پنج شنبه, 09ام فروردين

شما اینجا هستید: رویه نخست فردوسی و شاهنامه حكيم فردوسی حجت موجه تشیع

حكيم فردوسی

حجت موجه تشیع

برگرفته از روزنامه اطلاعات

دکتر مهدی محقق ـ رئیس انجمن ترویج زبان و ادب فارسی ایران

اکنون مایه بسی مسرّت است که این انجمن با توفیقات الهی چهلمین سال تأسیس خود را جشن می‌گیرد و بدین‌مناسبت چهلمین نشریهٔ خود یعنی شاهنامهٔ حکیم طوس را به اهل دانش و بینش تقدیم می‌دارد.

انجمن در سال گذشته بنابر توصیه یونسکو مبنی بر تعظیم و تکریم فردوسی در سالهای 2010 و 2011 به مناسبت هزارمین سال سرایش شاهنامه، همایش موضوعی ـ تخصصّی خود را در دولت‌آباد اصفهان برگزار کرد و در آن همایش مبانی دینی و اخلاقی شاهنامه، مورد بررسی و تحقیق قرار گرفت و بدان‌مناسبت دو جلد کتاب: 1) هزارهٔ شاهنامه 2) زال و سیمرغ به اهل علم و دوستداران فردوسی و شاهنامه تقدیم گشت.

بخت وارون فردوسی که در زمان حیات خود به اتّهام رافضی بودن یعنی دوستی عترت و خاندان پیغمبر(ص) در انزوا بسر می برد، پس از ده قرن اکنون با نشرهای مختلف شاهنامه جبران می‌شود. این اتّهام، همان اتّهامی است که وقتی چهار حامل، جنازهٔ حضرت موسی‌بن‌جعفر(ع) را از سیه چال زندان بیرون می‌‌آوردند، برای توجیه اعمال شرم‌آور و ننگین خود، ندای «هذا امام الرّفضه»(این، پیشوای رافضیان است) سر می‌‌دادند:

کَالعرشِ حُمِّل فَوقَ أربَعَ حامِلِ نَورُ الاله یَراهُ ذُوالأبصارِ

ولی فردوسی همچنان که در زمان حیات خود با نظم شاهنامه، زبان فارسی را از نابودی رهایی بخشید و روح وطن‌پرستی را در مردمان این سرزمین تقویت کرد، در زمان ممات خود حجّتی موجّه برای شیعیان آل پیغمبر(ص) بود؛ چنان که وقتی ناصبیان شیعه‌ستیز در قرن ششم مدّعی شدند که: «شیعیان هیچ مرتبتی در دین و دنیا نداشته و خدمتی به دانش و فرهنگ نکرده‌اند»، مدافعان شیعه در پاسخ، وجود مبارک فردوسی را به عنوان مثالی بارز از برای استوار سازنده کاخ زبان و ادب فارسی ارائه می‌دادند.

به رغم مدّعیانی که منع عشق کنند
جمال چهرهٔ او حجّت موجّه ماست

تفصیل این مطلب آنکه در کتاب النّقض(تألیف حدود 560 هجری)، صفحه 177، آنجا که یکی از شیعه‌ستیزان می‌گوید: «در همه جهان هرگز رافضئی(=شیعه‌ای) نبوده است که او در دین و دولت، قدری یا قدمی یا جاهی یا منزلتی یا حرمتی یا نامی بوده باشد».

عبدالجلیل قزوینی رازی، مؤلّف کتاب در پاسخ این بی‌حرمتی و ناآگاهی به ذکر طبقات مختلف علما و بزرگان شیعه می‌پردازد و در این فصل(ص 251 و 252) می‌گوید: «...امّا از شعرای فارسیان که شاعی(= شیعه) و معتقد بوده‌اند و متعصّب هم اشارتی برود به بعضی، اوّلاً فردوسی شاعی (= شیعی) بوده است و در شهنامه چند موضع به اعتقاد خود اشارت کرده است و شاعری طوسی به فردوسی افتخار می‌کند و می‌گوید:

هر وزیر و عالم و شاعر که او طوسی بود
چون نظام‌الملک و غزّالی و فردوسی بود»

یکی از موارد بارزی که عبدالجلیل قزوینی رازی در بالا به آن اشاره کرده است، آنجاست که حکیم طوس می‌گوید:

حکیم این جهان را چو دریا نهاد برانگیخته موج از او تندباد

چو هفتاد کشتی بر او ساخته همه بادبان‌ها برافراخته

یکی پهن کشتی به سان عروس بیاراسته همچو چشم خروس

محمد بدو اندرون با علی همان اهل بیت نبیّ و وصی

اگر چشم داری به دیگر سرای به نزد نبیّ و وصی گیر جای

گرت زین بد آید گناه من است چنین است و این دین و راه من است

براین زادم و هم بر این بگذرم چنان دان که خاک پی حیدرم

چنان که ملاحظه می‌شود، شاعر شیعی طوس با به کار بردن کلمهٔ «هفتاد» اشاره حدیث تفرقه کرده که پیغمبر(ص) فرمود: «امّت من پس از من بر هفتادوسه فرقه تقسیم می‌شوند که یک فرقه از آنان نجات یابنده‌اند»؛‌ و هم با کلمهٔ «کشتی» اشاره به حدیث سفینه کرده است که پیغمبر(ص) فرمود: «مَثَل اهل بیت من، مَثَل کشتی نوح است که هر که به آن داخل شد، رهایی یافت و هر که از داخل شدن تخلّف نمود، در دریا غرق گردید» و با به کار بردن کلمهٔ «وصی» که صراحت بر جانشینی حضرت علی‌بن ابی‌طالب(ع) دارد، به تشیّع خالص خود اعتراف کرده است.

