دیده‌بان خلیج فارس

خلیج فارس غرق نخواهد شد (بخش دوم)

برگرفته از روزنامه ایران

خلیج فارس خلیج فارس است (بخش دوم و پایانی )

دکتر رضا داوری اردکانی

آنچه در جنوب خلیج فارس روی داده است مدرنیزاسیون قسمتی از جهان عربی نیست بلکه آنجا صورتی جدید از کلنی غربی بوجود آمده است که نام خود را پوشیده می دارد و حتی خود را عرب می خواند و می خواهد خلیج فارس را به نام دیگر بخواند. صریح بگوییم عرب ها به صرافت طبع درصدد این تغییر نام بر نیامده اند بلکه این صدا از گلویی بیرون آمده است که در حقیقت عرب نیست اما می کوشد به زبان عربی سخن بگوید و خود را عرب قلمداد کند.

عرب ها حتی در بحبوحه رشد ناسیونالیسم عربی به نام خلیج فارس تعرض نکردند. این نغمه ها از جای دیگر آمده است. با اینکه نباید به سراغ توهم توطئه در آثار ادبی و قدیمی برویم به نظر می رسد که سوداگران جهانی گاهی حتی فرهنگ و فضائل و نام های بزرگ را وسیله ایجاد تفرقه و اختلاف می کنند. مسئله فقط تغییر نام خلیج فارس نیست،بلکه اگر بتوانند نام ایران را هم تغییر می دهند و مگر ایرانیان و شیعیان را به مخالفت با عقل نسبت نمی دهند. نمی گویم اختلاف ها و عصبیت ها نبوده است. از زمان سلطنت بنی امیه کوشش شد که عصبیت عربی را به جای اعتقادات اسلامی بگذارند. نطفه های قوم پرستی عربی از همان زمان منعقد شد ولی آن عصبیت ها ماده ناسیونالیسم عربی بود و آن را عین این ناسیونالیسم نباید دانست. در ناسیونالیسم عربی اختلاف های فرهنگی و عقیدتی سابق بیشتر سیاسی شد اما توجه کنیم که این ناسیونالیسم بر ضد ایران نبود ( و عبد الناصر علاقه خاصی به نهضت ملی شدن نفت در ایران داشت) و اکنون هم آن را در برابر ایران نباید دانست. از ابتلائات عصر جدید که ما هم از آن مصون نبوده ایم سیاسی دیدن روابط میان اقوام و فرهنگ هاست ولی روابط میان اقوام به صرف اتخاذ تدابیر امنیتی و سیاسی (حتی اگر آن تدابیر درست باشد) سامان درست پیدا نمی کند بلکه باید به این روابط با نگاه فرهنگی نگریست و برنامه های توسعه اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی را چنان تنظیم کرد که آثار اختلاف از میان برود و بنیاد وحدت استوار شود. عرب ،کرد ، آذری ، ترکمن و بلوچ مثل اهالی اصفهان و شیراز و تهران همه ایرانی اند. آذربایجان در تاریخ تجدد ایران شأن و مقامی دارد که شاید هیچ یک از مناطق دیگر ایران نداشته باشد. در شرایطی که فرهنگ سوداگری غرب جهانی می شود اختلاف ترک و فارس و عرب و... چه وجهی دارد این اختلاف ها دیگر طبیعی نیست بلکه در اجرای استراتژی جهانی شدن تولید و سرمایه به کار قدرتمندان می آید و امری که ظاهراً فرهنگی می نماید صورت سیاسی پیدا می کند و زمینه بهره برداری قدرتمندان جهانی می شود. اگر می بینید مجله نشنال جئوگرافی با تردید نام خلیج فارس را تغییر می دهد مپندارید که تردیدش از نوع تردیدهای علمی است یا مثلاً نوعی تاکتیک برای موجه جلوه دادن کار خویش است. این وسوسه را روح قدرت جهانی در مدیران نشنال جئوگرافی پدید آورده است. بر وفق متدولوژی علمی که نشنال جئوگرافی به آن پایبند است نام خلیج فارس را نباید تغییر داد زیرا وجهی برای تغییر نام آن نیست و یک نام تاریخی را با بلهوسی تغییر نمی دهند اما این سودا بلهوسی نیست بلکه استراتژی اعمال قدرت و استیلا آن را ایجاب یا توجیه می کند. اگر تغییر نام خلیج فارس احساسات قومی گروه هایی از اعراب را راضی می کند سیاستمداران غربی و نویسندگان مجله نشنال جئوگرافی علاقه ای به نام عربی ندارند و برای آنها لفظ فارس و عرب تفاوت ندارد. آنها در بازی شطرنج سیاسی خود مهره ها را با محاسبه جابه جا می کنند. اینجاست که مجله نشنال جئوگرافی دچار تردید می شود. ابتدا نام جعلی را می آورد و سپس از کاری که کرده است عذر می خواهد. صد سال پیش اگر سیاستمدار یا نویسنده ای به جای خلیج فارس نام دیگری می نوشت جغرافیا دانان و مورخان و از جمله آنها نویسندگان مجله نشنال جئوگرافی به او اعتراض می کردند پس چرا اکنون دچار تردید شده اند. پاسخ عامه پسند می تواند این باشد که اکنون جمعیت کثیری از عرب ها در مقالات و کتاب های خود بجای خلیج فارس خلیج عربی می نویسند و وقتی مردم چیزی را به نامی می نامند و آن نام شایع می شود نباید اصراری در حفظ نام کهن داشته باشیم. ساده ترین اشکال این استدلال این است که اگر کسانی می خواهند نام خلیج فارس را تغییر دهند ما که نمی خواهیم این نام تغییر کند کدام خواست مرجح است. خواست ما یا خواست عرب ها اما خواستی که یک نام چند هزار ساله را تغییر می دهد باید بسیار نیرومند باشد. آیا عرب ها چنین خواست نیرومندی دارند و اگر دارند چرا آن را در راهی که به حل مسائل و رفع مشکلات و بهبود زندگیشان مودّی می شود صرف نمی کنند چرا آنها به چیزهایی اراده می کنند که به دردشان نمی خورد و قومی که مصلحت خود را نمی داند اراده اش کجاست اینکه عرب از تغییر نام خلیج فارس احساس خشنودی می کند یک امر ساده روان شناسی است و به نظر نمی رسد که هیچ اراده تاریخی در پس این احساسات قرار داشته باشد اما نکته مهمتر این است که همه تغییر نام ها به یک اندازه اهمیت ندارد. وقتی کشوری بنیاد گذاشته می شود بنیاد گذاران نام خود یا نامی را که می خواهند به کشورشان می دهند. گاهی در کشورها تحولاتی بوجود می آید که بسیاری چیزها و از جمله نام ها تغییر می کند و کسی هم اعتراض نمی کند یعنی تغییر اگر موجه باشد جای اعتراضی نیست. چنانکه می دانیم نام قدیم دجله اروند بوده است اما وقتی شهر بغداد را ساختند اروند را دجله نامیدند و کسی اعتراض و مخالفت نکرد و حتی فردوسی بزرگ به این تغییر رضایت داد و گفت:

اگر پهلوانی ندانی زبان                         به تازی تو اروند را دجله خوان

از آن زمان که دجله و فرات و کارون هر یک مستقیماً به خلیج فارس می ریختند چندان نگذشته است اما اکنون بر اثر تغییری که در ساحل پدید آمده این سه بهم پیوسته اند و از پیوستگی شان شطی بوجود آمده است که گروهی نام اروند یعنی نام قدیمی دجله و گروهی دیگر نام نه چندان مناسب شط العرب به آن داده اند. با اینکه نام اروند رود زیباتر و برازنده تر است هیچ سر و صدایی در اعتراض به نامگذاری شط العرب برنخاسته است. شاید اگر اسلاف ما می دانستند که نامگذاران شط العرب سودای تغییر نام دریای فارس در سر خواهند پرورد نام شط العرب را نمی پذیرفتند و می کوشیدند نام تاریخی اروند را مسجل کنند. آنها به احتمال قوی درنیافتند که آن نامگذاری هم وجهه سیاسی داشته است. مقصود این است که بر سر نام ها بیهوده نزاع نمی کنیم و اگر زمزمه تغییر نام خلیج فارس این همه بر ما گران آمده است از آن روست که اولاً این سودا بدون ملاحظه قواعد و قوانین مصرح در حقوق بین المللی و دریاها عنوان شده و ثانیاً - مطلب اساسی و اصلی این است که- در این سودا نام و حیثیت و موجودیت ایران هدف قرار گرفته است. در این وضع وظیفه ما چیست ما چه می توانیم و چه باید بکنیم اینکه دانشمندان مان کتاب ها و مقالات خوب نوشته اند کار بزرگی کرده اند که باید قدر آن را دانست. این مقالات و کتاب ها جزو آثار خوب پژوهندگان معاصر ماست و شاید قدم بزرگی در پیشبرد علوم انسانی در ایران باشد. ما باید خود را به تاریخ و علوم انسانی نیازمند بیابیم تا از روی جد به آن بپردازیم. تعلق خاطر به ایران انگیزه خوبی برای ورود در بحث های تاریخی و فرهنگی است. در آنچه راجع به خلیج فارس نوشته اند نه فقط اطلاعات دقیق و سودمند تاریخی و جغرافیایی در مورد خلیج فارس و سواحل و جزایر آن وجود دارد بلکه نویسندگان احیاناً با اشاراتی که خواننده فهیم به آسانی در می یابد ما را متذکر می سازند که پشت سر تغییر نام مقاصد دیگری نهفته است. رودخانه مرزی ایران را شط العرب نامیدند و ما با نجابت سکوت کردیم و طبیعی بود که وقتی رودخانه مرزی نام عربی دارد در تعیین مرز مشکلات پیش می آید و دیدیم که چه مشکلات و مصیبت هایی به بهانه اختلاف در تعیین خط مرزی پیش آمد. این بار قضیه بغرنج تر است. خلیج فارس، اروند رود نیست. شاید برای اطلاق نام شط العرب به رودخانه مرزی جنوب غربی ایران توجیهی بتوان یافت یا به آن اهمیت نداد اما تغییر نام خلیج فارس هیچ وجهی ندارد. دریای جنوب ایران از آن جهت دریا یا خلیج فارس نامیده شده است که قوم پارس در ساحل آن سکونت داشته و امواج این دریای نیلگون هزاران سال با آهنگ زندگی و رفتار و فرهنگ پارسیان همنوایی داشته است یعنی اگر به مناسبت می خواستند نامی برای آن انتخاب کنند بهتر از دریای فارس نامی پیدا نمی شد. البته چنانکه اشاره شد می گویند آن زمان که به دریا و به هر چیز دیگر شاعرانه نام می دادند گذشته است و اکنون ساحل جنوب دریای فارس مرکز تجارت و توریسم شده و سوداگران بین المللی بعضی تأسیسات علمی و فرهنگی و مخصوصاً پایگاه های نظامی در آنجا دائر کرده اند. بسیار خب، این زمان تغییر یافته چه زمانی است و زمان کیست اگر قدرتهای جهانی در این دریا نیروی نظامی دارند و کشتی های جنگی و تجاری شان در آن رفت و آمد می کند لابد زمان، زمان قدرت آنهاست.

