه يافتند نه تنها به بهانه مبارزه با دزدان دريايى بلکه به بهانه حفظ امنيت خليج فارس بتوانند در هر حادثه اى که در کرانه هاى خليج فارس اتفاق مى افتد مداخله کنند. از سال 1903 ميلادى بريتانيا در پى اين کوشش ها جزاير ابوموسى و تنب بزرگ و کوچک را که از روزگار کهن در تملک ايران و جزو لاينفک خاک آن بود به اشغال خود درآورد.

از میان نقشه های رسمی  که حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه را به اثبات می رساندنقشه رنگی موجود است که وزارت جنگ انگلیس در سال 1868 میلادی تهیه کرده و «لرد سادیس بری» از طریق وزارت خارجه تقدیم ناصرالدین شاه می کند جزایر  سه گانه به رنگ  کشور ایران مشخص هستند.

نقشه بعدی نقشه «لرد کرسن» نایب سلطنه انگلیس در خلیج فارس می باشد که در سال 1890 میلادی تهیه شده است. در نقشه های رنگی این کتاب نیز جزایر به رنگ ایران است. حتی فراتر از اینها در نقشه دریاداری انگلیس که در اواخر قرن 19 و اوایل قرن بیست تهیه شده نیز باز هم جزایر سه گانه به رنگ ایران مخص هستند.

از جمله  مستندات  حقانیت ایران دركتاب‌هاي تاريخي مي‌توان به كتاب «محمود سديد كبابي بندر عباسي» اشاره كرد كه در آن اسناد جالب توجهي موجود است كه از آن ميان، مي‌توان به سندي اشاره كرد كه در آن اجداد شیوخ فعلی شارجه و رأس‌الخيمه که چوپانی می کردند براي تعليف احشام خود در جزيره ابوموسي ـ كه به دليل مراتع سرسبز خود به «گپ سبزو» نيز معروف بود ـ از حاكمان ايران اجازه مي‌گرفتند و پس از تعليف هم مراتب خدمتگزاري و سپاس خود را به ايرانيان اعلام مي‌داشتند.

دولت ايران در دهه نخست قرن ۱۳ بارها حق حاکميت خود را بر جزاير تنب و ابوموسى اعلام کرد و در تاريخ ۵ اسفند ۱۳۰۸ هم وزارت خارجه دولت رضاشاه پهلوی، نامه اعتراضى را مبنى بر برافراشتن پرچم بريتانيا بر فراز جزاير ابوموسى و تنب بزرگ به وزير مختار بريتانيا در تهران نگاشت تا این که  پس از سال ها تلاش پیگیر توسط همه دولت های ایرانی، سرانجام در 9 آذر1350 سه جزیره به مام میهن بازگشتند.

در ضرب المثل باستانی ایرانیان  آمده که اگر کسی  خواب باشد ،او را می توان بیدار کرد ولی کسی که خود را به خواب زده به هیچ صورتی نمی توان بیدار کرد.به نظر می رسد شیوخ امارات که  در چند دهه پیش سرزمینی که هم اکنون در آن زندگی می کنند از شیوخ عمان اجاره کرده اند عامدانه خود را به خواب زده اند و چشمان خود را به گذشته تاریخی منطقه کاملا بسته نگاه داشته اند و به نظر می رسد  دولت امارات اختلافات عدیده ارضی خود با سایر همسایگان را می خواهد با دامن زدن به ادعاهای واهی علیه ایران پوشش دهد.

به طور مثال، براساس توافق جده که در سال 1974 میان امارات وریاض به امضاء رسید،منطقه «واحه العین» در «البریمی» شامل چندین روستا وشهر العین و صحرای «الظفره»، کاملا  به امیرنشین ابوظبی تعلق گرفت. براساس این توافق، منطقه «خورالعدید» در امتداد خط ساحلی به طول 25 کیلومتر بر سواحل خلیج فارس،در حد فاصل مرزهای خاکی ابوظبی و قطر به خاک عربستان افزوده شد. منطقه «خورالعدید» که علاوه بر اهمیت جغرافیایی، دارای 80 درصد حوزه نفتی «خیزالشیبه» با بیش از 4 میلیارد بشکه نفت5 وحدود 650میلیون متر مکعب گاز طبیعی است، از ویژگی‌های اقتصادی خاصی برخوردار است. دولت عربی(!) امارات  علیه هم تباران عربستانی نیز ادعای ارضی دارد و مدعی است که عربستان برخی از مناطق «سبرخه مطی» را هم تصرف کرده است.

لازم به ذکر است که امارات متحده عربی،مرزی که مورد قبول هردو عربستانی و اماراتی باشد ندارد و همچنان ازمرزهای قبل از 1974 خود  استفاده می کند.امارات متحده هنوز در التهاب است که عربستان سعودی مدعی آب های سرزمینی خلیج فارس در  محدوده 20 مایلی شود که راهرویی بین امارات متحده وقطر است .تقاضای عربستان سعودی در صورت چنین ادعایی بدین معنا خواهد بود که میدان های نفتی امارات متحده عربی در حوزه مناقشه ومیدان نفتی زرکوه که امارات وقطر در آن سهیم هستند،به عربستان سعودی تعلق یابد.

ادعاهای ارضی علیه تمامیت ارضی ایران در طول سال های  تولد یک به یک کشور های ذره بینی عربی از دامن استعمار انگلیس  همواره وجود داشته  که تغییر  و جعل نام ساختگی برای خلیج فارس،ادعای مالکیت بر اروند رود و خوزستان از مهمترین این ادعا ها بوده است. این ادعاهای نژادپرستانه و متعصبانه عربی حتی به جنگی ویرانگر و هشت ساله از سوی صدام  علیه ایران و ایرانی انجامید که با حمایت فراموش ناشدنی و پشتیبانی،مالی،تسلیحاتی و لجستیکی قاطبه کشور های عربی همراه بوده است.

بی تردید افکار عمومی ایران در انتظار پاسخ شایسته و قاطع  دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی به یاوه گویی های امارات،این شیخ نشین کوچک خلیج فارس است که یکی از بهترین راه های آن از طریق ادعای مالکیت ایران بر استان جلفاوه (امارات کنونی)، جزیره ایرانی «آریایی» یا «سیربو نعیر» و جزیره نفت خیز «زرکوه» است که در اشغال امارات متحده عربی قرار دارند.
 
در تارنمای ویکیپدیا به تعلق تاریخی جزیره «سیر بو نعیر» به ایران اشاره شده و نوشته شده که جزیره «سیر بو نعیر» در مالکیت تاریخی ایران قرار داشته و در سال 1908 میلادی (در همان سال های اشغال جزایر سه گانه)به اشغال استعمار انگلیس در آمده است.اشغالی که بر خلاف جزایر سه گانه، متاسفانه هیچ گاه به بازگشت این جزیره به سرزمین ایران  منتهی نشد.
 تمامیت ارضی، ناموس ایرانیان است و قابل مذاکره نیست
نقشه قرن 19 Adolf Stieler  آلمانی که «سیر بو نعیر» یا جزیره آریایی، که در کادر نمایان است، همانند جزایر سه گانه، به رنگ کشور ایران رنگ امیزی شده است


موقعیت جزیره‎های «سیر بو نعیر» یا «آریایی» و «زرکوه» در خلیج فارس در کادر نمایان است.

تمامیت ارضی، ناموس ایرانیان است و قابل مذاکره نیست
نام جزیره «آریایی» در گوگل ارث

تمامیت ارضی، ناموس ایرانیان است و قابل مذاکره نیست
عکس ماهواره‎ای جزیره آریایی

فرجام سخن این که
* هزاران سند تاریخی فارسی، عربی ، آلمانی، انگلیسی و...، در تعلق تاریخی جزایر سه گانه و همه کرانه‌های امارات متحده کنونی به ایران هیچ شبهه ای باقی نمی گذارند وبا توجه به این که در هنگام اعمال حاکمیت دوباره ایران پس از چند دهه اشغال گری انگلیس در جزایر سه گانه،هنوز کشوری به نام امارات به وجود نیامده بوده که بخواهد ادعایی داشته باشد. جالب این که قواسم یا جواسم امارات از همان نسل قاسمی‌های ایرانی حاکمان بندر لنگه و ایرانی تبار هستند که بر راس الخیمه و شارجه حکومت می‌کنند بنابراین ایران نیز متقابلا می‌تواند ادعای مالکیت بر شارجه و راس الخیمه را داشته باشد.

* بنابر این در صورت تکرار گزافه گویی های مسوولان اماراتی، ایرانیان به خود حق می دهند که  علاوه بر ادعای مالکیت تاریخی به خود سرزمین امارات و جزایری چون «آریایی» و «زرکوه»، با هماهنگی با عربستان سعودی (که هیچ اختلاف مرزی دریایی با ایران ندارد) به توافق برسد تا در برابر ادعاهای گستاخانه اماراتی ها در برابر ایران، مناطق ادعایی عربستان در خاک امارات را به رسمیت بشناسد. مقام های اماراتی وشورای همکاری خلیج فارس و اتحادیه عرب باید بدانند با توجه به اسناد غیر قابل انکار تاریخی علاوه بر بحرین (که نه با لایحه دولت و نه با طرح مجلس، بلکه به طور غیر قانونی از پیکره ایران زمین جدا شده)، تمامی کرانه‌های جنوبی خلیج فارس از جمله شیخ نشین دوبی و امارات عربی کنونی و جزایر «سیر بو نعیر» و «زرکوه» اشغال شده توسط امارات هم، در طول تاریخ در مالکیت ایران بوده است و در صورت ادامه ادعاهاي کشور های عربی و  امارات علیه تمامیت ارضی ایران، اعمال حاکمیت مجدد ایران بر امارات و جزایر «آریایی» و «زرکوه» و  بحرين و... از سوی ایرانیان قابل پیگیری خواهد بود.

* در پایان باید تاکید کرد، زیبنده نیست که دستگاه دیپلماتیک بیش از این سیاست تساهل و تسامح یک سویه را در برابر گستاخی های روبه گسترش امارات دنبال نمایدو ضروری است با اتخاذ سیاست  دیپلماتیک «مقابله به مثل»، ضرورت بازگشت جزایر ایرانی جنوب خلیج فارس  را دنبال نماید یا دست کم  برای اذهان خواب زده ضد ایرانیان، پیشینه حاکمیت ملی و هژمونی تاریخی ایران بر هر دو کرانه شمالی و جنوبی خلیج تا ابد فارس را یاد آوری کند.

*پژوهشگر فرهنگی و ژئوپلتیک

مقاله میر مهرداد میرسنجری در روزنامه بهار  که به دلیل توقیف روزنامه منتشر نشد...

7 آبان سالروز جهانی بزرگداشت کوروش کبیر

افتخار ایران در قرآن

دکتر میر مهرداد میرسنجری*

 

7 آبان  یا 29 اکتبرهر سال در تمام دنیا روز بزرگداشت "کوروش بزرگ" نامگذاری شده، روزی که تنها در ایران بدان بی توجهی می شود. به گواهی اسناد تاریخی و عقیده پژوهشگران ، 29اکتبر سال 539 پیش از میلاد یعنی   دقیقا 2552 سال پیش ، فتح بابل توسط کوروش بزرگ ،آن هم بدون جنگ  و خونریزی به انجام رسیده است.

نام بنیانگذار نخستین و بزرگترین امپراتوری دنیا، نه تنها در قرآن مجید بلکه حتی در کتاب های عهد عتیق (از جمله تورات) نیز به عنوان یک انسان برگزیده و بلند مرتبه ثبت و ضبط شده است.در قرآن مجید، آيه هاي 83 تا 99 سوره كهف، از کوروش کبیر با نام ذوالقرنین به عنوان فردی یکتاپرست، صالح، دادگر و انسان دوست و به عنوان یکی از بندگان شایسته و برگزیده خداوند به نیکی یاد می کند.

با این حال برخی ضد ایرانیان  تجزیه طلب، بیگانه پرست و منکر تاریخ و هویت ایرانی، چشمان خود را بر همه شواهد و استنادات انکارناشدنی تاریخی می بندند و با خود زنی فرهنگی بیهوده می کوشندکوروش کبیر را تحقیر و حتی انکار کنند و ذوالقرنین  قرآن مجید را با آتیلا و چنگیز، بزرگترین فرمانروایان ظالم و خونریز مغول تبار و زرد پوست آسیای میانه یا اسکندر گجستک جوان متجاوز، بی اخلاق، چند خدا، ظالم و خون ریز یونانی تطبیق دهند.

این در حالی است که نخبگان فرهیخته و دانشمندان بزرگی چون علامه آیت الله طباطبایی(استاد دکتر مرتضی مطهری) و پروفسور عبدالکلام آزاد (دانشمند شهیر جهانی هندی) با دلایل  و مستندات متقن به اثبات رسانده اند که ذوالقرنین، همان کوروش کبیر، بنیانگذار امپراتوری بزرگ هخامنشی در ایران بوده است.

نظر قطعی علامه طباطبایی در المیزان بنا بر شواهد تاریخی محکم این است؛

"ذوالقرنین قرآن همان کوروش کبیر هخامنشی است..."

استاد علامه طباطبايی می گويد: "اگر ذوالقرنین قرآن، مردی مومن به خدا و به دين توحيد بوده، کوروش نيز اين چنين بوده و اگر ذوالقرنين، پادشاهی عادل و رعيت پرور بوده، کوروش نيز چنين بود؛ اگر او نسبت به ستمگران و دشمنان مردی سياستمدار بوده او نيز بود؛ اگر دين، عقل، فضايل اخلاقی و ثروت و شوکت داشت، کوروش هم داشت؛ همان گونه که قرآن فرموده کوروش نيز سفری به سوی مغرب کرد، بر لیدی و پيرامون آن مسلط شد و بار ديگر به سوی مشرق سفر کرد. آنجا مردمی ديد صحرانشين و وحشی که در بيابان زندگی می کردند. برای همین، به آنها کمک کرد، سدی ساخت در مقابل قبيله و قومی که آنها را آزار می دادند؛ در تنگه داريال ميان کوه های قفقاز و نزديک به شهر تفليس "(تفسير الميزان، علامه طباطبايی).

در زیر فهرستی از  بزرگانی که بر یکی بودن ذوالقرنین قرآن و مسیح عهد عتیق با کورش هخامنشی گواهی داده‌اند، می آید:

1-مولانا ابوالكلام آزاد، مفسر بزرگ قرآن و وزیر فرهنگ هند در زمان گاندی در تفسیرالبیان

2 - باستانی پاریزی ،ترجمه تفسیر سوره کهف

3-علامه طباطبایی ، تفسیر المیزان

4-آیت‌الله العظمی ناصر مكارم شیرازی و ده نفر از مفسران بزرگ قرآن در تفسیر نمونه (مانند قرائتی، امامی، آشتیانی، حسنی، شجاعی، عبدالهی و محمدی)

5 -تابنده گنابادی در کتاب سه داستان عرفانی از قرآن

6 -آیت الله میر محمد کریم علوی در تفسیر کشف الحقایق (با ترجمه عبدالمجید صادق نوبری )

7-حجت الاسلام سید نورالدین ابطحی در کتاب ایرانیان در قرآن و روایات

8 -دکتر علی شریعتی در کتاب بازشناسی هویت ایرانی اسلامی

9-صدر بلاغی در قصص قرآن

10-جلال رفیع در کتاب بهشت شداد

11-دکتر فاروق صفی زاده در کتاب از کورش هخامنشی تا محمد خاتمی

12 -منوچهر خدایار در کتاب کورش در ادیان آسیای غربی

13 -قاسم آذینی فر در کتاب کورش پیام آور بزرگ

14 -دکتر فریدون بدره ای در کتاب کورش در قرآن و عهد عتیق

15 -محمد کاظم توانگر زمین در کتاب ذوالقرنین و کورش

16-آیت الله سید محمد فقیه استاد اخلاق، حافظ کل قرآن و نماینده مجلس خبرگان دوم

17-استاد محیط طباطبایی

18 -حجه الاسلام شهید هاشمی نژاد

19 -سر احمدخان بنیان‌گذار دانشگاه اسلامی علیگر هند

اصلی ترین مستندات تطبیق  تاریخی ذوالقرنین  قرآن مجید با کوروش کبیر به  شرح زیر است:

1-             یکتاپرستی، نیکو کرداری، رأفت و انسان دوستی

بنا بر فرموده قرآن مجید، ذوالقرنین، پادشاهي دادگر بود و نسبت به رعيت عطوفت داشت و هنگام كشورگشايي و غلبه قتل و كينه ورزي را اجازه نمي داد. از اين روی، هنگامي كه بر قومي در غرب چيره شد، پنداشتند، او هم مانند ديگر كشورگشايان خونريزي آغاز خواهد كرد، ولي او بدين كار دست نبرد، بلكه به آنان گفت: هيچ گونه بيمي پاكان شما در دل راه ندهند و هر يك از شما كه عملي نيكو كند، پاداش آن را خواهد ديد.

با آن كه آن قوم بي ياور و دادرسي در چنگال قدرت او بودند، با ايشان شفقت كرد و به دادگري و نيكوكاري دل آنان را به دست آورد.

بر پایه شواهد انکار ناپذیر تاریخی، همگی این ویژگی ها بر کوروش هخامنشی منطبق است که نمونه بارز خوی انسانی و رأفت و مدارای کوروش را در رفتار او با مردم بابل پس از فتح این سرزمین، در تاریخ می بینیم.

ذکر این نکته لازم است، بنا بر نوشته مورخان یونانی، کوروش کبیر از چنان جایگاه بزرگی برخوردار بوده که حتی اسکندر گجستک با وجود یورش وحشیانه به ایران و تسخیر و آتش زدن تخت جمشید به پاسارگاد مقبره کوروش رفته، در برابر مزار آن بزرگ مرد زانو زده و مراتب احترام خود را به کوروش کبیر به جا آورده است.

بنا بر فرموده قرآن مجید، ذوالقرنین مي گويد: «هذا فتح من ربي»؛ یعنی «همه فتوحات من نتيجه لطف خداست» و ما هیچ گاه در تاریخ، نه از اسكندر و نه از خاقان بت پرست مغول تبار زرد پوست مغول، چنين گفتاري سراغ نداريم و سلاطين حميري يمن نيز در حد فاتحان بزرگ نبوده اند.

با توجه به این که بر خلاف بیهوده گویی های دشمنان کینه ورز ملیت و هویت ایرانی علیه هویت و جایگاه کوروش کبیر، که یا دل در گرو سوسیالیسم اینتر ناسیونال چپ گرایانه دارند یا سر در آخور تحریف گران تاریخ ایران،بهترین معیار قضاوت واقعی درباره شخصیت های تاریخی هر ملت سخنان ثبت شده و مکتوب آنان است، در زیر، بخشی از سخنان تاریخی کوروش بزرگ پس از فتح بابل را برای شناخت ویژگی های شخصیتی و یکتاپرستی این بزرگ مرد تاریخ ایران و جهان مرور می کنیم:

"به نام ایزد جان و خرد؛

ایزد یکتایی که لحظه به لحظه او را بیشتر درک می کنم

ای مردم بابل، ما همه بندگان اهورا مزدا، خدای یگانه هستیم... ما نه پیروزیم و نه شکست خورده! ما امروز در سراسر این سرزمین پهناور، همگی با هم برابریم... همگی آزادیم...و همگی پاکیم. ما همگی دوستیم. ما تنها یک دشمن داریم و دشمن همه ما اهریمن است و جز او دیگر سایه ای نیست. ما همگی نوریم... سربازان اهورا مزداییم. از این لحظه من پادشاهی ام را بر این مبنا در تمام کره خاکی در سراسر این خاک پهناور که به فرمان من است، اعلام می کنم. از این پس، نام شاهنشاهی ما هخامنشی خواهد بود و این را به یاد پدر بزرگ عزیزم ـ که بخشی از اندیشه های نیک او به من به ارث رسید ـ به عاریه برمی دارم. ما از این لحظه، اندیشه و دین هر کس را محترم خواهیم دانست. هر کس به دین خودش خواهد پرداخت، هر کس نتیجه انتخاب خود را خواهد دید. هیچ کس حق تجاوز به حقوق دیگری را ندارد. از این لحظه، تمام بردگان آزادند. من تمامی گناهکاران را از این لحظه بخشیدم. هیچ کس مغضوب من نیست. هیچ بابلی از آنچه بوده، نترسد. این یک بخشایش عمومی است و زنان «بالشاسر» که در حرمسرای بابل بوده اند، از این لحظه آزادند. مال و اموالی در حد بازرگانی ثروتمند به هر یک از شما داده می شود و بعد شما می توانید به هر جای ایران پهناور از هند تا مصر و از توران تا یونان که خواستید بروید. شوهر شما مرده و شما وارثان او هستید. داشته های شخصی خودتان را بردارید و از کاخ خارج شوید. تمامی خزانه بالشاسر در میان مردم همین شهر به مساوات تقسیم خواهد شد. میان مرد و زن پیر و جوان و کودک تمایزی نیست. هر کس در قلمروی من به لطف اهورا مزدا زندگی می کند، از حقی مساوی با همه برخوردار است. تمامی تبعیدیان با هزینه حکومت هخامنشی به شهر و کشورشان بازخواهند گشت و با هزینه هخامنشی شهر ها و معابدشان دوباره راه خواهد افتاد. من تا زمانی که به تمام سخنانم جامه عمل بپوشانم، در این شهر خواهم ماند. آری زمین مقدس است... ما نیز یک به یک مقدسیم... این اهورا مزداست که ما را مقدس آفریده... و ما جهان زیبا را زیباتر خواهیم کرد. برای چنین هدفی همگان کار خواهند کرد... همه به دین و زبان خویش خواهند پرداخت و همه آزاد خواهند بود... "

2-            واژه شناسی" ذوالقرنین" در  قرآن مجید:

 ذوالقرنین به معنای فردی است که دو شاخ در بالای سر او قرار دارد. همان گونه که در تصویر حجاری شده کوروش کبیر در پاسارگاد دیده می شود؛ کلاهی با دو شاخ در بالای سر او به خوبی نمایان است.

در ترجمه تفسير الميزان جلد 13صفحه 539آمده است:

"در كتاب دانيال هم خوابى كه وى براى كورش نقل كرده، به صورت قوچى كه دو شاخ داشته ديده است".

در آن كتاب چنين آمده: "در سالسوم از سلطنت بيلشاصر پادشاه، براى من كه دانيال هستم بعد از آن رؤيا كه بار اولديدم رؤيايى دست داد كه گويا من در شوش هستم؛ يعنى در آن قصرى كه در ولايت عيلام است، مى باشم و در خواب مى بينم كه من در كنار نهر «اولاى» هستم. چشم خود را به طرف بالا گشودم. ناگهان قوچى ديدم كه دو شاخ دارد و در كنار نهر ايستاده و دو شاخش بلند است؛ اما يكى از ديگرى بلندتر است كه در عقبقرار دارد. قوچ را ديدم به طرف مغرب و شمال و جنوب حمله مى كند و هيچ حيوانى در برابرش مقاومت نمى آورد و راه فرارى از دست او نداشت و او هر چه دلش مى خواهد، مى كند و بزرگ مى شود.

در اين بين كه من مشغول فكر بودم، ديدم نر بزى از طرف مغرب نمايان شد. همه ناحيه مغرب را پشت سر گذاشت و پاهايش از زمين بريده است و اين حيوان تنها يك شاخ دارد كه ميان دو چشمش قرار دارد. آمد تا رسيد به قوچى كه گفتم دو شاخ داشت و در كنار نهر بود.

سپس با شدت و نيروى هر چه بيشتر دويده، خود را به قوچ رسانيد. با او درآويخت و او را زد و هر دو شاخش را شكست و ديگر تاب و توانى براى قوچ نماند. بى اختيار در برابر نر بز ايستاد. نر بز قوچ را به زمين زد و او را لگدمال كرد و آن حيوان نمى توانست از دست او بگريزد، و نر بز بسيار بزرگ شد."

آنگاه مى گويد: "جبرئيل را ديدم و او رؤياى مرا تعبير كرده، به طورى كه قوچ داراى دو شاخ با كوروش و دو شاخش با دو مملكت فارس و ماد منطبق شد و نر بز كه داراى يك شاخ بود با اسكندر مقدونى منطبق شد."

3- حرکت ذوالقرنین به طرف مغرب و سپس به سمت مشرق:

آيه شريفه «حتى اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فى عين حمئة». بر  حرکت ذوالقرنین به غرب حکایت دارد. برپایه مستندات غیر قابل انکار تاریخی ، نخستین حمله بزرگ کوروش کبیر به غرب ایران و سرزمین لیدی (در باختر آسیای کوچک یا ترکیه امروزی) بوده که به پیروزی کوروش و تابعیت لیدی به امپراتوری ایران انجامید. فرمانروایان لیدی که با بابل و مصر و حکومت های آسیای صغیر متحد شده بودند ،برای تصرف بخشی از ایران، در صدد ضربه زدن به کوروش برآمدند. کوروش پس از آگاهی از این توطئه، سپاهیانش را به طرف سارد، پایتخت لیدی گسیل داشت.کوروش بزرگ  در حرکت به طرف مغرب ایران بزرگ سفرى براى دفع آشوبگری  وظلم و طغيان سرزمین«ليديا» داشت كه با لشکرش  ، فرمانده یاغیان را فرارى داد و تا پايتخت كشورش تعقيبش كرد و پايتختش را فتح نموده او را اسير نمود و در آخر، او و ساير ياورانش را عفو نموده، اكرام و احسانشان كرد و با اين كه حق داشت او را تنبیه کند و  به كلى، نابودشان سازد این کار را نکرد.. در این نبرد  پیروز در 547 پیش از میلاد " سارد" و شهرهای آسیای صغیر، یکی پس از دیگری به دستان پر توان کوروش کبیر سقوط کرد.

 در قرآن مجید آمده که ذوالقرنین در آغاز فرمانروایی خود، به منطقه ای که آفتاب غروب می کند، حمله کرده و پیروزی های بزرگی به دست آورده است. سپس به سوی شرق شتافت و در آن سامان، هم به پیروزی دست یافت و پس از آن، به مكاني رفت كه افتاب از ان طلوع مي كرد؛ يعني شرق و آنان پوششي براي محافظت خود نداشتند.

مقابل آفتاب سوزان اشاره به اين كه منطقه بياباني بوده و سكنه چادرنشين و كوچ رو براي آب و غذا و اشارت به سكنه مغولي و سكايي آسياي ميانه دارد.

در تاریخ به این نکته اشاره شده که کوروش کبیر، پس از نبرد موفقیت آمیز در غرب ایران زمین (لیدی) برای سر و سامان دادن به شورش اقوام بیابانگردی که متجاوز، وحشی و خونریز بودند، به شمال شرق ایران بزرگ لشکرکشی کرد و موفق به فرو نشاندن آنان و تأمین امنیت مرزهای شرق و شمال شرق ایران شد.

4-   بنا نهادن سد یأجوج و مأجوج توسط ذوالقرنین:

یکی دیگر از مشخصات ذوالقرنین در قرآن، عزیمت او به مناطق شمالی و رویارویی با قوم یأجوج و مأجوج بوده است و علاوه بر این، ایجاد سد یأجوج و مأجوج که در ساخت آن از آهن استفاده شده نیز در قرآن به ذوالقرنین نسبت داده شده است. جالب این که در تورات هم به ساختن سدی از جنس آهن اشاره شده است؛ آنجا که از قول کوروش خطاب به خداوند یکتا می گوید: "من اي كوروش، پيش روي تو خواهم خراميد ... جاي ناهموار را برايت هموار مي كنم، درهاي برنجين را مي شكنم، پشت بندهاي اهنين را خواهم بريد..."

در تعیین محل استقرار این سد، گمانه زنی های متعددی شده و حتی برخی آن را همان دیوار بزرگ چین تصور کرده اند، در حالی که کلید حل این معما در خود قرآن نهفته که کاربرد آهن در ساخت این سد مورد تأکید قرار گرفته که با توجه به این که در ساخت دیوار بزرگ چین هیچ گونه مواد آهنی به کار گرفته نشده، این نظریه مردود است.

در سرزمین میان دریای کاسپین و دریای سیاه، سلسله کوه های قفقاز به صورت دیواری راه های میان شمال و جنوب را بسته است؛ مگر یک راه که باز گذاشته و آن تنگه ای است که در میان رشته کوه هایی واقع شده و شمال و جنوب را به هم متصل می سازد و این تنگه در عصر حاضر، تنگه داریال نامیده می شود و در نقشه های موجود میان شهر ولادی قفقاز ( پایتخت جمهوری اوستیای شمالی، شمالی ترین منطقه ایرانی نشین و فارسی زبان قفقاز که هم اکنون یکی از جمهوری های روسیه است) و تفلیس نشان داده می شود در همان جا که تاکنون دیوار آهنین باستانی موجود است و شک نیست که این دیوار همان سدی است که کوروش بنا کرده، زیرا اوصافی که قرآن بیان کرده، درباره سد ذوالقرنین کاملا بر آن منطبق است و همان گونه که قرآن یادآور شده، الواح آهنین در ساختمان آن به کار رفته و مس گداخته برای بستن مفاصل و رخنه های آن استعمال شده و در میان دو دیوار کوهستانی بنا شده است.

با در نظر گرفتن بازمانده سدی که هم اکنون در گذرگاه داریال قفقاز موجود است و شهادت کتب ارمنی ـ که این ناحیه را (بهاک کورائی) و (کابان کورائی) می گویند و به معنی گذرگاه و یا دره کوروش است ـ شکی نمی ماند که کوروش به سمت شمال غربی ایران رفته و از نواحی ای که امروز به نام دربند و معبر داریال معروف است، گذشته و در آنجا سدی بنا کرده تا مانع هجوم سکاهای متجاوز بشود.

در آنجا به دستور کوروش آهن و فلز فراوان آوردند و سدی از آهن بسان دیواری در معبر میان دو کوه که تنها راه عبور و مرور اقوام وحشی سکایی بود، بنا شد؛ این سد تنگه باریک میان دو کوه را می بست و مانع گذشتن سواران یغماگر سکایی بود و به همین جهت این دره به نام دره کوروش نامیده شده است.