مسلّماً این اقرار صریح شاعر، سلطان محمود متعصّب را که در ری دویست‌دار به پا کرده و معتزلیان و روافض (= شیعیان) را حلق‌آویز نموده و خروارها کتاب و دفتر آنان را در زیر دار آنان سوزانده، خوش نمی‌آمده و فردوسی را به اتّهام اعتزال و رافضی بودن از حقّ خود محروم ساخته است و این اتّهام رایجی بود که اهل دین و دانش را با آن، گرفتار می‌ساختند که:

نام نهی اهل علم و حکمت را رافضی و قرمطیّ و معتزلی

بنابراین فردوسی خود می‌دانسته که اعتقادات دینی او نزد حاکمان زمان گناه محسوب می‌شده و او، این گناه را به جان خریده و راه و روش عقیدتی و دینی خود را صریحاً بیان داشته است و مسلّماً مذکّر طابران(به قول نظامی در چهار مقاله) و ابوالقاسم شیخ‌الاکابر(به قول عطّار در اسرارنامه) که اجازه نداده بر پیکر فردوسی نماز گزارند و او را در گورستان مسلمانان دفن کنند، نقل مآثر و آثار و تواریخ ایرانیان که از آن، تعبیر به «گبری» و «گبرکی» می‌کردند، چندان مهم نبوده که دوستی او نسبت به اهل بیت پیغمبر و خاک پای حیدر بودن شاعر برایشان دردآور بوده است و در نتیجه می‌توان گفت فردوسی قربانی عقاید شیعی خود شده است.

هرچند فردوسی در عُسرت و تنگدستی و به قول خود او، «پیری و نیستی» روی در نقاب خاک کشید، ولی شاهنامهٔ او در خانه‌های ایرانیان راه یافت، نه تنها دور کرسی‌های خانواده‌های ایرانی، بلکه در قهوه‌خانه‌ها از شجاعت و دلیری و وطن‌پرستی که فردوسی توصیف کرده، نقل قول شد و حرفه «نقّالی» را به وجود آورد و ارزش شاهنامه در طیّ قرون، متزاید و مضاعف گردید، به قول ملک‌الشّعرای بهار:

معجز شهنامه از تاتار، دهقان‌مرد ساخت
وز نی صحرانشینان کرد، چنگ رامتین

شناعت عمل مخالفان فردوسی هم پس از سالیان دراز در خراسان بازگو شد؛ چنان که بر زبان شیخ فرید‌الدّین عطّار نیشابوری، شاعر بزرگوار قرن هفتم هجری بدین‌گونه جاری گشت:

شنودم من که فردوسی طوسی که کرد او در حکایت بی‌فسوسی

به بیست و پنج سال از نوک خامه به سر می‌برد نقش شاهنامه

به آخر چون شد آن عمرش به آخر ابوالقاسم که بد شیخ اکابر

اگر چه بود پیری پرنیاز او نکرد از راه دین بر وی نماز او

چنین گفت او که فردوسی بسی گفت همه در مدح گبری ناکسی گفت

به مدح گبرکان عمری به سر برد چو وقت رفتن آمد بی‌خبر مرد

مراد در کار او برگ ریا نیست نمازم برچنین شاعر روا نیست

چو فردوسی مسکین را ببردند به زیر خاک تاریکش سپردند

در آن شب، شیخ او را دید در خواب که پیش شیخ آمد، دیده پُر آب

زمرّدرنگ تاجی سبز بر سر لباسی سبـزتر از سبـزه در بَر

به پیش شیخ بنشست و چنین گفت که ای جان تو با نور یقین جفت

نکردی آن نماز از بی‌نیازی که می ننگ آمدت زین نانمازی

خدای تو جهانی پُر فرشته همه از فیض روحانی سرشته

فرستاد اینت لطف کارسازی! که تا کردند بر خاکم نمازی

خطم دادند بر فردوس اعلی که «فردوسی به فردوس است اولی»

خطاب آمد که «ای فردوسی پیر! اگر راندت ز پیش آن طوسی پیر

پذیرفتم منت تا خوش بخفتی بدان یک بیت توحیدم که گفتی»

هرچند که فردوسی شاهنامهٔ خود را با یاد خدا و توحید و صفات او آغاز می‌کند و جای‌جای در شاهنامه به آیات و احادیث استشهاد می‌جوید، امّا «بیت توحید» را که عطّار به آن اشاره کرده، نویسندگان این بیت منسوب به او را یاد کرده‌اند:

جهان را بلندی و پستی تویی                 ندانم چه ای، هرچه هستی تویی


حکیم طوس در جای‌جای از شاهنامه، موضع خود را به عنوان یک موحّد شیعی بیان داشته و توحید و صفات خداوند را با زبان شیرین فارسی که عارف و عامی، آن را دریابند، بیان داشته است از جمله:

سخن هیچ بهتر ز توحید نیست به ناگفتن و گفتن ایزد یکی‌ست

تو را هرچه بر چشم بربگذرد بگنجد همی در دلت با خرد

چنان دان که یزدان نیکودهش جز آن‌ست و زین برمگردان منش

سپاس خدای بزرگ را که سال گذشته، توفیق نشر دو کتاب را در باب شاهنامه به انجمن ارزانی داشت و امسال هم به مصداق «فَعَزَّزناهما بثالِثِ» ما را به تقدیم این دفتر دانش وخرد مفتخر فرمود. فشّکرا ثُمَّ شُکراَ ثُمَّ شُکراَ.

در پایان بر خود لازم می‌داند از کسانی که در فراهم آوردن این شاهنامه، این ضعیف را کمک و یاری فرمودند به ویژه فاضل جوان آقای محمدعلی منصوری تشکّر و سپاسگزاری نماید.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید