حکمت و فلسفه

ایران، زادگاه فلسفه

برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 64، سال نهم، آذر و دی 1389، رویه 36


دکتر یزدگرد

ریشه‌های آشکار افکار فلسفی را می‌توان دست‌کم، تا پیام‌آوری زرتشت یعنی سال‌های 1828 پیش از میلاد مسیح (2449 سال پیش از هجرت پیامبر از مکه به مدینه)، از لابه‌لای اسناد کهن این سرزمین، پی‌گیری کرد.

دیوگنس (Diogenes) می‌نویسد که ارستو کتابی با عنوان Magikos تالیف کرده بود‌. پاره‌ای از پژوهشگران، کتاب مزبور را به رودون Rodon و یا آن تیس‌تنس (Anthisthenes) نسبت می‌دهند‌. امتیاز این کتاب در آن است که زرتشت را واضع فلسفه معرفی می‌کند‌. هرچند که بسیاری، واضع فلسفه را خود ارستو می‌دانند و یا به رودون نسبت می‌دهند.1

دیوگنس نیز آگاهی می‌دهد که ارستو در کتاب بزرگ خود به نام « پیرامون فسلفه» (Peri Philosophia‌)، درباره‌ی فلسفه‌ی مغی به گستردگی سخن گفته است.

پلوتارخوس (Plutharchos) مورخ و دانشمند یونانی که در سده‌ی نخست میلادی می‌زیسته (‌120ـ 46 میلادی‌)‏، می‌نویسد:2

«آن چه از وی ]زرتشت[ درباره‌ی آیین ایـرانیان و به ویژه معتقدات،‌ فقه و اساطیر زرتشتی باقی مانده، حایز کمال توجه است».

بدین‌سان، باید گفته شود که:3
پیدایش جهان بینی فلسفی و یا به گفته‌ی بهتر، توجیه و تفسیر هستی از دستاوردهای زرتشت است‌. از این رو، به حق فرزانگان یونان، زرتشت را واضع فلسفه می‌شمارند‌. آن هم کسانی مانند ارستو و افلاتون».
هم‌چنین باید دانست که:4
زرتشت،‌ اندیشه‌ور و دادگذار ایـران باستان در گاهان پنج‌گانه‌ی خویش، هم‌چون شاعری پرشور و فیلسوفی ژرف‌ بین، بنیادی‌ترین پرسش‌ها را که در زمان وی در برابر آدمی مطرح بوده است ـ و بسیاری از آن‌ها‏، هنوز هم مطرح است ـ به میان می‌کشد و چون جوینده‌ای سخت‌کوش و دریادل، در پی گشودن چیستان‌های زندگی است.

در دنباله‌ی گفتار، دکتر جلیل دوست‌خواه، می‌افزاید:5

زرتشت متفکر نوآوری بود که اندیشه‌ها و باورهای انقلابی خویش را با دقت و تیزبینی فیلسوفی روان‌شناس و جامعه‌شناس و اندیشه‌وری بلند پرواز و آینده‌گرا و شاعری پرشور و هنرمند، در پنج سرود جاودان، به یادگار گذاشت.

نخستین کس از میان یونانیان و یونانی تباران که به ایـران و بابل سفر کرد، پی‌تاگورس (Pytagarosas) یافی ثاغورس بود‌. از یاد نبریم که قصد او از سفر به ایـران و بابل، به منظور آموختن و فرا گرفتن دانش و فلسفه نبود‌. وی به عنوان سرباز مزدور در خدمت ارتش مصر بود و در لشگرکشی کمبوجیه به مصر، به اسارت ارتش ایـران درآمد‌. از آن‌جا وی همراه سپاهیان ایـران به بابل سفر کرد و مدت دوازده سال میان مغان و کلدانیان زیست.
وی در سال 525 پ‌م در مصر بود‌. دوازده سال نیز در میان ایرانیان در بابل گذراند‌. بدین‌سان، می‌بایست در سال 513‌ پ‌م به زادگاهش ساموس (Samus) برگشته باشد.
نویسندگان یونانی تبار و یونانی و رومی در عهد باستان، در باره‌ی این سفر پیتاگورس به ایـران و آشنایی با افکار زرتشت یا فلسفه‌ی مغان و آموختن سحر و نجوم نزد مغان کلدانی، بسیار سخن گفته‌اند.