بنا بر شواهد تاریخی، کوروش کبیر پس از فرو نشاندن بیابان گردان شرق کشور به شمال ایران و قفقاز می رود و به دادرسی از مردم آن سامان می پردازد و برای جلوگیری از تهاجم متجاوزان بیابانگرد، از شمال کوه های قفقاز به درون خاک ایران، سدی را برای مردم آن سامان در قفقاز بنا می کند که در ساخت آن، از پاره های سنگ و آهن استفاده شد. جالب این که در نزدیکی تفلیس در قفقاز ـ که در همه تاریخ تا کمتر از دویست سال پیش در قلمرو ایران بوده ـ بقایای سدی کشف شده است که بر پایه پژوهش های علمی با کمال شگفتی در ساختمان آن، از ترکیبی از سنگ و آهن استفاده شده و جالب تر این که نام تاریخی رودی که در نزدیکی این سد قرار دارد، نیز «کوروش» است!

*استادیار دانشگاه و پژوهشگر فرهنگی ژئو پلتیک

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin:0in; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:10.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif";}

مقاله میر مهرداد میرسنجری در تیتر یک روزنامه بهار شماره 246- صفحه14- 20 مهر1392

  • چگونگی تجزیه سه و نیم‌میلیون کیلومتر مربع از خاک كشور (پس از) قرارداد گلستان
 
          غم تجزيه ايران 200 ساله شد
    • میرمهرداد میرسنجری

بیستم مهر ماه 1392 خورشیدی دویستمین سالگرد یکی از تلخ‌ترین رویداد‌های تاریخ ایران زمین یعنی قرارداد گلستان است، قراردادی که تجزیه متناوب سرزمین‌های ایرانی بعد از آن، جدایی بیش از سه‌و‌نیم‌میلیون کیلومتر مربع از خاک ایران را به دنبال داشته است. در قرارداد ننگین 1192 خورشیدی برابر با 12 اکتبر 1813 میلادی، تمامی خانات جنوب قفقاز، شامل خانات باکو، خانات شیروان، خانات قره‌باغ، خانات گنجه، خانات شکی، خانات قبا، بخشی از خانات تالش، دربند، داغستان و گرجستان از ایران تجزیه و به روسیه واگذار شد.
یادگاری ننگین از پادشاه بی‌کفایت و بی‌لیاقت قاجار که غرق در فساد اخلاقی و حیف و میل اموال عمومی، از پاره‌های سرزمین تاریخی ایران زمین چشم پوشید... مروری دیگر بار به سرزمین‌های ایرانی که در طول زمامداری حاکمان بی‌لیاقت، ضعیف و ضد ملی قاجار در 200سال گذشته از ایران تجزیه شده‌اند، برای پیشگیری و جلوگیری از تکرار خطاهای گذشته برای همه مسئولان و قاطبه مردم ایران ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است. دشمنان ایران زمین امروزه نیز با تجهیز و پشتیبانی گروه‌های تجزیه‌طلب قومی و زبانی در آذربایجان، کردستان، خوزستان و بلوچستان، همچنان ‌درصدد لطمه به تمامیت ارضی ایران زمین و تجزیه وکوچک‌تر کردن آن هستند، مساله‌ای بسیار مهم که به هیچ‌وجه نباید مورد غفلت مسئولان، رسانه‌ها و مردم ایران قرار گیرد.

سرزمین‌های جداشده تا پایان قاجاریه
کشور های حوزه تمدن ایران بزرگ که در طول 200 سال گذ شته در سرزمین‌های جداشده از ایران تشکیل شده اند عبارتند از: 1-حــوزه قفقاز(معـــروف به 17 شهر قفقاز): شامل کشورهای: گرجستان،ارمنستان، اوستیای شمالی و جنوبی،آبخازستان(معروف به آبخازی)، دولت باکو و مناطق تحت تسلط روسیه شامل،داغستان و چچنستان(معروف به چچن)
2-حوزه ورارود ( آسیای میانه یا ماوراءالنهر): شامل کشور های
تاجيكستان،ترکمنستان،ازبکستان، قرقیزستان و قزاقستان
3 -حوزه ایران شرقی : شامل افغانستان و هرات و دو سوم بلوچستان و کلات(در پاکستان)
4 -حوزه خلیج فارس: شامل بحرین بزرگ (متشکل از جزیره بحرین، قطر و کرانه های فعلی عربستان در خلیج فارس موسوم به منطقه الشرقیه)، عمان و استان جلفاوه (امارات امروزی) 5 - حوزه کردستان بزرگ که دو سوم آن در جنگ های امپراتوری عثمانی با ایران به اشغال این کشور در آمد و بعد ها بین سه کشور ترکیه،عراق و سوریه تقسیم شد. این سرزمین ها یا بر اثر جنگ های نابرابر و یا با قرارداد‌های خفت بار و تحقیر‌آمیز منعقد شده بین شاهان ضعیف ایران و قدرت های استعماری به ویژه دسیسه‌های انگلیس كه بر ایرانیان تحمیل شده است، تجزیه شده است.
از این روی مرور تاریخ معاصر و حوادث غم انگیز تجزیه ایران بزرگ می تواند ما را در شناخت حدود واقعی مرز های ایران بزرگ وحفاظت هر چه جدی تر از ایران امروزکه یک سوم سرزمین های واقعی ایران بزرگ را در بر می گیرد و فراهم آوری فرصت یکپارچگی فرهنگی این سرزمین های جدا افتاده از هم مصمم تر سازد. نقشه های ایران پیش و پس از قاجاریه نشان از تجزیه بخش های متعددی از ایران دارد بخش هایی که به ویژه در دوران 37 ساله حکومت فتحعلی شاه قاجار پس از جنگ های پردامنه ایران و روسیه از ایران جدا شدند به بیش از 273000 کیلومتر مربع می رسند و در دوران حدودا پنجاه ساله حکومت ناصرالدین شاه قاجار نیز جدایی بیش از 2196500کیلومتر مربع از سرزمین های تاریخی ایرانیان به وقوع پیوست و آخرین تجزیه نیز در سال 1970 با جدا شدن استان چهاردهم ایرا ن یعنی بحرین به وقوع پیوست . آن چه در این میان حائز اهمیت است این که پس از جدایی غیر قانونی بحرین از ایران در سال 1970 میلادی که هیچ گاه به تایید ملت ایران نرسیده توطئه دشمنان ایران زمین برای ادامه تجزیه گام به گام ایران عزیز، ابعاد و شکل جدیدی پیدا کرده است. نقشه شوم تقسیم ایران بین روسیه و انگلیس (نقشه پیوست شماره 2)، نقشه برنارد لوییس انگلیسی در سال 1978 میلادی جهت تبدیل ایران به ایرانستان (نقشه پیوست شماره 3) و نقشه تهیه شده توسط رالف پیترز (نقشه شماره 4) و نیز نقشه خاورمیانه بزرگ با ایران تجزیه شده (نقشه پیوست شماره 5)تنها بخشی از زوایای توطئه های موجود برای تجزیه باقیمانده سرزمین های بزرگ ایران ارزیابی می شود که هوشیاری هر چه بیشتر ایرانیان به ویژه دست اندرکاران سیاست خارجی ایران را برای پیشگیری و مقابله با هر اقدامی که منافع بلند مدت ملی و تمامیت ارضی ایران را توسط بیگانگان ضد ایرانی فراهم كند به ویژه در خلیج فارس و دریای کاسپین می طلبد.

بر این پایه پی ریزی « پیوند (اتحادیه) کشور های همسود (مشترک المنافع) فلات ایران»یک راه مقابله با توطئه های تجزیه ایران و ضرورت تاریخی و هویتی تلقی می شود که چندین دهه است ذهن هم تباران ایرانی و غیر ایرانی را به خود مشغول کرده است.
یک پرسش اساسی ، نام این پیوند( اتحادیه) است .با توجه به این که ایران بزرگ تاریخی، همه سرزمین ها و اقوام و زبان های متنوع واقع در فلات ایران را در بر می گیرد و محدوده شناخته شده رسمی فعلی کشور ایران در بخشی از ایران بزرگ قرار دارد بنابراین با وجود نام هایی چون پیوند(اتحادیه) فلات ایران،پیوند کشور های آسیای جنوب باختری، پیوند کشور های وارث تمدن ایرانی،پیوند ایران بزرگ،پیوند آریانا و... کشور های این منطقه ممکن است به دلیل نام های متداول فعلی یا زبان رایج هر کشورانتقاداتی به هر یک از این نام ها داشته باشند. لذا پیشنهاد نام “ نوروز” برای آن بدین دلیل بسیار مناسب خواهد بود که هموندی بیش از پیش همه کشور های حوزه فرهنگی ایران زمین و توسعه سیاسی،اجتماعی،اقتصادی و فرهنگی آنان را به دنبال خواهد داشت. تردیدی نیست که واژه پر معنای « پیوند نوروز» علاوه بر این که یاد آور پیشینه سترگ تاریخی فرهنگی مشترک همه ایرانی تباران است ، مورد پذیرش همه کشور های یازده گانه و سایرمناطق نیمه مستقل واقع در این منطقه بوده و اختلاف نظری در باره آن وجود نخواهد داشت. نکته با اهمیت این که دست دشمن تاریخی ایران یعنی انگلیس درهمه قرارداد های ننگین پیش گفته منجر به تجزیه ایران هویداست. بی‌تردید ادامه بی علاقگی و بی توجهی جامعه ایرانی به مطالعه آن چه بر سرزمین های ایرانی در طول 200 سال گذشته است، تهدیدی است برای منافع نسل های آینده ایرانیان. لذاآگاهی رسانی همگانی درباره گذشته عبرت انگیز و تاریخ دو سده گذشته چراغی است فراروی تصمیم گیری های راهبردی بلند مدت مسوولان ایرانی برای افق آینده که یکی از راه کارهای برون رفت از این خاطره تلخ تاریخی همانا اقدامات عملی برای تشکیل« کانون کشورهای همسود ایران بزرگ» خواهد بود.
*استادیار دانشگاه و پژوهشگر فرهنگی و ژئو پليتیک

