جهان ایرانی

کوشش قهرمانانه برای نگهداشت هویت فرهنگی و تاریخی

برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 87، سال سیزدهم، تیر و امرداد 1394، رویه 34 تا 35

 

 

در شرایطی که باشندگان در جغرافیای سیاسی کنونی ایران، چنان که بایسته این روزگار است، به مسایل فرهنگی و تاریخی خویش بها نمی‌دهند، و شعر فخیم فارسی آماج نام‌جویی‌های دروغین «متشاعران جیغ بنفشی» شده است، در افغانستان و تاجیکستان، در ادامه پایداری دیرین در برابر سیاست هویت‌زدایی استعمار کهن و نوی روسیه و انگلیس، کوشش‌های شایان ارج گذاری و قهرمانانهای برای حفظ هویت فرهنگی، تاریخی و تباری مردمان این سر زمینها جریان دارد.

می‌توان نمادها و نشانه‌های گوناگونی را در این زمینه پیش رو گذاشت؛ اما، ما در این جا تنها به کوششهای فرهنگی باشندگان کنونی در این سرزمینها  اشارهای گذرا میکنیم. (کسانی که بخواهند به گستره و ژرفای این کوششها پی ببرند، می‌توانند با گشت و گذار در شبکههای اجتماعی در یابند که هم‌تباران و همخانمانان ما در افغانستان و فرارود، چگونه با کمترین امکانات، زبان فارسی و هویت ایرانی خود را پاس می‌دارند)

نماد این کوششها را در شعر کنونی فارسی در سر زمینهای یاد شده به راحتی می‌توان باز یابی کرد. در جای‌جای افغانستان، تاجیکستان و دیگر سرزمینهای فرارودان شاعران اندیشمند، فرهیخته و نازک اندیشه، شعرهای فخیمی می‌سرایند که در بسیاری از آنها مضمون اصلی، پیامی به نیا خاک و فرهنگ و تاریخ ایرانی است. (بگذریم از انجمنهای ادبی و فرهنگی بسیاری که در این سر زمینها دایر شده اند و با دست خالی و تنها با استفاده از شبکه‌های اجتماعی، تاریخ، فرهنگ و تبار مشترک با ایرانیان باشنده در جغرافیای سیاسی ایران کنونی را فریاد می‌زنند)

برای نشان دادن این کوشش‌ها، چند شعر از شاعران کنونی افغانستان و تاجیکستان را در زیر می‌آوریم تا تلنگری باشد برای آن که ما را از خواب زدگی و از خویش بیگانگی به در آورد:

 

جغرافیای پارسی سرودهٔ نجیب بارور از افغانستان

از بــخارایم، اصیــلاً  تاجـکستانیستم
شهــروند مشــهد و شـیراز، ایرانیستم

رستم و سهراب و فردوسی، منم کاخ بلند
رودکـی‌ام، جامـی‌ام،  اشعار خاقانیستم

مادر بومـسلـم و زاینـده‌ی کاووس و کَی
مخفـیام، فرزانه و سیمین، کاشانیستم

مــرز را بـردار: آقــا، آشــنای ســابقم!
«بوی جوی مولیانم» صلح و پیمانیستم

دردهایت، دردهایم، رنجهایت، رنجهایم
سرخ‌تر از خون تو، لعـل بدخشــانیستم

خانه‌ام تقسیـم در جـغرافیای پارسیست
کابل و کـولاب و تـهرانم، خراسانیستم

از کتاب: نام دیگر کابل

 

وطنم کجاست سرودهٔ رستم عجمی از تاجیکستان

وطــنم کجاست ای نقشه!؟ دوشنــبه یا سمرقند؟
وطــن یـگانه یا چنـــد شــناســنامه تا چــند؟
ستمــی که مــن کشیــدم، نشــنیدم و نـدیدم
که کــسی کــند به خــویش پدری کند به فرزند
پــدرا ! چرا غــریبــانه مـرا  ز خویش  راندی؟...!
پــدرا ! چــگونه طفــلان تــو  را  ز تو گـرفتند؟!
چــه خــریــده‌ای غریبی، به بهای خودفریبی...
تو جــزیــره بــودی از بیــن دو  رود  تا  فــرارود
تو فــراخ بــودی از ســاحــل کرخه تا به هِلمند
اَرَسَــت چــرا نــزارَد؟ کــه زِ ابــر خــون ببارد
که بــدین نَــمَط بــیارد، بــرســاندش به اروند
نه که بی رگ است پامیر و رگش تهیست از خون
نه در خامُش است و بیکــینه که یــخ زده دماوند
به امیــد  دیــدن خاطــرههای مــه گـرفته‌ست
که ســرک کــشده البــرز و سـرک کشیده الوند
چه نــسیم داغ و تــلخی ! ز دمــشق یا ز بلخی؟!
به کجــا رسیـده نوروز، و که دود کرده اسپند...؟!


 
بر مزار پیر توسی سرودهٔ فردوس اعظم از تاجیکستان

از دیـار  رودکـی بر  ملـک ایــران آمدم
ســوی ایــران از کنار آل سامـان آمدم

بر مــزار پیــر توسی، با هزاران پیک نو
از دوشنبه، خجند و رشت و ختلان آمدم

هموطن بازآ به استـقبال این هم‌میهنت
چند روزی بهر دیدارت چـو مهمان آمدم

تاجیک و افغـان و ایرانی همه از یک تبار
از دوشنبه من به کابل سوی تهران آمدم

آمدم تا خویـش را  در خویشتن  پیدا کنم
چون نشـان آل سـامان بر خراسان آمدم

 

چکامه ناز سرودهٔ ظفر صوفی از ازبکستان (مقیم تاجیکستان)

زادهٔ بلــخ و بخــارا و ســمنگانم، رفیق
هم ز شــیراز و ســمرقند و نمنگانم، رفیق

از نسف، از کیش و کابل از خجند و اصفهان
هم ز چاچ و مرو و خوارزم و زرافشانم، رفیق

زابلی، فرغــانه‌ای، تبــریزی  یا تهـرانی‌ام
از هــراتم یــا  ز تَرمــز و بدخـشـانم، رفیق

هم ز پنج و ونج و درواز و هم از وشت و رشـت
هم ز هند و کاشـغر، از اوش و گیـلانم، رفیق

هم ز یزدم یا زکاشـان، هم ز توسم یا ز شوش
هم ز خاک پاک  رسـتم خیز سیـستانم، رفیق

یادگار بی ستون و تخـت جمشید از من است
گر ز دیــزک یا کـهندز یا ز خـتلانم، رفیق

قــصه کــوته، گر ز خــاک آریــانای قدیم
گز ز ایــرانم، اگــر از تاجــکــستانم، رفیق

شیعــه یا ســنی و از هر مشــربی، یا مکتبی
دهری ام، زردشتی ام، یا که مسلمانم، رفیق

ملــت من تاجیــک و باشــد زبانــم پارسی
پاســدار ننــگ و نامــوس نیــاکانم، رفیق

 

هویت سودهٔ نجیب بارور از افغانستان

بویی بیـــاوریـد که از جـــوی مولیـــان
یادی بیـــاوریــــد که از یـــار مهــربان

من تشـــنه‌ام، صـــراحی حافــظ بیاورید
تا سرکشـــم به وسـعت یک جرعه آسمان

فردوســی‌ام، نمــاد خراسان من چه شد؟
«دی شیخ با چراغ » نه انسان من چه شد؟

از درد می‌نـــویســم و هــمدرد نیــستید
ای کـــاوه‌ها، مگر چه شده، مرد نیستید؟

فر و شکـــوه تاج خـــراسانمان چه شد؟
کاخ بلنـــد و رســـتم دستانمان چه شد؟

ســروی بیاوریـــد که بســتانم آرزوست
تصویـــرهایمــان ز چه افـتاده مختلف؟

در قـــاب واحــدانه، خراســانم آرزوست
تهرانــی و خجنــدی و افـغانی از چه شد؟

«از دیــو و دد ملــولم و انسانم آرزوست »

از بلـــخ تا به قـــونیـــه آواز می‌کـــشم
بالی بیـــاوریـــد که پـــرواز میکشـــم

در تابلـــوی کابـــل زیـــبا، کنـــار هم
نقـــش دوشنـبه، نقشه‌ی شیراز می‌کشم

«بویــی عجیب میرسد از جوی مولیان »
یادی عجـــیب می‌دهــد از یـــار مهربان

با شعـــر خـــود به شــهر سمرقند میروم
با این پـــیام و شــاخهی لبــخند میرویم

از نقشـــه‌های کهـــنه بخـــارا بیــاورید
هویـــت حقیــــقی مـــا را بیـــاوریــد

دیـــروز از تـــمدن خـــود، تاج داشـتیم
دریـــای علـــم و جنـــبش امواج داشتیم

سر را به پــای هیــچکسـی خـم نمیشدیم
بر دار تــرس گــردن حــلاج داشــتــیـم

ای کاوه‌هــا مگــر چه شــده، مرد نیستید؟
مــن درد می‌نــویســم و همدرد نیستید !!!