 آیا در این زمان نام خلیج فارس باید تغییر کند مگر کشتی های سوداگران جهانی در اقیانوس کبیر و دریای مدیترانه و خلیج مکزیک رفت و آمد ندارند پس چرا نام ها همان است که بوده است آیا با استقرار پایگاه های نظامی و اقتصادی و مالی در خلیج فارس این دریا با فرهنگ عربی دمساز و سازگار شده است فرهنگ عربی چنانکه قبلاً هم گفتیم تغییری مبهم است. در این مورد درست این است که بگوییم در سواحل جنوب خلیج فارس جمعیتی زندگی می کنند که عددشان کمتر از جمعیت یکی از استان های ساحل شمالی است. اینها فرهنگ خاصی ندارند و نه به یک زبان بلکه به زبان های عربی و فارسی و انگلیسی و اردو و... تکلم می کنند. حتی اگر فرهنگ عربی در جایی موجود باشد در آنجا چنین فرهنگی وجود ندارد زیرا فرهنگ غالب در اینجا فرهنگ داد و ستد و دلالی و توریسم و عیش و نوش است. این فرهنگ، فرهنگ عربی نیست بلکه این تجدد صوری بازاری که حول مجموعه ای از هتل ها و فروشگاه ها و ایستگاه های رادیو- تلویزیونی و فرودگاه ها می گردد چندان رنگ و بوی غربی دارد که انتساب آن به عرب در حکم مسامحه است و اگر این تأسیسات تعلقی به اعراب داشت آنها نیاز نداشتند به نام خلیج فارس تعرض کنند. طرح تغییر نام خلیج فارس یک تاکتیک سیاسی محلی و منطقه ای نیست بلکه جایی در راهبرد سیاست کلی جهان کنونی دارد که در آن ایران باید تحت فشار قرار گیرد و عرصه بر آن تنگ شود. قدرتمندان و سوداگران سیاسی جهان از روان شناسی قومی ما ایرانیان بی خبر نیستند. آنها می دانند که مردم ایران کشورشان را بسیار دوست می دارند و هر تجاوزی که به آن شود خاطرشان را آزرده و مکدر می کند و آماده اند که از این آزردگی بهره برداری کنند. پس این پریشانی و تکدر خاطر نباید ما را از تأمل دور کند و به ابراز عکس العمل های احساساتی وادار کند. اگر ما زبان قدرت جهان کنونی و سلاحی را که علیه ما به کار می رود بشناسیم و بدانیم که ضعف ما کجاست و در چیست و بیندیشیم که چگونه می توانیم از نام و موجودیت ایران دفاع کنیم، سودای سوداگران نقش بر آب می شود. ایران بالقوه بنیه تاریخی و فرهنگی دفاع از خویش را دارد. این بنیه را باید کشف کرد و فعلیت بخشید. پدران ما که دریایشان خلیج فارس نامیده می شد، اهل خرد و تدبیر و دانایی بودند که به سرزمین ها و چیزها نام شایسته می دادند و نام ها را حفظ می کردند. اکنون هم نام خلیج فارس نه با حرف و شعار، بلکه با پشتوانه تفکر و خرد و دانش حفظ می شود. اگر ما حقیقتاً ما باشیم هیچ قدرت بیرونی نمی تواند خللی در کار و بارمان پدید آورد و اگر همه جهان همصدا شود و بخواهد خلیج فارس را به نام دیگری بنامد خیال محال در سر می پزد. نام خلیج فارس با نام ما پیوسته است. اگر ما آهنگ و عزم دانایی و عظمت و دوام تاریخی داریم از عهده پاسداری نام خلیج فارس هم بر می آییم و ان شاءالله که چنین است.