مقاله منتشر شده میر مهرداد میرسنجری در روزنامه بهار،سه شنبه 26 شهریور 1392

چرا بی‌تفاوتی؛ دزدی موسیقی عاشیقلار، هنر فرشبافی و تار ایرانی

  • هویت ایرانی نظامی گنجوی انکارشدنی نیست
  • میرمهرداد میرسنجری*




در میان سکوت و بی‌تفاوتی تاسف‌بار مسئولان فرهنگی و رسانه‌های همگانی ایران به تاراج تاریخ و فرهنگ و هویت ایرانی، میراث معنوی ایران زمین به راحتی در معرض چپاول همسایگان بی‌ریشه ایران قرار گرفته است. پس از مصادره نام خلیج‌فارس و هویت ایرانی جزایر و بنادر ایرانی آن توسط دولت‌های عربی، دزدیدن قنات ایرانی توسط عمان و بادگیر‌های ایرانی توسط امارات همسایه شمالی ایران، باکو هم جسارت بیش از پیش پیدا کرده و پس از ربودن موسیقی عاشیقلار، هنر فرشبافی ایرانی و تارایرانی و ثبت جهانی همه آن‌ها به نام خود، در جدید‌ترین اقدام خود هویت ایرانی و زبان فارسی نظامی گنجوی را هم انکار می‌کند!!! دولت باکو، در راستای تغییر هویت ایرانی نظامی گنجوی، در همه منابع آموزشی و درسی خود با جعل آشکار تاریخ، نظامی گنجوی شاعر ایرانی سده ششم هجری قمری را ‌‌شاعر و داستان‌سرای آذربایجانی معرفی می‌کند. این دولت ایران‌ستیز در میان سکوت تاسف‌بار مسئولان فرهنگی و رسانه‌های نوشتاری، دیداری و رایانه‌ای ایرانی، کتیبه‌های تاریخی فارسی روی مقبره نظامی گنجوی را تخریب کرده است. بر این پایه «خلیل یوسفلی»، مدیر مرکز نظامی گنجوی وابسته به آکادمی ملی علوم آذربایجان گفته کتیبه‌های اشعار فارسی (دوبیتی) نظامی گنجوی تخریب می‌شود ‌و کتیبه‌های ترکی جای آن‌ها را خواهد گرفت تا بر این نکته تاکید شود که نظامی گنجوی، (نه شاعری ایرانی بلکه) نماینده ادبیات جمهوری (جعلی) آذربایجان (یعنی همان ایران شمالی) است. این مقام دولت باکو بر این نکته هم تاکید کرده که گاه‌ بازدید‌کنندگان با دیدن اشعار فارسی مقبره و موزه نظامی گنجوی گمان می‌کنند نظامی گنجوی شاعری فارس زبان بوده است (!!!! ) از دیگر سو «المان عبدالله اف»، سخنگوی وزارت امور خارجه آذربایجان گفت: از نظر ما نظامی گنجوی شاعر (جمهوری جعلی) آذربایجان است و این موضوع نمی‌تواند محل مذاکره باشد.

افزون بر این، گفته می‌شود جمهوری آذربایجان تصمیم دارد با صرف مبالغی هنگفت، مجسمه‌های نظامی گنجوی را به عنوان شاعر آذربایجانی در شهرهای مهم بعضی از کشورهای جهان، از جمله فرانسه نصب کند؛ کاری که در نخستین گام با پرداخت ۱۱۰‌هزار یورو به شهردار رم، با نصب مجسمه‌ای از نظامی گنجوی در شهر رم ایتالیا به انجام رسید و در آن نظامی ‌شاعری آذربایجانی و نه ایرانی معرفی شده است.
پیشینه تلاش‌ها برای جعل هویت ایرانی نظامی گنجوی
زمانی از افلاطون پرسیدند: «آیا مردم سخنان نادرست را باور می‌کنند؟» افلاطون پاسخ داد: «یکی دو نسل زمان می‌برد؛ آن‌گاه چنان باور می‌کنند که اگر وارونش (خلافش) را بگویید، شما را خواهند کشت!»
این حکایت تاریخی دقیقا وضعیت هویتی دولت باکو را در طول 200 سال پس از جدایی از ایران نشان می‌دهد. آن گونه که تحت تعلیمات کمونیستی شوروی سابق مردم ایران شمالی آن چنان شست‌وشوی مغزی داده شده‌اند که نه تنها تعلق تاریخی 17 شهر قفقاز به ایران را منکر می‌شوند بلکه ایرانیان و به‌ویژه فارس‌زبانان را بزرگ‌ترین دشمن خود می‌پندارند! و جالب‌تر این‌که با هفت‌میلیون جمعیت سودای تجزیه ایران 75‌میلیونی را در سر می‌پرورانند! این حکایت برای دیگر همسایگان ایران نیز مصداق دارد؛ سال‌هاست که دولت ترکیه مولانا، شاعر بزرگ پارسی‌گوی را به عنوان شاعری ترکیه‌ای به دنیا معرفی می‌کند، کشور‌های عربی، بوعلی سینا، بیرونی، رازی و... را عرب معرفی و تبلیغ می‌کنند و دولت باکو نیز نظامی گنجوی را به عنوان شاعری ترک، ضد ایرانی و در تملک دولت باکو تبلیغ می‌کند. به نظر می‌رسد نبود ریشه‌های تمدنی قوی و جست‌وجوی هویت، فرهنگ و تمدن از علل اصلی این کشور‌ها در تصاحب فرهنگ ایران است؛ کشورهایی که روزی جزو پیکره ایران به شمار می‌آمدند و در زبان، فرهنگ و تمدن با ایرانیان اشتراک داشتند به دلیل عدم تدبیر حاکمان وقت از بدنه کشور جدا شده و حال هویت تازه خود را در ریشه‌های کهن ما جست‌وجو می‌کنند. آذربایجانی خواندن نظامی گنجوی و ترک دانستن او توطئه روس‌ها جهت ایرانی زدایی کامل از هر آنچه رنگ ایرانی دارد در منطقه قفقاز است. استالین برای نخستین بار در مصاحبه‌ای، نظامی را آذربایجانی خواند و مدعی شد قسمتی از آثار او نیز به ترکی است.
«رفیق استالین ضمن مصاحبه با نویسندگان درباره شاعر آذربایجان نظامی، سخن می‌گفتند و قطعاتی از آثار او را در میان می‌گذاشتند تا به وسیله سخنان شاعر این نظریه را رد کنند که گویا شاعر بزرگ برادران ما آذربایجانی‌ها را باید به ادبیات ایران تقدیم کرد، فقط به آن دلیل که شاعر قسمت بزرگ آثار خود را به زبان فارسی نوشته بود.» (روزنامه روسی پراودا، 3 آوریل 1936) پس از اعلام این مطلب از سوی استالین بود که علمای ماوراء ارس از جمله آکادمیسین میرزا ابراهیم اف، عضو فرهنگستان علوم آذربایجان و دکتر رفیعلی و… به استناد کشف استالین درمراسم هشتصدمین سال تولد نظامی در اتحاد جماهیر شوروی، نظامی را ترک و آذربایجانی خواندند و البته هیچ‌یک از آنان، آن بخش از اشعار ترکی او را به کسی معرفی نکردند! در چند سال گذشته بیتی جعلی از نظامی گنجوی، مستمسک بعضی ادعاهای کودکانه درباره این شاعر و فرزانه بزرگ شده است. «پدر در پدر مر مرا تورک بود// به فرزانگی هر یکی گرگ بود»... را در زمان اتحاد شوروی جعل کرده‌اند تا شاید بتوانند شناسنامه‌ای ترکی برای این شاعر بتراشند. از سوی دیگر، دیوانی ترکی را به این شاعر نسبت داده‌اند که هرگز از او نیست. با این توضیح که در شهر گنجه در قرون شاعران بسیاری بودند که از «نظامی» تخلص کرده‌اند. تاریخ‌سازان یکی از همین دیوان‌های متاخر ترکی را که سراینده‌اش تخلص نظامی داشت، به نظامی گنجوی پارسی‌گوی نسبت داده‌اند. دولت باکو در محدوده سرزمین تاریخی اران و شروان که حتی نام کشورش را در سال 1918 میلادی و در بی‌توجهی به اعتراض‌های ایرانیان و با هدف دست‌درازی و تجاوز به آذربایجان واقعی به مرکزیت تبریز جعل کرده، در راستای تلاش‌های ایران ستیزانه خود حتی هویت «بابک خرمدین» را هم دزدیده و مجسمه این سردار بزرگ استقلال و هویت تاریخ ایران زمین را با تبلیغ هویتی جعلی، به عنوان سرداری ترک، تجزیه طلب و ضدایرانی!!!! برافراشته است.
آیا هویت ایرانی «نظامی گنجوی» قابل انکار است؟
نظامی گنجوی به عنوان یکی از چهار ستاره درخشان شاعران پارسی گوی به همراه فردوسی، حافظ و مولانا در عرصه ادبیات و فرهنگ جهان شناخته شده است. نظامی گنجوی نیز همانند بسیاری از بزرگان تاریخ و فرهنگ ایران زمین همچون بوعلی سینا و ابوریحان بیرونی و مولانا، در غفلت ما ایرانیان به مصادره کشور‌های همسایه درآمده است. مزار این شاعر بزرگ ایرانی در شهر گنجه منطقه اران و شروان تاریخی (که به نادرستی و با جعل تاریخ جمهوری آذربایجان نام گرفته) قرار دارد که متاسفانه پس از انعقاد قرارداد ننگین گلستان در سال 1813 میلادی خارج از مرز‌های ایران کنونی قرار گرفته که همین امر سبب شده توسط دولت باکو مصادره و در انحصار تبلیغی آن قرار گیرد و حتی او را شاعری ترک و ضد ایرانی تبلیغ کنند.
جالب توجه این‌که بنابر سروده خود نظامی، خانه پدری و زادگاه این شاعر جهانی در ایران قرار دارد. نظامی برپایه شعری که خود سروده در شهر تفرش و روستای (تا) متولد شده‌است. این بیت از اشعار خود نظامی در اقبالنامه است: به تفرش دهی هست «تا» نامِ او/ نظامی از آنجا شده نامجو.
تفرشی بودن نظامی با شعری از شیخ بهایی نیز قطعی شده ‌است. آنجا که شیخ بهایی درباره نظامی می‌گوید:
ز اهل تفرش است آن گوهر پاک/ ولی در گنجه چون گنج است در خاک
لازم به ذکر است که نام پدر نظامی یوسف،‌زاده تفرش و مادرش نیز رییسه، یک کرد ایرانی بود. همچنین جدش «ذکی» و جد اعلایش «موید» را نیز اهل تفرش (در استان مرکزی ایران) خوانده‌اند.
پیشینه ایران‌دوستانه نظامی گنجوی
نظامی گنجوی با وجود تبلیغات ایران‌ستیزانه دولت باکو به میهن خود ایران عشق می‌ورزید که این مهر فزاینده به مام میهن در این ابیات سروده شده در هفت پیکر (که آن را بهرام‌نامه و هفت گنبد نیز خوانده‌اند) نمایان است:
همه عالم تن است و ایران دل/ نیست گوینده زین قیاس خجل/ چون که ایران دل زمین باشد/ دل ز تن به بود یقین باشد/ میانگیز فتنه میافروز کین/ ‌خرابی میاور در ایران زمین/ تو را ملکی آسوده بی‌داغ و رنج‌/ مکن ناسپاسی در آن مال و گنج
نظامی در سفر کوتاهی به دعوت قزل ارسلان (۵۸۱-۵۸۷ ه. ق.) به یکی از نواحی نزدیک گنجه، درآن دیار باقی ماند تا در سال ۶۰۲ هجری قمری در همین شهر در سن 63سالگی درگذشت و در آن سامان به خاک سپرده شد.
فرجام سخن آن که متاسفانه به دلیل ضعف تبلیغاتی مفرط ایرانیان است که بزرگان علم و فرهنگ و تاریخ ایران زمین یکی بعد از دیگری به تملک کشور‌های تازه سر برآورده درمی‌آیند و بدتر این‌که هیچ واکنش درخوری را هم از سوی ایرانیان شاهد نیستیم. به این جمله‌ها توجه کنید: «... به راستی این خطر است؟ ... وقتی یک شاعر در آنجا چنین مقامی می‌یابد، یعنی توجه به او و آثارش در آن سرزمین بیشتر شده است. شاید... همین زمینه‌ای شود برای ترجمه آثار نظامی به ترکی. این یعنی گسترش آن همه معارف، آموزه‌های اخلاقی و داستان‌های دلپذیر که در خمسه نظامی یافت می‌شود... چرا باید از این‌که پل‌هایی برای گسترش این فرهنگ و این زبان به دیگر نقاط دنیا ایجاد می‌شود، بترسیم؟ (!!!!) …ما نباید نگران باشیم که دیگران نظامی را از ما می‌گیرند.» (!!!!) این نوشته نه یک غیرایرانی، بلکه یک نویسنده به ظاهر ایرانی با نام م. ک. در ستون «بدون موضوع» روزنامه خ. است که از تبلیغات و جعل هویت «نظامی گنجوی» توسط دولت باکو این‌گونه دفاع می‌کند، وقتی یک به ظاهر ایرانی این‌گونه از جعل هویت مشاهیر فرهنگ ایرانی توسط ضد ایرانیان دفاع می‌کند از دشمنان ایران چه انتظاری می‌توانیم داشته باشیم؟ آیا این تفکر تاریخ‌ستیزی و هویت گریزی ایرانی نمایان باعث ناشناخته ماندن نظامی گنجوی و زادگاه او در میان ایرانیان و فرصت‌طلبی همسایگان آزمند ما نشده است؟ چرا خانه زادگاه نظامی گنجوی باید به دلیل ضعف مفرط فرهنگی در میان ایرانیان نیز ناشناخته باشد؟ عدم اطلاع‌رسانی همگانی در رسانه‌ها و مطبوعات ایرانی سبب شده زادگاه نظامی گنجوی در تفرش نه تنها در بین بسیاری از ایرانیان شناخته شده نباشد بلکه حتی با وجود درخواست‌ها و نامه‌نگاری‌های دلسوزان و علاقه‌مندان به تاریخ و فرهنگ ایرانی، با بهانه عدم وجود اعتبار توسط نهاد مسئول در استان مرکزی سال‌هاست به حال خود رها شده تا همانند خانه زادگاه فردوسی در روستای باژ خراسان توسط عوامل طبیعی و انسانی کاملا ویران شود. بی‌تردید توجه به اهتمام لازم برای پاسداشت و احیای هویت ملی ایرانی این شاعر بزرگ جهانی از جمله فراهم‌آوردن امکان مرمت و احیای باشکوه و درخور خانه نیمه‌مخروبه نظامی در روستای «تا» تفرش اقدامی است شایسته و بایسته که در برابر اقدامات جاعلانه دولت باکو، علاوه بر زنده کردن هویت ایرانی این شاعر بزرگ پارسی‌گوی، در جلب و معرفی نظامی به گردشگران ایرانی و خارجی و توسعه اقتصادی منطقه نیز بسیار تاثیرگذار خواهد بود.
*استادیار دانشگاه و پژوهشگر فرهنگی استراتژیک