 در این جا، می‌توان از پاره‌ای از آنان، مانند: چه‌چه‌رو (Cicero‌)، والریوس ماکسی موس (Valerius Maximu‌)، لوسیس آپولیوس (Lucies Apulieus‌)، کلمنس الکساندرنیوس (‌Clemens Alexanderius‌)، دیوگنس لائرتیوس (‌Diogenes Laertius) نام برد‌. اینان افزون بر سفرهای پیتاگورس، به مسافرت امپدوکلس (Empedocles‌)، ‌دموکریتوس (Democritus‌)، پلاتو و ...، به قلمرو ایـران اشاره کرده‌اند.
پورفی‌ریوس(‌Porohyrius‌)، از پیتاگورس نقل می‌کند که وی ]مغ= زابرتاس[، دوستی را بر همه چیز برتری می‌دهد و آفریدگار، یعنی ]هورمزد[ (Oromazes) را به سان پیکره‌ای از نور و روشنایی ناب، تصویر کرده و روان وی که گرایش به راستی دارد، از دروع گریزان است‌. (در فروردین‌ یشت و هرمزدیشت می‌خوانیم که جسم خداوند از نور است و روان وی از راستی.)
وی می‌گوید که « پیتاگورس »، تنها با کلدانی‌ها گفت‌وگو نکرد‌. بلکه وی با شخص زابرتاس ]زوب، زو[ نیز هم سخن بوده، یعنی مردی که از آغاز زندگی، خود را از گناه و زشتی و دروغ، دور نگاه داشته و به مردم راه پاک‌منشی و درستی آموخته است.

تاتی‌یانوس(‌Tatianus‌)، می‌گوید: دموکریت (‌375 ـ 460 پ‌م‌) بیش‌تر عمر خود را در سفر شرق (‌قلمرو دولت ایـران‌) گذارنیده از استانس (Ostanes) مغ که یکی از مغان ایرانی بابل بود، ‌بسیار ستایش کرده است‌. چنان که نویسندگان به پیروی از پیتاگورس،‌ زابرتاس (‌زوب، زو‌) را زرتشت معرفی کرده‌اند و برای افزایش مقام خود، ‌استانس را نیز زرتشت خوانده‌اند‌. وی درباره‌ی کلمنس الکساندرنیوس می‌گوید که وی پیرو و دوستار پارسیان و فلسفه‌ی مغی بود ...

تعدادی از کسانی که در دوران باستان به نام یونانی معرفی شده‌اند، می‌توان گفت که به نوعی یونانی تبار و یا یونانی زبان بوده‌اند‌. آن‌ها‌، ساکن قلمرو شاهنشاهی ایـران بودند و در نتیجه شهروند ایـران به شمار می‌رفتند‌. گروه دیگر یونانیان، علم و فلسفه را در قلمرو شاهنشاهی ایـران آموختند و با خود به سرزمین مادری‌شان بردند‌.

از گروه نخست، می‌توان از خسانتوس (Xantus) و نیز هردوت نام برد‌. هردوت در نوشته‌های خود، به ویژه درباره ی آیین مغان و زرتشتی و پارسیان و شخص زرتشت، از آثار وی بسیار بهره گرفته است.


پی‌نوشت‌ها:

1- تاریخ مطالعات دین‌های ایرانی – هاشم رضی – انتشارات بهجت – چاپ دوم – تهران 1371 – رویه 139
2- همان – رویه‌های 141-140
3- همان – رویه 143
4- اوستا، کهن‌ترین سروده‌های ایرانیان – دکتر جلیل دوست‌خواه – چاپ پنجم – انتشارات مروارید – تهران 1379 – ج 1- رویه سی‌وشش
5- همان – رویه سی و هفت