یادداشت میر مهرداد میرسنجری در روزنامه بهار- صفحه 9-شماره 207-دوشنبه, 4 شهریور 1392

سقوط آزاد رتبه جهانی محیط‌زیست در ایران

  • میرمهرداد میرسنجری*


رتبه ۱۱۴ در میان ۱۳۴ کشــور! جایگاه ایران از نظر محیط‌زیست در سال ۲۰۱۲ است. یعنی 74 پله سقوط نسبت به سال ۲۰۰۶ که ایران رتبه ۴۰ را کسب کرده بود. بسیاری از صاحب‌نظران و دغدغه‌مندان، منتقدان عملکرد سازمان محیط‌زیست را که طبق قانون هم وظیفه حفاظت از مناطق چهارگانه طبیعی ایران در برابر تخریب‌ها و تجاوزها و هم مسئولیت نظارت بر محیط‌زیست انسان‌ساخت و جلوگیری از انواع آلودگی را برعهده دارند، کاملا ناموفق ارزیابی می‌کنند. متخصصان محیط‌زیست بر این باورند که سازمان حفاظت محیط‌زیست بیش از آن‌که به تکالیف نظارتی خود عمل کند، به عاملی برای رسمیت‌بخشی به پروژه‌های کلان سودآور (و درعین‌حال ناپایدار و مخرب محیط‌زیست) دستگاه‌های گوناگون مشغول بوده است. این را می‌توان از تعداد پروژه‌های ردشده در برابر پروژه‌های تاییدشده در دفتر ارزیابی سازمان حفاظت محیط‌زیست دریافت. سازمانی که وظیفه قاطعیت برخورد با تخلف محیط‌زیستی را فدای تعامل‌های دوستانه با متخلفان سودجو می‌کند، ‌باید اینچنین از استانداردهای بین‌المللی دور بماند. آلودگی شدید هوای کلانشهرها، هجوم ریزگردهای عربی بر سلامت جامعه، انباشت آلودگی‌های نفتی، توسعه به‌کار‌گیری سموم کشاورزی، تخلیه پسماندهای شهری در سواحل دریاها و رودخانه‌ها، تداوم تخریب و ویرانی تالاب‌های ایران، وضعیت بغرنج حیات‌وحش و درعین‌حال حمایت سازمان محیط‌زیست از شکار و شکارچی (جان‌گیر حیات وحش بی‌گناه) و تخریب جنگل‌های مناطق حفاظت‌شده تنها بخشی از عملکرد درخشان! سازمان محیط‌زیست در سال‌های اخیر بوده است. نکته جالب این‌که رییس سازمان حفاظت محیط‌زیست به جای عذرخواهی از مردم بابت سوءمدیریت خود، در مقام دفاع برآمده و کسب نمره مردودی در شاخص جهانی عملکرد محیط‌زیست (EPI) را به «عدم ارائه آمار و اطلاعات» فعالیت‌های درخشان! سازمان مطبوع خود به سازمان‌های بین‌المللی ربط داده و با شجاعت وصف‌ناپذیر اعلام کرده که «آمارهای بین‌المللی درباره وضعیت محیط‌زیست ایران را قبول ندارم و معتقدم پیشرفت‌های مناسبی در زمینه حفظ محیط‌زیست انجام شده و این تلاش‌ها ادامه دارد.» شاید منظور ایشان از پیشرفت محیط‌زیستی اهدای دو آهوی ایرانی در مراسم استقبال رسمی از ولیعهد قطر بوده یا اهدای پلنگ ایرانی به آقای پوتین برای به‌کارگیری به عنوان نماد المپیک زمستانی «سوچی» روسیه. این مدیر اجرایی که چند سال پیش با جابه‌جایی از مقام‌های اجرایی غیرمرتبط و حتی بعضا متضاد با اهداف محیط‌زیست مسئولیت این سازمان را بر عهده گرفت و هم‌اکنون که دوره او نیز به سر رسیده، سازمان را با خیال آسوده ترک می‌کند در جای دیگر به کار گرفته می‌شود. با این حساب این پرسش در افکار عمومی مطرح است که چه کسی پاسخگوی سیر قهقرایی محیط‌زیست ایران خواهد بود؟ کشمکش‌های راهسازی در جنگل ابر، تخریب گسترده جنگل‌های حفاظت‌شده دنا، راهسازی در تالاب انزلی، تخریب دریاچه پریشان، تداوم خشکی تالاب هامون و مسائل مهم محیط‌زیستی دیگر در برابر چشمان مدیران محیط‌زیست و با مماشات آنان در حالی ادامه داشته که سازمان محیط‌زیست طبق قانون وظیفه مقابله با این تخریب‌های غیرقانونی را عهده‌دار بود. از دیگر سو مسئولان سازمان حفاظت محیط‌زیست طرح جامع کاهش آلودگی تهران و کلانشهرها در حوزه مدیریت محیط‌زیست انسانی را با وجود اذعان به شکست از سوی نیروی انتظامی و شهرداری، طرحی موفق جلوه دادند. در سال‌های اخیر محیط‌زیست دریایی کشور نیز از تخریب مصون نمانده است. از جمله در اسکله کاسپین در دریای مازندران نه تنها آلودگی نفتی رفع نشد بلکه حتی خاکریزی مخرب محیط‌زیست هم افتتاح شد! و مدیریت سازمان همانند کنارگذر تالاب انزلی تنها به اعتراضی خفیف و بدون ضمانت نسبت به نداشتن ارزیابی زیست‌محیطی اکتفا کرد. از دیگر سو مدیریت سازمان محیط‌زیست با کمال تاسف به جای جلوگیری و ممانعت از کشتار گسترده حیات وحش بی‌گناه ایران به‌ویژه پلنگ‌های ایرانی، اعلام کرده چون پلنگ زیاد داریم کشتن پلنگ‌ها چندان اهمیتی ندارد! و درباره نیامدن درنای سیبری به تالاب فریدونکنار به فرافکنی روی آورد و اطلاعات نادرست را ارائه کرد. محیط‌زیست ایران در چند سال اخیر شاهد فاجعه نابودی دریاچه ارومیه نیز بوده است. نابودی جنگل‌ها نیز معضل دیگری است که در سال‌های اخیر شتاب بیشتری گرفته است. آلودگی هوای شهرهای بزرگ نیز تا بدانجا پیش رفته که شهرهای اهواز و سنندج در فهرست آلوده‌ترین شهرهای دنیا قرار گرفته‌اند. خشک شدن تالاب‌ها از دیگر معضلات محیط‌زیستی در سال‌های اخیر بوده است. تالاب انزلی به شدت کم‌آب شده و بخش‌های بزرگی از تالاب گاوخونی، ارژن، پریشان، آجی‌گل و تالاب سه‌گانه هامون نیز خشک شدند. وضعیت تالاب شادگان هویزه نیز نامناسب گزارش شده است. اهتمام شگفت‌آور وزارت نیرو برای توسعه صنعت ضدمحیط‌زیستی «سدسازی» اکوسیستم طبیعی ایران را دگرگون کرده، علاوه بر بی‌خانمان کردن و کوچ اجباری روستاییان، نابودی توامان عرصه‌های میراث فرهنگی و نابودی میراث طبیعی را به دنبال داشته است (همانند نمونه سد گتوند و سیوند و نابودی و به زیر آب رفتن جنگل‌های باستانی بلوط غرب). عدم ارائه فرصت تاثیر‌گذاری برای سازمان‌های مردم‌نهاد محیط‌زیستی و محدود کردن حوزه اختیارات نهادهایی که باقی‌ مانده‌اند نیز یکی دیگر از دلایل بدتر شدن وضعیت محیط‌زیست ایران در سال‌های اخیر بوده است. به راستی چرا انتخاب رییس نهاد متولی محیط‌زیست ایران باید در اولویت آخر انتصابات کابینه قرار گیرد؟ آیا واقعا محیط‌زیست ایران شایسته این‌گونه کم‌توجهی است؟
شاید بخشی از پاسخ به این بازمی‌گردد که متاسفانه دستگاه‌های اجرایی هنوز محیط‌زیست را نه به عنوان یک ضرورت حیاتی و ارزش اخلاقی بلکه همچنان به عنوان موضوعی لوکس و غیرضروری می‌نگرند. نگارنده همیشه و همه جا بر این موضوع تاکید کرده که پیشرفت رفاهی جامعه، سیاست جامعه، اقتصاد جامعه، فرهنگ جامعه و غیره. باید در بستری قابل اطمینان از محیط‌زیست مطلوب شکل بگیرد و پرورش یابد. چگونه می‌توان با سوءمدیریت منابع آب کشور، به اقتصاد مطلوب دست یافت؟ چگونه می‌توان مناطق حفاظت‌شده را به ویلا‌سازی شخصی اختصاص داد و سخن از توسعه فرهنگی جامعه کرد؟ چگونه می‌توان در محیط‌زیست آلوده شهری و حتی روستایی به خودکفایی کشاورزی رسید؟ متاسفانه نگاه کلی دستگاه‌های اجرایی نسبت به جایگاه محیط‌زیست تغییری پیدا نکرده است. این‌گونه است که یکی از ضعیف‌ترین و ناتوان‌ترین نهاد‌های دولتی، سازمان حفاظت محیط‌زیست بوده و متاسفانه همچنان نیز این‌گونه است.
برپایه این نگاه است که در یک هفته فراز و فرود و سخنان مطرح‌شده نمایندگان ملت برای بررسی کابینه پیشنهادی دولت یازدهم، کمترین اثری از تاکید بر حفاظت محیط‌زیست ندیدیم و در موضوع این بخش حیاتی که مستقیم با کیفیت زیست همه شهروندان ایرانی بستگی دارد کمترین سخنی به میان نیامد. این «عدم باورمندی» به محیط‌زیست و اهمیت و اولویت آن است که در روزهای گذشته که ایام پرمشغله ‌گذار کابینه جدید در حال انجام بوده، سازمان حفاظت محیط‌زیست را واداشته که بی‌سروصدا به جابه‌جایی‌ها و تصمیم‌گیری‌های ضدمحیط‌زیستی و سود‌جویانه شخصی، آن هم در لحظه آخر دوران مدیریتی سابق دست زند.
عدم باورمندی مسئولان سازمان به اصطلاح حفاظت محیط‌زیست سبب شده به جای تدابیر محکم برای ممنوعیت شکار و حفاظت بیشتر از زیستگاه‌ها در اقدامی برخلاف مصالح و منافع محیط‌زیست طبیعی روبه قهقرا و در معرض نابودی ایران برای تاسیس دفتر خدمات شکار و صید (بخوانید خدمات جان‌گیری جانداران بی‌گناه) موافقت صورت گیرد. حاتم‌بخشی تمامیت ارضی ایران در جزیره آشوراده، شاهکار دیگر مدیریت «غیرباورمند» محیط‌زیستی است. خبر نگران‌کننده‌ای منتشر شده مبنی بر این‌که جزیره استراتژیک و راهبردی «آشوراده» (که سال‌ها در اشغال نیروهای روس بود و به سختی توسط دولت وقت ایران به مام میهن بازگشت) در قالب یک طرح بلندمدت به بخش خصوصی واگذار (و در حقیقت فروخته) خواهد شد! این یعنی جدایی آشوراده از پناهگاه حیات‌وحش میانکاله یعنی فروش تمامیت ارضی ایران. به راستی این تصمیم با خودزنی ایرانیان در قاچاق و فروش با مجوز و بی‌مجوز خاک بسیار ارزشمند «بنتونیت» به امارات برای توسعه جزایر مصنوعی این کشور چه فرقی دارد؛ جزایری که علاوه بر آلودگی محیط‌زیستی تهدید مستقیم علیه تمامیت ارضی و فلات قاره ایران در خلیج‌فارس محسوب می‌شود. نمونه دیگر «غیرباورمندی» متولیان محیط‌زیست کشور، مصوبه حیرت‌انگیز مجوز نابودی مناطق حفاظت‌شده چهارگانه محیط‌زیستی برای توسعه عملیات معدن‌کاوی و بی‌خیالی سازمان متولی حفاظت محیط‌زیست برای ممانعت از آن است. متاسفانه حلقه مفقوده محیط‌زیست ایران، عدم ارتباطات بین سازمانی نهاد‌های تاثیر‌گذار در محیط‌زیست هستند. وزارت نیرو، وزارت صنعت، معدن و تجارت، وزارت راه و شهرسازی، وزارت جهاد کشاورزی، وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری و غیره. هریک یا بخشی از مسئولیت تخریب منابع طبیعی، آب و خاک و مناطق حفاظت‌شده را برعهده دارند یا سوءمدیریت انواع تخریب منابع و آلودگی‌های بهداشتی و صنعتی منابع آب، هوا و خاک به مسئولیت آن‌ها مربوط می‌شود. این در حالی است که همه خود را بی‌نیاز از پاسخگویی می‌دانند و سازمان ضعیف محیط‌زیست را چونان دستاویزی برای توجیه تصمیمات ضدمحیط‌زیستی خود
به کار می‌گیرند. از جمله در پدیده ضدمحیط‌زیستی سد‌سازی وزارت نیرو خود را موظف به انجام آن با حداکثر توان مالی و اقتصادی می‌داند و از هرگونه همکاری با نهاد مسئول مدیریت پایدار منابع آب یعنی آبخوانداری خود را بی‌نیاز می‌بیند. نتیجه این است: فروپاشی زندگی روستانشینان، به هم زدن اکوسیستم طبیعی منطقه، کمبود شدید منابع آب کشاورزی، خشک شدن دریاچه‌های پذیرنده، خشک شدن اراضی، افزایش سیل، نابودی میراث فرهنگی و میراث طبیعی در زیر آب سد، مهاجرت روستاییان به شهر‌ها و غیره.
در پایان باید به اقدام ارزشمند تشکل‌های محیط‌زیستی مردم‌نهاد اشاره کرد که در خرداد امسال پیش از برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری در بیانیه‌ای از رییس‌جمهوری منتخب خواستند تا شورای‌عالی محیط‌زیست را احیا کرده و به فکر تاسیس وزارت محیط‌زیست باشد. این یعنی ضرورت پاسخگویی نهاد متولی حفاظت محیط‌زیست در برابر هرگونه قصور و سوءمدیریت. از دیگر سو همه وزارتخانه‌ها و نهاد‌های مرتبط با محیط‌زیست باید بدانند که ارزش‌های ذاتی طبیعی قابل خریدوفروش نیستند. بنابراین مساله لزوم بازنگری متناوب در قوانین هم در بخش محیط طبیعی و هم در بخش محیط انسانی ضرورتی انکار‌ناپذیراست که همراهی همه وزارتخانه‌ها و نهاد‌های مربوط و مرتبط با محیط‌زیست طبیعی و انسانی را می‌طلبد زیرا مساله جدی‌تر از پرداخت جریمه در قبال آسیب‌های محیطی «امکان جبران» خسارت‌هاست؛ مساله‌ای که نه تنها حیطه مسئولیت سازمان حفاظت محیط‌زیست بلکه وظیفه ملی همه وزارتخانه‌های مرتبط و تاثیر‌گذار در کیفیت و کمیت محیط‌زیست ایران است.
*استادیار دانشگاه

تازه ترین یادداشت میر مهرداد میرسنجری در  صفحه 9 روزنامه ایران،سه شنبه 1 امرداد 1392


يادداشت روز
لزوم دفاع ازمنافع ملي ايران در درياي مازندران

نويسنده: دكتر مير مهرداد ميرسنجري *

موقعيت ژئو پلتيك و ژئو استراتژيك ايران زمينه ساز تهديد دائمي منافع ملي ايران در درازناي تاريخ كهن اين مرزو بوم بوده است. با اين حال متاسفانه اهميت منافع ملي و تماميت ارضي ايران زمين به طور عام و منافع و حقوق راهبردي ايران در منطقه بسيار با اهميت درياي مازندران يا درياي كاسپين (كه به نادرست خزر ناميده شده است)، از كمترين جايگاهي در تبليغات كانديداهاي هشتگانه رياست جمهوري برخوردار نبوده در حالي كه اصول 121 و 152 قانون اساسي يكي از مهم ترين وظايف رئيس جمهوري منتخب را دفاع از منافع ملي و تماميت ارضي كشور برشمرده است.
متاسفانه امروزه نام نامانوس «خزر» براي درياي شمال ايران در رسانه ها و مكاتبات ايرانيان متداول شده است. نامي با بار معنايي كاملاً ضد ايراني كه متاسفانه تنها در ايران به نادرست رسميت يافته و به كار گرفته مي شود.
آنچه با ساده انديشي و سهل انگاري مورد غفلت قرار گرفته اين است كه چرا ما بايد از نام خزرها استفاده كنيم؟ مردمي ضد ايراني، بيابانگرد، نيمه وحشي و بت پرست از صحرا هاي آسياي مركزي كه شهر هاي ساحلي ايران از جمله بادكوبه (باكو) و انزلي را مورد حمله و تجاوز و قتل و غارت قرار مي دادند. مردم اين قوم بعد ها يهودي شدند تا اين كه حاكميت آن ها در سده دهم ميلادي به دست اسلاوهاي شرقي نابود شد و در طول 1100 سال تا به امروز كه ما ايرانيان از نام اين قوم غير ايراني براي درياي شمال ايران استفاده مي كنيم هيچ حضوري در عرصه تاريخ منطقه نداشته اند.
رواج امروزي درياي خزر به طور كلي به پس از اشغالگري روس ها در دوره قاجاريه و كوتاه سازي دست ايرانيان از اين دريا برمي گردد. (منبع: كتابخانه ديجيتالي ديد)كه متاسفانه در چند سال اخير مجدداً شاهد رواج كاربرد اين نام غير متعارف هستيم.
اين در حالي است كه نام درياي كاسپين يا Caspian Sea نام رسمي بين المللي درياي شمال ايران است كه در اغلب كشورهاي جهان براي اشاره به اين درياچه به كار مي رود. نام درياي شمال ايران كه در جمهوري فارسي زبان تاجيكستان به درستي درياي كاسپين به كار مي رود، به انگليسيCaspian Sea بيان مي شود. اين نام امروزه از سوي كشورهاي عربي به شكل بحر القزوين استفاده مي شود. در زبان اردو نيز اين دريا به نام بحيره قزوين خوانده مي شود.
نام درياي مازندران يا طبرستان يا هيركانيا نام ديگر تاريخي اين درياست. در اسنادي كه در موسسات تاريخ شناسي روسيه است آمده، «نوجين زيس» در قرن دوازدهم نوشته است كه ايرانيان اين دريا را قرن ها درياي طبرستان مي خواندند، ولي چون واژه مازندران ميان بوميان طبرستان جايگزين گشته، آن را درياي مازندران مي خوانند. همچنين در ميان دانشمندان قرون پس از اسلام درياي مازندران به روي نقشه ها ثبت مي گشته، گذشته از آن نام درياي طبرستان به دليل مجاورت دولت طبرستان به آن بوده است، از طرفي هيركانيا كه در منابع يوناني و لاتين (Hyrcania Maro) آمده است (منبع: تاريخ هرودوت).
باري علايق عمومي رسانه هاي داخلي به مسائل روزمره چون نوسانات نرخ دلار و سكه سبب شده، با كمال تاسف تهديد منافع ملي و تماميت ارضي ايران از سوي همسايگان پر طمع، به رغم اهميت راهبردي و بلند مدتي كه براي نسل هاي آينده ايران زمين به همراه خواهد داشت، كم ترين پوشش خبري را هم از سوي رسانه هاي نوشتاري و ديداري و مجازي به همراه نداشته باشد.
چندي پيش وزارت خارجه دولت باكو ادعا كرده «...ايران بيش از 25 درصد از درياي كاسپين را تصاحب كرده(!!) اين مساله را به شوراي امنيت ارجاع مي دهيم، زيرا سكوي نفتي جديد ايران در مختصات جغرافيايي ۳۸ و ۲ درجه شمالي - ۵۱ و ۱ شرقي قرار گرفته كه اين منطقه جزو آب هاي سرزميني جمهوري باكو است.»(!!!) و سپس دولت باكو با گستاخي تمام، آنچه خارج شدن سكوي نفتي ايراني از آب هاي سرزميني ايران و ورود به آب هاي سرزميني جمهوري باكو ناميده است را محكوم كرده است. تهديدي كه متاسفانه با كمترين واكنش ديپلماتيك رو به رو نشد.....

توضیح این که کلیه مطالب این صفحه مقاله اینجانب است که به دلیل محدودیت های جا بخشی با نام مستعار رضوی چاپ شده است. برگرفته از:

http://www.iran-newspaper.com/1392/5/1/Iran/5421/Page/9/Index.htm
Photo: ‎تازه ترین یادداشت میر مهرداد میرسنجری در روزنامه ایران،سه شنبه 1 امرداد 1392

يادداشت روز 
لزوم دفاع ازمنافع ملي ايران در درياي مازندران

نويسنده: دكتر مير مهرداد ميرسنجري *

موقعيت ژئو پلتيك و ژئو استراتژيك ايران زمينه ساز تهديد دائمي منافع ملي ايران در درازناي تاريخ كهن اين مرزو بوم بوده است. با اين حال متاسفانه اهميت منافع ملي و تماميت ارضي ايران زمين به طور عام و منافع و حقوق راهبردي ايران در منطقه بسيار با اهميت درياي مازندران يا درياي كاسپين (كه به نادرست خزر ناميده شده است)، از كمترين جايگاهي در تبليغات كانديداهاي هشتگانه رياست جمهوري برخوردار نبوده در حالي كه اصول 121 و 152 قانون اساسي يكي از مهم ترين وظايف رئيس جمهوري منتخب را دفاع از منافع ملي و تماميت ارضي كشور برشمرده است.
    متاسفانه امروزه نام نامانوس «خزر» براي درياي شمال ايران در رسانه ها و مكاتبات ايرانيان متداول شده است. نامي با بار معنايي كاملاً ضد ايراني كه متاسفانه تنها در ايران به نادرست رسميت يافته و به كار گرفته مي شود.
    آنچه با ساده انديشي و سهل انگاري مورد غفلت قرار گرفته اين است كه چرا ما بايد از نام خزرها استفاده كنيم؟ مردمي ضد ايراني، بيابانگرد، نيمه وحشي و بت پرست از صحرا هاي آسياي مركزي كه شهر هاي ساحلي ايران از جمله بادكوبه (باكو) و انزلي را مورد حمله و تجاوز و قتل و غارت قرار مي دادند. مردم اين قوم بعد ها يهودي شدند تا اين كه حاكميت آن ها در سده دهم ميلادي به دست اسلاوهاي شرقي نابود شد و در طول 1100 سال تا به امروز كه ما ايرانيان از نام اين قوم غير ايراني براي درياي شمال ايران استفاده مي كنيم هيچ حضوري در عرصه تاريخ منطقه نداشته اند.
    رواج امروزي درياي خزر به طور كلي به پس از اشغالگري روس ها در دوره قاجاريه و كوتاه سازي دست ايرانيان از اين دريا برمي گردد. (منبع: كتابخانه ديجيتالي ديد)كه متاسفانه در چند سال اخير مجدداً شاهد رواج كاربرد اين نام غير متعارف هستيم.
    اين در حالي است كه نام درياي كاسپين يا Caspian Sea نام رسمي بين المللي درياي شمال ايران است كه در اغلب كشورهاي جهان براي اشاره به اين درياچه به كار مي رود. نام درياي شمال ايران كه در جمهوري فارسي زبان تاجيكستان به درستي درياي كاسپين به كار مي رود، به انگليسيCaspian Sea بيان مي شود. اين نام امروزه از سوي كشورهاي عربي به شكل بحر القزوين استفاده مي شود. در زبان اردو نيز اين دريا به نام بحيره قزوين خوانده مي شود.
    نام درياي مازندران يا طبرستان يا هيركانيا نام ديگر تاريخي اين درياست. در اسنادي كه در موسسات تاريخ شناسي روسيه است آمده، «نوجين زيس» در قرن دوازدهم نوشته است كه ايرانيان اين دريا را قرن ها درياي طبرستان مي خواندند، ولي چون واژه مازندران ميان بوميان طبرستان جايگزين گشته، آن را درياي مازندران مي خوانند. همچنين در ميان دانشمندان قرون پس از اسلام درياي مازندران به روي نقشه ها ثبت مي گشته، گذشته از آن نام درياي طبرستان به دليل مجاورت دولت طبرستان به آن بوده است، از طرفي هيركانيا كه در منابع يوناني و لاتين (Hyrcania Maro) آمده است (منبع: تاريخ هرودوت).
    باري علايق عمومي رسانه هاي داخلي به مسائل روزمره چون نوسانات نرخ دلار و سكه سبب شده، با كمال تاسف تهديد منافع ملي و تماميت ارضي ايران از سوي همسايگان پر طمع، به رغم اهميت راهبردي و بلند مدتي كه براي نسل هاي آينده ايران زمين به همراه خواهد داشت، كم ترين پوشش خبري را هم از سوي رسانه هاي نوشتاري و ديداري و مجازي به همراه نداشته باشد.
    چندي پيش وزارت خارجه دولت باكو ادعا كرده «...ايران بيش از 25 درصد از درياي كاسپين را تصاحب كرده(!!) اين مساله را به شوراي امنيت ارجاع مي دهيم، زيرا سكوي نفتي جديد ايران در مختصات جغرافيايي ۳۸ و ۲ درجه شمالي - ۵۱ و ۱ شرقي قرار گرفته كه اين منطقه جزو آب هاي سرزميني جمهوري باكو است.»(!!!) و سپس دولت باكو با گستاخي تمام، آنچه خارج شدن سكوي نفتي ايراني از آب هاي سرزميني ايران و ورود به آب هاي سرزميني جمهوري باكو ناميده است را محكوم كرده است. تهديدي كه متاسفانه با كمترين واكنش ديپلماتيك رو به رو نشد.....

برگرفته از:
http://www.iran-newspaper.com/1392/5/1/Iran/5421/Page/9/Index.htm‎